61
عبد الرحمان بن حَسّان بن ثابت
۶۵۳۷.تاريخ الطبرىـ در بيان نام كسانى كه [ همراه حُجْر بن عَدى] به سوى معاويه فرستاده شدند و عبد الرحمان بن حسّان نيز در ميان آنان بود ـ: ... سپس معاويه به عبد الرحمان بن حَسّان بن ثابت عَنَزى رو كرد و گفت : بسيار خوب ، اى برادر ربيعى! درباره على چه مى گويى؟
گفت : مرا وا بنه و از من مپرس كه برايت بهتر است .
گفت : به خدا سوگند ، تو را وا نمى نهم تا مرا از او خبر دهى .
گفت : گواهى مى دهم كه او از كسانى بود كه خدا را بسيار ياد مى كنند و از آنان كه به حق فرمان مى دهند و به عدالت برمى خيزند و از [ خطاى] مردم در مى گذرند .
معاويه گفت : درباره عثمان ، چه مى گويى؟
گفت : او نخستين كسى بود كه درِ ستم را گشود و دروازه هاى حق را بست .
معاويه گفت : خود را به كشتن دادى .
گفت : بلكه تو را كشتم .
و چون هيچ كس از ربيعه (قبيله عبد الرحمانْ) حضور نداشت تا او را شفاعت كند ـ در حالى كه شمر خَثْعَمى از كريم بن عفيف خثعمى (يار عبد الرحمان) شفاعت كرد ـ ، معاويه او را به سوى زياد فرستاد و به او نوشت : امّا بعد ؛ در ميان كسانى كه فرستادى ، اين عَنَزى بدترين شخص بود . پس او را به گونه اى كيفر ده كه شايسته اش باشد و به بدترين وجه ، او را بكش .
چون او را نزد زياد آوردند ، زياد ، او را به «قُسِّ ناطف» ۱ فرستاد و در آن جا زنده به گور شد .