۶۵۴۴.الإمامة والسياسةـ در ياد كردِ جنگ صِفّين و اختلاف ياران امام عليه السلام بر سرِ ادامه دادن جنگ ـ: سپس عَدىّ بن حاتم برخاست و گفت : اى مردم! به خدا سوگند ، اگر كس ديگرى جز على عليه السلام ما را به جنگ با نمازگزاران فرا مى خواند ، پاسخ مثبت نمى داديم .
او تا كنون اقدامى نكرده است ، مگر آن كه دليلى روشن از جانب خدا با خود داشته و رشته ارتباطى با خدا در دستانش بوده است . او در كار عثمان ، باز ايستاد ، چون جريانى شبهه ناك بود ، و با سپاه جمل جنگيد ، چون پيمان شكستند و با مردم شام مى جنگد ، چون ستم و تجاوز مى كنند .
۶۵۴۵.وقعة صِفّين :عَدىّ بن حاتم به جستجوى على عليه السلام درآمد و جز بر انسانى بى جان و يا پا و دستى [ جدا شده ]پا نمى گذاشت تا آن كه على عليه السلام را در زير پرچم هاى بنى بكر بن وائل يافت و گفت : اى امير مؤمنان! آيا تا سر حدّ جان ، ايستادگى نكنيم؟
على عليه السلام فرمود : «نزديك بيا» .
نزديك شد تا گوشش را نزد بينى ايشان آورد .
على عليه السلام فرمود : «آه كه عموم همراهانم از من سرپيچى مى كنند ، در حالى كه معاويه در ميان كسانى است كه از او اطاعت مى كنند و سرپيچى نمى كنند!» .
۶۵۴۶.الجملـ در يادكردِ حوادث پيش از جنگ جمل ـ: امير مؤمنان به عدىّ بن حاتمْ رو كرد و به او فرمود : «اى عدىّ! آيا در اين حال ما ، تو در كنار ما و با ما ، خواهى بود؟» .
عدى گفت : چه در حضور تو باشم چه نباشم ، آن گونه كه دوست دارى ، خواهم بود . اينها ، اسب هاى آماده و نيزه هاى تيز شده و شمشيرهاى از نيام كشيده ماست . اگر نظر دهى كه پيش برويم ، پيش مى رويم ، و اگر رأى تو اين باشد كه عقب بنشينيم ، عقب مى كشيم . ما مطيع فرمانت هستيم . هرچه مى خواهى ، فرمان بده . ما به اجراى فرمانت مى شتابيم .