۶۵۴۸.وقعة صِفّينـ به نقل از محلّ بن خليفه ـ: چون على عليه السلام و معاويه [ در ابتداى جنگ ]در صفّينْ دست از جنگ بداشتند ، سفيران به اميد برقرارى صلح در ميان آنها به رفت و آمد پرداختند . على بن ابى طالب عليه السلام ، عدىّ بن حاتم ، شَبَث بن رِبعى ، يزيد بن قيس و زياد بن خَصفه را به سوى معاويه فرستاد . آنان بر معاويه وارد شدند .
عدىّ بن حاتم پس از حمد و ثناى الهى گفت : امّا بعد ؛ ما نزد تو آمديم تا تو را به امرى فرا خوانيم كه خداوند ، بدان ، وحدت كلمه و همبستگى امّت ما را فراهم و خون مسلمانان را حفظ مى كند .
ما تو را به [ پيروى از] كسى كه صاحب برترين سابقه و بهترين خدمات در اسلام است ، فرا مى خوانيم . اينك تمام مردم بر او اتّفاق نظر دارند و خداوند ، ايشان را به كسى رهنمون شده است كه وى را شناخته و به او روى آورده اند ، و كسى جز تو و همراهانت باقى نمانده است .
اى معاويه! پيش از آن كه خداوند عز و جل تو و يارانت را به سرنوشتى چون سرانجام اصحاب جنگ جملْ دچار كند ، [ از مخالفت ، ]دست بكش .
معاويه به وى گفت : گويا تو براى تهديد آمده اى و نه براى اصلاح . هرگز ، اى عدى! به خدا سوگند ، هيچ گاه چنين نمى كنم ؛ چرا كه من پسر حرب ۱ هستم و [ آواى ]مَشكِ پوسيده ، بى تابم نمى كند . به خدا سوگند كه تو خود از گردآمدگان بر ضد پسر عَفّان هستى و خود از قاتلان اويى و من اميد مى برم كه از كسانى باشى كه خداوند ، آنان را [ در اين جنگ ]مى كُشد .
هرگز ، اى عدى! من با بازويى سخت و توانا شير دوشيده ام (از كسانى كمك گرفته ام تا كارت را بسازم و نيازت را برآورم) .
۶۵۴۹.مروج الذهب :گفته شده كه عدى بن حاتم طايى بر معاويه وارد شد . معاويه به او گفت : طَرَف هايت (يعنى فرزندانت : طَريف و طارف و طرفه) را چه كردى؟
گفت : همراه على عليه السلام كشته شدند .
گفت : على با تو انصاف نورزيد . فرزندانت را به كشتن داد و فرزندان خود را نگاه داشت .
عدى گفت : من با على عليه السلام انصاف نورزيدم ؛ چون او كشته شد و من پس از او ماندم .
معاويه گفت : آگاه باش كه يك قطره از خون عثمان باقى مانده كه جز خون بزرگى از بزرگان يمن ، ۲ آن را نمى زدايد .
عدى گفت : به خدا سوگند ، دل هاى ما كه با آن با تو دشمنى مى كرديم ، در سينه هامان ، و شمشيرهايى كه بدانها با تو مى جنگيديم ، بر گردنمان [ آويخته ]است و اگر به خيانت به اندازه يك سرِ انگشت به ما نزديك شوى ، با شرارت به اندازه يك وجب به تو نزديك مى شويم . و بى گمان براى ما، بريده شدن گلوها و خِرخِر ناى [ به هنگام مرگ،] آسان تر از شنيدن سخن زشت درباره على عليه السلام است.
پس اى معاويه! شمشير را به بركشنده شمشير بسپار .
معاويه گفت : اين سخنان ، حكمت است . آنها را بنويسيد . و به عدى رو كرد و با او مشغول صحبت شد ، گويى كه اصلاً چيزى به او نگفته (و تهديدى نكرده) بود .