399
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13

۶۵۴۸.وقعة صِفّينـ به نقل از محلّ بن خليفه ـ: چون على عليه السلام و معاويه [ در ابتداى جنگ ]در صفّينْ دست از جنگ بداشتند ، سفيران به اميد برقرارى صلح در ميان آنها به رفت و آمد پرداختند . على بن ابى طالب عليه السلام ، عدىّ بن حاتم ، شَبَث بن رِبعى ، يزيد بن قيس و زياد بن خَصفه را به سوى معاويه فرستاد . آنان بر معاويه وارد شدند .
عدىّ بن حاتم پس از حمد و ثناى الهى گفت : امّا بعد ؛ ما نزد تو آمديم تا تو را به امرى فرا خوانيم كه خداوند ، بدان ، وحدت كلمه و همبستگى امّت ما را فراهم و خون مسلمانان را حفظ مى كند .
ما تو را به [ پيروى از] كسى كه صاحب برترين سابقه و بهترين خدمات در اسلام است ، فرا مى خوانيم . اينك تمام مردم بر او اتّفاق نظر دارند و خداوند ، ايشان را به كسى رهنمون شده است كه وى را شناخته و به او روى آورده اند ، و كسى جز تو و همراهانت باقى نمانده است .
اى معاويه! پيش از آن كه خداوند عز و جل تو و يارانت را به سرنوشتى چون سرانجام اصحاب جنگ جملْ دچار كند ، [ از مخالفت ، ]دست بكش .
معاويه به وى گفت : گويا تو براى تهديد آمده اى و نه براى اصلاح . هرگز ، اى عدى! به خدا سوگند ، هيچ گاه چنين نمى كنم ؛ چرا كه من پسر حرب ۱ هستم و [ آواى ]مَشكِ پوسيده ، بى تابم نمى كند . به خدا سوگند كه تو خود از گردآمدگان بر ضد پسر عَفّان هستى و خود از قاتلان اويى و من اميد مى برم كه از كسانى باشى كه خداوند ، آنان را [ در اين جنگ ]مى كُشد .
هرگز ، اى عدى! من با بازويى سخت و توانا شير دوشيده ام (از كسانى كمك گرفته ام تا كارت را بسازم و نيازت را برآورم) .

۶۵۴۹.مروج الذهب :گفته شده كه عدى بن حاتم طايى بر معاويه وارد شد . معاويه به او گفت : طَرَف هايت (يعنى فرزندانت : طَريف و طارف و طرفه) را چه كردى؟
گفت : همراه على عليه السلام كشته شدند .
گفت : على با تو انصاف نورزيد . فرزندانت را به كشتن داد و فرزندان خود را نگاه داشت .
عدى گفت : من با على عليه السلام انصاف نورزيدم ؛ چون او كشته شد و من پس از او ماندم .
معاويه گفت : آگاه باش كه يك قطره از خون عثمان باقى مانده كه جز خون بزرگى از بزرگان يمن ، ۲ آن را نمى زدايد .
عدى گفت : به خدا سوگند ، دل هاى ما كه با آن با تو دشمنى مى كرديم ، در سينه هامان ، و شمشيرهايى كه بدانها با تو مى جنگيديم ، بر گردنمان [ آويخته ]است و اگر به خيانت به اندازه يك سرِ انگشت به ما نزديك شوى ، با شرارت به اندازه يك وجب به تو نزديك مى شويم . و بى گمان براى ما، بريده شدن گلوها و خِرخِر ناى [ به هنگام مرگ،] آسان تر از شنيدن سخن زشت درباره على عليه السلام است.
پس اى معاويه! شمشير را به بركشنده شمشير بسپار .
معاويه گفت : اين سخنان ، حكمت است . آنها را بنويسيد . و به عدى رو كرد و با او مشغول صحبت شد ، گويى كه اصلاً چيزى به او نگفته (و تهديدى نكرده) بود .

1.حرب ، به معناى «جنگ» ، نامِ نياى معاويه است و معاويه در اين جا ايهام به كار برده است . (م)

2.قبيله طَى، از اعراب يَمَنى به شمار مى روند و اين جمله معاويه ، تهديدى براى عَدى است. (م)


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13
398

۶۵۴۸.وقعة صفّين عن المحلّ بن خليفة :لَمّا تَوادَعَ عَلِيٌّ عليه السلام ومُعاوِيَةُ بِصِفّينَ ، اختَلَفَتِ الرُّسُلُ فيما بَينَهُما رَجاءَ الصُّلحِ ، فَأَرسَلَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ إلى مُعاوِيَةَ عَدِيَّ بنَ حاتِمٍ ، وشَبَثَ بنَ ربِعِيٍّ ، ويَزيدَ بنَ قَيسٍ ، وزِيادَ بنَ خَصَفَةَ ، فَدَخَلوا عَلى مُعاوِيَةَ ، فَحَمِدَ اللّهَ عَدِيُّ بنُ حاتِمٍ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ :
أمّا بَعدُ ، فَإِنّا أتَيناكَ لِنَدعُوَكَ إلى أمرٍ يَجمَعُ اللّهُ بِهِ كَلِمَتَنا واُمَّتَنَا ، ويَحقِنَ اللّهُ بِهِ دِماءَ المُسلِمينَ ، ونَدعُوكَ إلى أفضَلِها سابِقَةً وأحسَنِها فِي الإِسلامِ آثارا ، وقَدِ اجتَمَعَ لَهُ النّاسُ ، وقَد أرشَدَهُمُ اللّهُ بِالَّذي رَأَوا فَأَتَوا ، فَلَم يَبقَ أحَدٌ غَيرُكَ وغَيرُ مَن مَعَكَ ، فَانتَهِ يا مُعاوِيَةُ مِن قَبلِ أن يُصيبَكَ اللّهُ وأصحابَكَ بِمِثلِ يَومِ الجَمَلِ .
فَقالَ لَهُ مُعاوِيَةُ : كَأَ نَّكَ إنَّما جِئتَ مُتَهَدِّدا ولَم تَأتِ مُصلِحا . هَيهاتَ يا عَدِيُّ ، كَلّا وَاللّهِ إنّي لَابنُ حَربٍ ، ما يُقَعقَعُ لِي بِالشِّنانِ ۱ . أمَا وَاللّهِ إنَّكَ لَمِنَ المُجلِبينَ عَلَى ابنِ عَفّانَ ، وأنتَ لَمِن قَتَلَتِهِ ، وإنّي لَأَرجُو أن تَكونَ مِمَّن يَقتُلُهُ اللّهُ . هَيهاتَ يا عَدِيُّ ، قَد حَلَبتَ بِالسّاعِدِ الأَشَدِّ . ۲

۶۵۴۹.مروج الذهب :ذُكِرَ أنَّ عَدِيَّ بنَ حاتِمٍ الطّائيَّ دَخَلَ عَلى مُعاوِيَةَ ، فَقالَ لَهُ مُعاوِيَةُ : مافَعَلَتِ الطَّرَفاتِ ـ يَعني أولادَهُ ـ ؟
قالَ : قُتِلوا مَعَ عَلِيٍّ .
قالَ : ما أنصَفَكَ عَلِيٌّ ، قَتَلَ أولادَكَ وبَقّى أولادَهُ !
فَقالَ عَدِيٌّ : ما أنصَفتُ عَلِيّا إذ قُتِلَ وبَقيتُ بَعدَهُ .
فَقالَ مُعاوِيَةُ : أما إنَّهُ قَد بَقِيَت قَطرَةٌ مِن دَمِ عُثمانَ ما يَمحوها إلّا دَمُ شَريفٍ مِن أشرافِ اليَمَنِ .
فَقالَ عَدِيٌّ : وَاللّهِ إنَّ قُلوبَنَا الَّتي أبغَضناكَ بِها لَفي صُدورِنا ، وإنَّ أسيافَنَا الَّتي قاتَلناكَ بِها لَعَلى عَواتِقِنا ، ولَئِن أدنَيتَ إلَينا مِن الغَدرِ فِترا لَنُدِنيَنَّ إلَيكَ مِنَ الشَّرِّ شِبرا ، وإنَّ حَزَّ الحُلقومِ وحَشرَجَةَ الحَيزومِ لَأَهوَنُ عَلَينا مِن أن نَسمَعَ المَساءَةَ في عَلِيٍّ ، فَسَلِّمِ السَّيفَ يا مُعاوِيَةُ لِباعِثِ السَّيفِ .
فَقالَ مُعاوِيَةُ : هذِهِ كَلِماتُ حُكمٍ فَاكتُبوها . وأقبَلَ عَلى عَدِيٍّ مُحادِثا لَهُ كَأَ نَّهُ ما خاطَبَهُ بِشَيءٍ . ۳

1.قال الميداني : القعقعة : تحريك الشيء اليابس الصلب مع صوت مثل السلاح وغيره . والشنان : جمع شَنّ ؛ وهو القربة البالية ، وهم يحرّكونها إذا أرادوا حثّ السير لتفزع فتسرع . يُضرب لمن لا يتّضع لما ينزل به من حوادث الدهر ولا يروعه ما لا حقيقة له (مجمع الأمثال : ج ۳ ص ۲۳۸ الرقم ۳۷۵۴) .

2.وقعة صفّين : ص ۱۹۷ ؛ تاريخ الطبري : ج ۵ ص ۵ ، الكامل في التاريخ : ج ۲ ص ۳۶۷ كلاهما نحوه .

3.مروج الذهب : ج ۳ ص ۱۳ وراجع تاريخ دمشق : ج ۴۰ ص ۹۵ والعقد الفريد : ج ۳ ص ۸۶ والأمالي للسيّد المرتضى : ج ۱ ص ۲۱۷ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 56118
صفحه از 621
پرینت  ارسال به