۶۶۱۶.الكامل فى التاريخ :قيس ، خارج شد و با هفت تن از همراهانش به مصر وارد شد ... ، از منبر ، بالا رفت و بر آن نشست و فرمان داد تا نامه امير مؤمنان به مردم مصر درباره انتصابش خوانده شود كه در آن ، مردم مصر را به بيعت با او و يارى و كمكش در راه حق ، فرمان داده بود .
سپس به سخنرانى برخاست و گفت : خدايى را سپاس كه حق را آورد و باطل را ميراند و ستمكاران را خوار كرد .
اى مردم! ما با كسى بيعت كرديم كه او را بهترين فرد پس از پيامبرمان مى دانيم . پس اى مردم! برخيزيد و با او بر كتاب خدا و سنّت پيامبرش بيعت كنيد كه اگر ما چنين رفتار نكنيم ، بيعتى براى ما بر گردن شما نيست .
پس مردم برخاستند و بيعت كردند و مصر ، سامان گرفت و [ قيس ، ]كارگزارانش را بر سراسر آن جا گمارد ، جز يك آبادى به نام «خَرنبا» كه مردم آن ، كشته شدن عثمان را بزرگ مى شمردند . فرمانده آنان ، مردى از تيره بنى كنانه از قبيله بنى مُدْلِج به نام يزيد بن حَرْث بود كه كسى را به سوى قيس فرستاد و او را به خونخواهى عثمان فرا خواند .
و مَسلَمة بن مُخَلَّد نيز عَلَم خونخواهى عثمان را برافراشته بود . قيس به سوى او پيغام فرستاد : واى بر تو! آيا عليه من برمى خيزى؟! به خدا سوگند ، دوست ندارم كه حكومت شام و مصر را با هم داشته باشم و تو را بكشم .
پس مسلمه برايش پيغام فرستاد : تا تو حاكم مصرى، عليه تو كارى نمى كنم .
قيس ـ كه دورانديش و محتاط بود ـ ، كسى را به سوى مردم خَرنبا فرستاد كه : من شما را به بيعت كردن ، وادار نمى كنم و از شما دست مى كشم .
پس با آنها سازش كرد و ماليات را گِرد آورى كرد ، بدون آن كه كسى مزاحم او شود .