۶۶۲۱.سير أعلام النبلاءـ به نقل از زُهْرى ـ: قيس به مدينه درآمد و اسود بن ابى البَختَرى و مروان با هم مشورت كردند تا او را در مدينه نگه دارند . خبر آن به قيس رسيد . گفت : به خدا سوگند ، اين زشت است كه از على عليه السلام جدا شوم ، هر چند مرا بركنار كرده باشد . به خدا سوگند ، به او مى پيوندم .
پس به على عليه السلام پيوست و حقايق مصر را براى او بازگفت .
على عليه السلام دانست كه قيس با چاره انديشى ، كارى بزرگ را اداره مى كرده است . پس همه سخنان قيس را پذيرفت و او را بر طلايه سپاهش گمارد ۱ .
۶۶۲۲.الغاراتـ به نقل از مدائنى ، از دوستانش ـ: مصر بر محمّد بن ابى بكر شوريد و به هم ريخت و خبر شورش آنان به على عليه السلام رسيد . فرمود : «براى مصر ، كسى جز يكى از اين دو مرد به كار نمى آيد : همان يارمان كه پيش تر بركنارش كرديم (يعنى قيس بن سعد) و يا مالك بن حارث اشتر» .
چون على عليه السلام از صِفّين بازگشت ، اشتر را به حكومت قبلى اش در جزيره (ناحيه اى ميان دجله و فرات) بازگرداند و به قيس بن سعد گفت : تا از كار اين حكَميّتْ آسوده مى شويم ، تو فرمانده نيروهاى ويژه بمان و سپس به سوى آذربايجان برو . پس قيس ، فرمانده نيروهاى ويژه بود .
۶۶۲۳.امام على عليه السلامـ در نامه اش به قيس بن سعد بن عباده ، به هنگام حكومت بر آذربايجان ـ: امّا بعد ؛ ماليات را به حق [ و اندازه] گِرد آور و مصرف كن و با سپاهيانت به انصاف ، نيكويى كن و به مردمانت از آنچه خدا به تو آموخته است ، بياموز .
همچنين عبد اللّه بن شبيل اَحمَسى از من خواسته كه درباره او به تو نامه بنويسم و تو را به نيكى كردن به او سفارش كنم . [ بدان كه ]من او را افتاده و فروتن ديدم .
موانع ديدارت را [ براى مردم] اندك كن و درِ خانه ات را بگشاى و آهنگ حق كن كه اگر حق با بخششْ همراه شود ، [ حاجتمند] را شادمان مى كند .
«و از هواى نفس ، پيروى مكن كه تو را از راه خدا گم راه سازد و بى گمان ، كسانى كه از راه خدا گم راه مى شوند ، عذابى سخت دارند ، از آن رو كه روز محاسبه را از ياد بردند» .