۶۶۳۳.تاريخ دمشقـ به نقل از ابو حُذَيفه اسحاق بن بِشْر ، در يادكردِ واقعه يَرموك ـ: و خالد [ بن وليد] به دنبال بخش اصلى سپاه دشمن بود تا آن كه در گردنه عُقاب ۱ به آنها رسيد و گردنه اى كه دامنه آن از غرب به سوى دشت دمشق كشيده شده بود ، جايگاه اصلى آنها بود .
چون سپاهيان خالد به اين دسته از سپاهيان روم رسيدند ، آنان پيش آمدند و از بالاى كوه بر سرشان ، سنگ ريختند . در اين هنگام ، اشتر با تنى چند از مسلمانان ، به سوى آنان پيش تاخت كه ناگهان به مردى غولْ پيكر از روميان برخوردند .
مالك به سوى آن مرد [ غول پيكر] رفت و جلويش ايستاد و هر دو بر روى صخره اى صاف قرار گرفتند . يكديگر را با شمشير زدند و اشتر ، دست آن مرد رومى را قطع كرد و رومى با شمشيرش ضربه اى به اشتر زد ؛ امّا آسيبى به او نرسيد . پس گلاويز شدند و روى صخره افتادند و سپس هر دو به پايين غلتيدند و اشتر ، در همان حال كه به آن مرد غول پيكر چسبيده بود و رهايش نمى كرد ، آغاز به خواندن اين آيه كرد : «بگو كه نماز و عبادت و زندگى و مرگم براى خدا ، پروردگار جهانيان است . شريكى ندارد و به اين ، فرمان يافته ام و من ، نخستين مسلمانم» .
مالك ، پيوسته اين [ آيه] را مى خواند تا [ از بالاى كوه] به قرارگاه لشكر و جايى هموار رسيدند . پس چون قرار يافت ، بر روى رومى پريد و او را كشت و در ميان لشكر فرياد زد : «عبور كنيد» . و روميان ، چون ديدند كه بزرگ آنها كشته شد ، گردنه را تخليه كرده ، فرار كردند .
گفته اند كه : اشتر ، بهترين سرباز جنگ يَرموك بود . نيز گفته اند : سيزده نفر را كشت .