535
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13

۶۶۴۱.امام على عليه السلامـ در نامه اش به كعب بن مالك ـ: امّا بعد ؛ بر كارت جانشينى بگمار و با گروهى از يارانت بيرون شو و منطقه به منطقه برو تا به زمين هاى حاصلخيز كناره رود برسى و درباره يكايك كارگزاران آن جا از دجله تا فرات ، پرس و جو كن و در رفتارشان بنگر .
سپس به بهقبادات بازگرد و امور آن را سرپرستى كن و در آنچه خداوند ، سرپرستى اش را به عهده تو گذاشته ، از او اطاعت كن و بدان كه دنيا رونده است و آخرت در پيش ؛ و عمل آدمى زاده محفوظ است . هرچه كرده اى جزايش را مى گيرى و بر هر خيرى كه پيش فرستاده اى ، در مى آيى . پس نيكى كن تا نيكى يابى .

۶۶۴۲.الغاراتـ به نقل از عبد اللّه بن حوزه اَزْدى ـ: هنگامى كه نعمان بن بشير با دو هزار سوار به ما حمله كرد ، من با مالك بن كعب بودم و ما تنها صد نفر بوديم .
مالك به ما گفت : در همان ده با آنها بجنگيد و ديوار را در پشت خود گيريد و با دست خود ، خود را به هلاكت نيفكنيد و بدانيد كه خداوند متعال ، ده نفر را بر صد نفر ، و صد نفر را بر هزار نفر ، و اندك را بر فراوان ، نصرت مى دهد و خدا از اين گونه كارها مى كند .
سپس گفت : از ميان پيروان ، ياوران و كارگزاران على عليه السلام ، نزديك ترين افراد به ما، قَرَظَة بن كعب و مِخْنَف بن سليم هستند . پس به سوى آنها بتاز و از حال و وضعيت ما آگاهشان كن و به آنها بگو به هر گونه كه مى توانند ، به ما كمك كنند .
پس من به تاخت به سوى آنها رفتم و مالك و يارانش را در حالى كه تيراندازى مى كردند ، پشت سر نهادم . پس به قرظة بن كعب رسيدم و از او يارى خواستم .
گفت : من مأمور جمع آورى مالياتم و نيرويى با من نيست تا مالك بن كعب را با آن ، يارى دهم .
سپس رفتم تا به مِخْنف بن سليم رسيدم و خبر را به او دادم . پسرش عبد الرحمان را با پنجاه مرد، همراه من فرستاد و [ از آن سو، ]مالك بن كعب و يارانش تا عصر ، پايدارى كرده بودند . پس نزد آنان آمديم و [ ديديم كه ]او و يارانش غلاف شمشيرهايشان را شكسته و آماده مرگ گشته اند و اگر دير رسيده بوديم ، هلاك شده بودند .
هيچ چيزْ اين سرنوشت را دگرگون نكرد ، جز آن كه شاميان ديدند ما به سوى آنها مى آييم . پس عقب نشستند و بازگشتند و مالك و يارانش ما را ديدند . از اين رو ، بر شاميان ، سخت يورش بردند تا آن كه آنان را از دِه ، بيرون كردند و ما راه بر آنان گرفتيم و سه تن از آنان را به خاك افكنديم و بقيه فرار كردند و گمان مى كردند كه نيروى كمكى در پشتِ سر ماست و اگر مى دانستند كه جز ما نيرويى نيست ، به ما رو مى كردند و ما را هلاك مى كردند . شب ، ميان ما و آنها فاصله انداخت و به سرزمين خود بازگشتند.
و مالك بن كعب به على عليه السلام نوشت : امّا بعد ؛ نعمان بن بشير با گروهى از شاميان ، همچون چيرگان بر ما درآمد و بيشتر يارانم پراكنده بودند و ما خود را از اين گونه كارهايشان ايمن مى پنداشتيم .
پس با پاى پياده و شمشيرِ از نيام كشيده به سوى آنان رفتيم و تا عصر با آنان جنگيديم و از مخنف بن سليم ، كمك خواستيم و او مردانى از پيروان امير مؤمنان على و نيز پسر خود را به هنگام عصر براى ما فرستاد . چه جوان خوب و چه ياوران نيكويى بودند!
پس بر دشمن ، يورش برديم و بر آنان سخت گرفتيم و خدا نيز نصرتش را بر ما نازل كرد و دشمنش را فرارى داد و لشكر خود را پيروز كرد .
و سپاس ، ويژه خداى جهانيان است و سلام و رحمت و بركات خدا بر تو ، اى امير مؤمنان!
چون نامه به على عليه السلام رسيد ، آن را بر كوفيان خواند و خدا را سپاس گفت و او را ستود . سپس به همنشينان خود نگريست و گفت : «خداى را سپاس» ، و بيشتر آنان پشيمان شدند .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13
534

۶۶۴۱.الإمام عليّ عليه السلامـ في كِتابِهِ إلى كعبِ بنِ مالِكٍ ـ: أمّا بَعدُ ، فَاستَخلِف عَلى عَمَلِكَ ، وَاخرُج في طائِفَةٍ مِن أصحابِكَ حَتّى تَمُرَّ بِأَرضِ السَّوادِ كورَةً كورَةً ، فَتَسأَلَهُم عَن عُمّالِهِم ، وتَنظُرَ في سيرَتِهِم ، حَتّى تَمُرَّ بِمَن كانَ مِنهُم فيما بَينَ دِجلَةَ وَالفُراتِ ، ثُمَّ ارجِع إلَى البِهقُباذاتِ فَتَوَلَّ مَعونَتَها ، وَاعمَل بِطاعَةِ اللّهِ فيما وَلّاكَ مِنها .
وَاعلَم أنَّ الدُّنيا فانِيَةٌ وأنَّ الآخِرَةَ آتِيَةٌ ، وأنَّ عَمَلَ ابنَ آدَمَ مَحفوظٌ عَلَيهِ ، وأنَّكَ مَجزِيٌّ بِما أسلَفتَ ، وقادِمٌ عَلى ما قَدَّمتَ مِن خَيرٍ ، فَاصنَع خَيرا تَجِد خَيرا . ۱

۶۶۴۲.الغارات عن عبد اللّه بن حوزة الأزدي :كُنتُ مَعَ مالِكِ بنِ كَعبٍ حينَ نَزَلَ بِنَا النُّعمانُ بنُ بَشيرٍ وهُوَ في ألفَينِ ، وما نَحنُ إلّا مِئَةٌ ، فَقالَ لَنا : قاتِلوهُم فِي القَريَةِ وَاجعَلُوا الجُدُرَ في ظُهورِكُم ، ولا تُلقوا بِأَيديكُم إلَى التَّهلُكَةِ ، وَاعلَموا أنَّ اللّهَ تَعالى يَنصُرُ العَشَرَةَ عَلَى المِئَةِ ، وَالمِئَةَ عَلَى الأَلفِ ، وَالقَليلَ عَلَى الكَثيرِ مِمّا يَفعَلُ اللّهُ ذلِكَ .
ثُمَّ قالَ : إنَّ أقرَبَ مَن هاهُنا إلَينا مِن شيعَةِ عَلِيٍّ عليه السلام وأنصارِهِ وعُمّالِهِ قَرَظَةُ بنُ كَعبٍ ومِخنَفُ بنُ سُلَيمٍ ، فَاركُض إلَيهِما وأعلِمهُما حالَنا ، وقُل لَهُما فَليَنصُرانا بِمَا استَطاعا .
فَأَقبَلتُ أركُضُ وقَد تَرَكتُهُ وأصحابَهُ ، وإنَّهُم لَيَتَرامَونَ بِالنَّبلِ ، فَمَرَرتُ بِقَرَظَةَ بنِ كَعبٍ فَاستَغَثتُهُ ، فَقالَ : إنَّما أنَا صاحِبُ خَراجٍ وما مَعي أحَدٌ اُغيثُهُ بِهِ ، فَمَضَيتُ حَتّى أتَيتُ مِخنَفَ بنَ سُلَيمٍ فَأَخبَرتُهُ الخَبَرَ ، فَسَرَّحَ مَعي عَبدَ الرَّحمنِ بنِ مِخنَفٍ في خَمسينَ رَجُلاً ، وقاتَلَهُم مالِكُ بنُ كَعبٍ وأصحابُهُ إلَى العَصرٍ ، فَأَتَيناهُ وقَد كَسَرَ هُوَ وأصحابَهُ جُفونَ ۲ سُيوفِهِم وَاستَسلَموا لِلمَوتِ ، فَلَو أبطَأنا عَنهُم هَلَكوا ، فَما هُوَ إلّا أن رَآنا أهلُ الشّامِ قَد أقبَلنا عَلَيهِم أخَذوا يَنكُصونَ عَنهُم ويَرتَفِعونَ ، ورَآنا مالِكٌ وأصحابُهُ فَشَدّوا عَلَيهِم حَتّى دَفَعوهُم عَنِ القَريَةِ وَاستَعرَضناهُم ، فَصَرَعنا مِنهُم رِجالاً ثَلاثَةً وَارتَفَعَ القَومُ عَنّا ، وظَنّوا أنَّ وَراءَنا مَدَدا ، ولَو ظَنّوا أنَّهُ لَيسَ غَيرُنا لَأَقبَلوا عَلَينا وأهلَكونا ، وحالَ بَينَنا وبَينَهُمُ اللَّيلُ فَانصَرَفوا إلى أرضِهِم .
وكَتَبَ مالِكُ بنُ كَعبٍ إلى عَلِيٍّ عليه السلام : أمّا بَعدُ ، فَقَد نَزَلَ بِنَا النُّعمانُ بنُ بَشيرٍ في جَمعٍ مِن أهلِ الشّامِ كَالظّاهِرِ عَلَينا ، وكانَ عُظمُ أصحابي مُتَفَرِّقينَ ، وكُنّا لِلَّذي كانَ مِنهُم آمِنينَ ، فَخَرَجنا إلَيهِم رِجالاً مُصلِتينَ ۳ فَقاتَلناهُم حَتَّى المَساءِ ، وَاستَصرَخنا مِخنَفَ بنَ سُلَيمٍ ، فَبَعَثَ إلَينا رِجالاً مِن شيعَةِ أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيٍّ عليه السلام ووَلَدَهُ عِندَ المَساءِ ، فَنِعمَ الفَتى ونِعمَ الأَنصارُ كانوا ، فَحَمَلنا عَلى عَدُوِّنا وشَدَدنا عَلَيهِم ، فَأَنزَلَ اللّهُ عَلَينا نَصرَهُ وهَزَمَ عَدُوَّهُ وأعَزَّ جُندَهُ ، وَالحَمدُِللّهِ رَبِّ العالَمينَ ، وَالسَّلامُ عَلَيكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ .
قالَ : لَمّا وَرَدَ الكِتابُ عَلى عَلِيٍّ عليه السلام قَرَأَهُ عَلى أهلِ الكوفَةِ فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ نَظَرَ إلى جُلَسائِهِ فَقالَ : الحَمدُِللّهِ ، ونَدِمَ أكثَرُهُم . ۴

1.الخراج لأبي يوسف : ص ۱۱۸ ، نهج السعادة : ج ۴ ص ۱۳۷ وفيه «باقية» بدل «آتية» .

2.جفون السُّيُوف : أغمادُها ، واحِدُها جفن (النهاية : ج ۱ ص ۲۸۰ «جفن») .

3.أصلَتَ السَّيفَ : إذا جَرَّدَه من غِمده (النهاية : ج ۳ ص ۴۵ «صلت») .

4.الغارات : ج ۲ ص ۴۵۶ وراجع تاريخ الطبري : ج ۵ ص ۱۳۳ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 40436
صفحه از 621
پرینت  ارسال به