589
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13

94

ميثم تمّار

ابوسالم ، ميثم بن يحيى تَمّار اسدى ، از ياران بزرگوار امير مؤمنان ، امام حسن و امام حسين عليهم السلام است . امام على عليه السلام او را از زنى كه وى را به غلامى داشت ، خريد و آزاد كرد . او در محضر باب علم پيامبر صلى الله عليه و آله به جايگاه والايى از علم ، دست يافت تا آن جا كه او را عالِم به «مرگ ها و حوادث» دانسته اند .
على عليه السلام او را از چگونگى شهادت و رنج كشيدنش در راه خدا ، آگاه ساخته بود و او اين حقيقت را شكوهمند و تنبّه آفرين ، در پيش روى قاتل جلّاد و ستم پيشه اش بازگفت و با صلابت تمام بر حتميت آن پيشگويى معجزه آسا تأكيد كرد .
استوارى او در راه حق و استقامتش در دفاع از ولايت ، و زبان گويايش در اعلان حقايق ، بارها و بارها در بيان امامان عليهم السلام و بيان و قلم عالمان ، تبيين و گزارش شده است كه در ادامه ، برخى از آن متون خواهد آمد .
عبيد اللّه بن زياد ، چند روز قبل از شهادت امام حسين عليه السلام او را به شهادت رساند .

۶۶۷۱.الإرشاد :ميثم تمّار ، برده زنى از قبيله بنى اسد بود . امير مؤمنان ، او را خريد و آزاد كرد و به او فرمود : «نامت چيست؟» .
گفت : سالم .
فرمود : «پيامبر خدا به من خبر داده كه نامى كه پدر و مادر عَجَمت بر تو نهادند ، ميثم بوده است» .
گفت : خدا و پيامبرش و نيز تو ـ اى امير مؤمنان ـ راست گفتيد . به خدا سوگند ، نام من همان است .
فرمود : «پس به همان نامى كه پيامبر خدا تو را به آن ناميده ، بازگرد و نام سالم را واگذار» .
او هم به نام «ميثم» بازگشت و كُنيه اش را ابوسالم نهاد .
روزى على عليه السلام به او فرمود : «تو پس از من دستگير و به دار آويخته مى شوى و با سرنيزه تو را زخمى مى كنند و در روز سوم ، از بينى و دهانت خون سرازير مى شود و محاسنت را رنگين مى كند . منتظر آن رنگين شدن باش و تو دهمين نفرى هستى كه بر درِ خانه عمرو بن حُرَيث به دار آويخته مى شوى و چوبه دارت از همه آنان كوتاه تر و از همه به جوى آب ، نزديك تر است . بيا برويم تا نخلى را كه بر چوبه آن به دار كشيده مى شوى ، به تو نشان دهم» .
پس آن را به او نشان داد و ميثم ، نزد آن نخل مى آمد و كنارش نماز مى خواند و مى گفت : چه نخل مباركى! من براى تو آفريده شده ام و تو براى من آبيارى شده اى . و پيوسته با آن ، تجديد ديدار مى كرد تا آن كه قطع شد و مكان دار زدن در كوفه مشخّص شد و ميثم ، عمرو بن حريث را مى ديد و به او مى گفت : من همسايه تو مى شوم . پس خوبْ همسايه دارى كن .
و عمرو مى گفت : آيا خانه ابن مسعود را مى خرى يا خانه ابن حُكَيم را؟ و نمى دانست كه مقصود ميثم چيست .
ميثم در همان سالى كه به قتل رسيد ، حج گزارد ۱ و بر اُمّ سَلَمه ـ كه خدا از او خشنود باد ـ وارد شد . امّ سلمه گفت : تو كيستى؟
گفت : من ميثم هستم .
گفت : به خدا سوگند ، گاه مى شنيدم كه پيامبر خدا در دل شب ، سفارش تو را به على عليه السلام مى كند . پس ميثم از امّ سلمه درباره حسين عليه السلام پرسيد .
گفت : او در باغش است .
گفت : به او خبر بده كه من دوست داشتم بر او سلام دهم . ما همديگر را نزد پروردگار جهانيانْ ديدار مى كنيم ، إن شاء اللّه !
پس امّ سلمه برايش عطر خواست تا محاسنش را خوش بو كند و به او گفت : بدان كه به زودى اينها به خونت رنگين مى شود .
سپس به كوفه درآمد و عبيد اللّه بن زياد ، دستگيرش كرد و چون او را نزدش آوردند و گفته شد كه اين از محبوب ترين كسان نزد على عليه السلام بوده است ، گفت : چه مى گوييد ؟ اين مرد غير عرب ، اين گونه بود؟
به او گفته شد : آرى .
عبيد اللّه به او گفت : پروردگارت كجاست؟
گفت : در كمين هر ستمكار و تو يكى از ستمكارانى .
گفت : تو با آن كه عجمى ، مقصودت را خوب مى رسانى . سرورت درباره رفتار من با تو چه گفته است؟
گفت : به من خبر داده كه تو مرا پس از نُه نفر ديگر به دار مى كشى؛ دارى كه كوتاه ترين است . و نزديك ترين جاى به غَسّال خانه از آنِ من است .
گفت : با او مخالفت مى كنيم .
ميثم گفت : چگونه مخالفت مى كنى؟! به خدا سوگند ، او جز از پيامبر خدا و او جز از جبرئيل و او جز از خداى متعال به من خبر نداد . چگونه با اينان مخالفت مى كنى؟ بى گمان ، من جايگاه به دار كشيدنم را در كوفه مى شناسم و من نخستين كسى هستم كه در اسلام بر دهانم لگام مى بندند.
پس [ عبيد اللّه ] ، ميثم را با مختار بن ابى عُبَيد به زندان انداخت .
ميثم تمّار به مختار گفت : تو رهايى مى يابى و به خونخواهى حسين عليه السلام بر مى خيزى و اين كسى را كه ما را مى كشد ، مى كشى .
پس چون عبيد اللّه ، مختار را خواست تا وى را به قتل برساند ، پيكى نامه يزيد را براى عبيد اللّه آورد كه در آن به آزاد كردن مختار ، فرمان داده بود .
بدين ترتيب ، عبيد اللّه ، مختار را رها كرد و فرمان داد ميثم را به دار آويزند . پس ، از زندان ، بيرون آورده شد . مردى او را ديد و به او گفت : اى ميثم! لازم نبود كه به اين وضع ، دچار شوى .
ميثم ، لبخندى زد و در حالى كه به نخلْ اشاره مى كرد ، گفت : من براى آن آفريده شدم و آن براى من آبيارى شده است!
و چون به بالاى چوبه [ دار] برده شد ، مردم به گِرد او در جلوى درِ خانه عمرو بن حُرَيث ، جمع شدند .
عمرو گفت : به خدا سوگند ، او هميشه مى گفت : من همسايه تو مى شوم !
چون به دار كشيده شد ، عمرو به كنيزش فرمان داد كه زير چوبه دار را بروبد و آب بپاشد و آن جا را خوشبو كند و ميثم در همان حال ، به نقل فضايل بنى هاشم ، زبان گشود .
به ابن زياد گفته شد : اين جوان ، شما را رسوا كرد .
گفت : بر دهانش لگام بزنيد .
او نخستينِ خلق خدا بود كه پس از اسلام بر او لگام زدند و زمان كشته شدن ميثم ـ كه رحمت خدا بر او باد ـ ، ده روز پيش از ورود امام حسين بن على عليهماالسلام به عراق بود و در روز سوم به دار كشيدنش ، با سرنيزه زخمى اش كردند ، كه تكبير گفت و در پايان روز ، خون از دماغ و دهانش سرازير شد .

1.منظور ، حجّ اصغر يا همان «عمره» است ، به قرينه روايت بعدى و بنا به تاريخ حركت امام حسين عليه السلام از مدينه و رسيدن ميثم به كوفه . (م)


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13
588

94

ميثَمٌ التَّمّارُ

هو ميثم بن يحيى التمّار الأسدي أبو سالم ، جليل من أصحاب أمير المؤمنين ۱ ، والحسن ۲ ، والحسين ۳ عليهم السلام . كان عبدا لامرأة فاشتراه عليّ عليه السلام وأعتقه ، نال منزلةً رفيعةً من العلم بفضل باب العلم النّبوي حتى وُصف بأنّه اُوتي علم المنايا والبلايا .
كان الإمام عليه السلام قدأخبره بكيفيّة استشهاده وما يلاقيه في سبيل اللّه . وقد نطق ميثم بهذه الحقيقة العظيمة الواعِظة أمام قاتله الجلّاد الجائر ، وأكّد حتميّة تحقّق تلك النّبوءة الإعجازيّة بصلابةٍ تامّةٍ ۴ .
إنّ رسوخه على طريق الحقّ ، وثباته في الدفاع عن الولاية ، ومنطقه البليغ في تجلية الحقائق . كلّ ذلك قد استبان مرارا في كلمات الأئمّة عليهم السلام وذكرته أقلام العلماء ممّا سنقف عليه لاحقا .
قتله عبيد اللّه بن زياد قبل استشهاد الإمام الحسين عليه السلام بأيّام . ۵

۶۶۷۱.الإرشاد :إنَّ ميثمَاً التَّمّارَ كانَ عَبدا لِامرَأَةٍ مِن بَني أسَدٍ ، فَاشتَراهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام مِنها وأعتَقَهُ ، وقالَ لَهُ : مَا اسمُكَ ؟ قالَ : سالِمٌ . قالَ : أخبَرَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّ اسمَكَ الَّذي سَمّاكَ بِهِ أبَواكَ فِي العَجَمِ ميثَمٌ . قالَ : صَدَقَ اللّهُ ورَسولُهُ وصَدَقتَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، وَاللّهِ إنَّهُ لَاسمي . قالَ : فَارجِع إلَى اسمِكَ الَّذي سَمّاكَ بِهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ودَع سالِما . فَرَجَعَ إلى ميثَمٍ وَاكتَنى بِأَبي سالِمٍ .
فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام ذاتَ يَومٍ : إنَّكَ تُؤخَذُ بَعدي فَتُصلَبُ وتُطعَنُ بِحَربَةٍ ، فَإِذا كانَ اليَومُ الثّالِثُ ابتَدَرَ مَنخِراكَ وفَمُكَ دَما فَيخضِبُ لِحيَتَكَ ، فَانتَظِر ذلِكَ الخِضابَ ، وتُصلَبُ عَلى بابِ دارِ عَمرِو بنِ حُرَيثٍ عاشِرَ عَشَرَةٍ أنتَ أقصَرُهُم خَشَبَةً وأقرَبُهُم مِنَ المِطهَرَةِ ، وَامضِ حَتّى اُرِيَكَ النَّخلَةَ الَّتي تُصلَبُ عَلى جِذعِها . فَأَراهُ إيّاها .
فَكانَ مِيثمٌ يَأتيها فَيُصَلّي عِندَها ويَقولُ : بورِكتِ مِن نَخلَةٍ ، لَكِ خُلِقتُ ولي غُذّيتِ . ولَم يَزَل يَتَعاهَدُها حَتّى قُطِعَت وحَتّى عَرَفَ المَوضِعَ الَّذي يُصلَبُ عَلَيها بِالكوفَةِ . قالَ : وكانَ يَلقى عَمرَو بنَ حُرَيثٍ فَيقولُ لَهُ : إنّي مُجاوِرُكَ فَأَحسِن جِواري . فَيَقولُ لَهُ عَمرٌو : أ تُريدُ أن تَشتَرِيَ دارَ ابنَ مَسعودٍ أو دارَ ابنَ حَكيمٍ ؟ وهُوَ لا يَعلَمُ ما يُريدُ . وحَجَّ فِي السَّنَةِ الَّتي قُتِلَ فيها ، فَدَخَلَ عَلى اُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللّهُ عَنها ، فَقالَت : مَن أنتَ ؟ قالَ : أنَا ميثَمٌ . قالَت : وَاللّهِ لَرُبَّما سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يوصي بِكَ عَلِيّا في جَوفِ اللَّيلِ . فَسَأَلَها عَنِ الحُسَينِ ، قالَت : هُوَ في حائِطٍ ۶ لَهُ .
قالَ : أخبِريهِ أنّي قَد أحبَبتُ السَّلامَ عَلَيهِ ، ونَحنُ مُلتَقونَ عِندَ رَبِّ العالَمينَ إن شاءَ اللّهُ . فَدَعَت لَهُ بِطيبٍ فَطَيَّبَت لِحيَتَهُ ، وقالَت لَهُ : أما إنَّها سَتُخضَبُ بِدَمٍ .
فَقَدِمَ الكوفَةَ فَأَخَذَهُ عُبَيدُ اللّهِ بنُ زِيادٍ فاُدخِلَ عَلَيهِ فَقيلَ : هذا كانَ مِن آثَرِ النّاسِ عِندَ عَلِيٍّ . قالَ : وَيحَكُم! هذَا الأَعجَمِيُّ ؟ ! قيلَ لَهُ : نَعَم .
قالَ لَهُ عُبَيدُ اللّهِ : أينَ رَبُّكَ ؟ قالَ : بِالمِرصادِ لِكُلِّ ظالِمٍ، وأنتَ أحَدُ الظَّلَمَةِ . قالَ : إنَّكَ عَلى عُجمَتِكَ لَتَبلُغُ الَّذي تُريدُ ! ما أخبَرَكَ صاحِبُكَ أنّي فاعِلٌ بِكَ ؟ قالَ : أخبَرَني أنَّكَ تَصلُبُني عاشِرَ عَشَرَةٍ ، أنَاأقصَرُهُم خَشَبَةً وأقرَبُهُم مِنَ المِطهَرَةِ . قالَ : لَنُخالِفَنَّهُ .
قالَ : كَيفَ تُخالِفُهُ ؟ ! فَوَاللّهِ ما أخبَرَني إلّا عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله عَن جَبرَئيلَ عَنِ اللّهِ تَعالى ، فَكَيفَ تُخالِفُ هؤُلاءِ ! ؟ ولَقَد عَرَفتُ المَوضِعَ الَّذي اُصلَبُ عَلَيهِ أينَ هُوَ مِنَ الكوفَةِ ، وأنَا أوَّلُ خَلقِ اللّهِ اُلجِمَ فِي الإِسلامِ .
فَحَبَسَهُ وحَبَسَ مَعَهُ المُختارَ بنَ أبي عُبَيدٍ ، فَقالَ ميثَمٌ التَّمّارُ لِلمُختارِ : إنَّكَ تُفلِتُ وتَخرُجُ ثائِرا بِدَمِ الحُسَينِ فَتَقتُلُ هذَا الَّذي يَقتُلُنا .
فَلَمّا دَعا عُبَيدُ اللّهِ بِالمُختارِ لِيَقتُلَهُ طلَعَ بَريدٌ بِكِتابِ يَزيدَ إلى عُبَيدِ اللّهِ يَأمُرُهُ بِتَخلِيَةِ سَبيلِهِ، فَخَلّاهُ ، وأمَرَ بِميثَمٍ أن يُصلَبَ ، فَاُخرِجَ فَقالَ لَهُ رَجُل لَقِيَهُ : ما كانَ أغناكَ عَن هذا يا ميثَمُ ! فَتَبَسَّمَ وقالَ وهُوَ يومِئُ إلَى النَّخلَةِ : لَها خُلِقتُ ولي غُذِّيَت ، فَلَمّا رُفِعَ عَلَى الخَشَبَةِ اجتَمَعَ النّاسُ حَولَهُ عَلى بابِ عَمرِو بنِ حُرَيثٍ . قالَ عَمرٌو : قَد كانَ وَاللّهِ يَقولُ : إنّي مُجاوِرُكَ . فَلَمّا صُلِبَ أمَرَ جارِيَتَهُ بِكَنسِ تَحتِ خَشَبَتِهِ وَرشِّهِ وتَجميرِهِ ۷ ، فَجَعَلَ ميثَمٌ يُحَدِّثُ بِفَضائِلِ بَني هاشِمٍ ، فَقيلَ لاِبنِ زِيادٍ : قَد فَضَحَكُم هذَا العَبدُ . فَقالَ : ألجِموهُ . فَكانَ أوَّلَ خَلقِ اللّهِ اُلجِمَ فِي الإِسلامِ .
وكانَ مَقتَلُ ميثَمٍ رَحمَةُ اللّهِ عَلَيهِ قَبلَ قُدومِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام العِراقَ بِعَشَرَةِ أيّامٍ ، فَلَمّاكانَ يَومُ الثّالِثِ مِن صَلبِهِ ، طُعِنَ ميثَمُ بِالحَربَةِ ، فَكَبَّرَ ثُمَّ انبَعَثَ في آخِرِ النَّهارِ فَمُهُ وأنفُهُ دَما . ۸

1.رجال الطوسي : ص ۸۱ الرقم ۸۰۲ ، الاختصاص : ص ۷ .

2.رجال الطوسي : ص ۹۶ الرقم ۹۵۱ .

3.رجال الطوسي : ص ۱۰۵ الرقم ۱۰۳۴ ، الاختصاص : ص ۸ ، رجال الكشّي : ج ۱ ص ۲۹۴ الرقم ۱۳۶ ؛ الإصابة : ج ۶ ص ۲۵۰ الرقم ۸۴۹۳ .

4.الإرشاد : ج ۱ ص ۳۲۳ ، إعلام الورى : ج ۱ ص ۳۴۲ ؛ الإصابة : ج ۶ ص ۲۴۹ الرقم ۸۴۳۹ ، شرح نهج البلاغة : ج ۲ ص ۲۹۱ .

5.الإرشاد : ج ۱ ص ۳۲۳ .

6.الحائط : البُسْتان من النّخيل ، إذا كان عليه حائط وهُو الجِدار (النهاية : ج ۱ ص ۴۶۲ «حوط») .

7.أجْمَرت الثوبَ وجَمَّرته : إذا بَخَّرْته بالطيب (النهاية : ج ۱ ص ۲۹۳ «جمر») .

8.الإرشاد : ج ۱ ص ۳۲۳ ، إعلام الورى : ج ۱ ص ۳۴۱ ؛ الإصابة : ج ۶ ص ۲۴۹ الرقم ۸۴۹۳ عن المؤيّد بن النّعمان ، شرح نهج البلاغة : ج ۲ ص ۲۹۱ عن أحمد بن الحسن الميثمي نحوه وراجع الاختصاص : ص ۷۶ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 51595
صفحه از 621
پرینت  ارسال به