597
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13

۶۶۷۳.خصائص الأئمّة عليهم السلامـ به نقل از پسر ميثم تمّار ـ: شنيدم كه پدرم مى گويد : روزى امير مؤمنان مرا فراخواند و به من فرمود : «اى ميثم! تو در چه حالى ، آن گاه كه فرزند خوانده بنى اميّه ، عبيد اللّه بن زياد ، تو را به بيزارى جُستن از من فرا بخواند؟
گفتم : به خدا سوگند ، آن گاه ، پايدارى مى كنم و اين به خاطر خدا اندك است .
فرمود : «اى ميثم! پس [ در بهشت] ، با من در يك جا خواهى بود» .
ميثم بر عَريف ۱ قوم خود مى گذشت و مى گفت : فلانى! گويى مى بينم كه فرزند خوانده بنى اميّه و پسر فرزندْ خوانده آنها ، مرا از تو مى طلبد و تو مى گويى : «او در مكّه است» و او مى گويد : «من نمى دانم چه مى گويى . بايد او را برايم بياورى» و تو به سوى قادسيه بيرون مى روى و چند روزى در آن جا مى مانى و چون بر تو درآيم ، مرا به سوى او مى برى تا مرا جلوى در خانه عمرو بن حُرَيث بكُشد و چون روز سوم مى شود ، از سوراخ بينى ام خون تازه سرازير مى شود .
و ميثم در شوره زار ، از كنار درخت خرمايى مى گذشت و با دستش بر آن مى زد و مى گفت : اى درخت خرما! آبيارى نشده اى ، جز براى من ! و به عمرو بن حُرَيث مى گفت : چون همسايه تو شدم ، خوب همسايه دارى كن .
عمرو مى پنداشت كه او خانه و يا مِلكى در كنار بُستان او مى خرد و پاسخ مى داد : خوب همسايه دارى مى كنم .
تا آن كه عبيد اللّه بن زياد ، آن سركش ، در پىِ عريف قبيله ميثم فرستاد و ميثم را از او خواست .
پس به او خبر داد كه وى در مكّه است .
عبيد اللّه به او گفت : «اگر او را نزد من نياورى ، تو را مى كشم» و مهلتى برايش تعيين كرد و عريف به سوى قادسيه رفت و به انتظار ميثم ماند و چون ميثم آمد ، دستش را گرفت و او را نزد عبيد اللّه بن زياد آورد . چون او را بر عبيد اللّه وارد كرد ، پرسيد : تو ميثمى؟
گفت : آرى .
گفت : از ابوتراب ، بيزارى بجوى .
گفت : ابوتراب را نمى شناسم .
گفت : از على بن ابى طالب ، بيزارى بجوى .
گفت : اگر نكنم چه؟
گفت : به خدا سوگند ، آن گاه ، تو را مى كشم .
گفت : بدان كه به من گفته شده كه تو مرا مى كشى و جلوى در خانه عمرو بن حُرَيث ، مرا به دار مى كشى و در روز سوم ، از سوراخ هاى بينى ام ، خون تازه سرازير مى شود .
عبيد اللّه فرمان داد كه او را جلوى در خانه عمرو بن حُرَيث به دار بكشند .
ميثم در بالاى دار ، به مردم مى گفت : پيش از مرگم ، از من بپرسيد . از من بپرسيد . به خدا سوگند ، برخى از فتنه هاى پيش رو را برايتان بازگو مى كنم .
پس چون مردم از او پرسيدند و او هم به آنان گفت ، پيكى از سوى ابن زياد ـ كه خدا لعنتش كند ـ نزد او آمد و با ريسمانى بافته شده از الياف خرما ، بر دهان او لگام زد ، و او نخستين كسى بود كه بر چوبه دار ، لگام زده شد . سپس عبيد اللّه ، كسى را روانه كرد و او با نيزه بر شكم ميثم زد و به شهادتش رساند .
و اين [ پيشگويى] از جمله معجزات امير مؤمنان است .

1.عريف ، يكى از مسئوليت هاى زندگى قبيله اى بوده است و وظيفه او ، شناسايى افراد و حضور و غياب كردن از آنان بوده است . (م)


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13
596

۶۶۷۳.خصائص الأئمّة عليهم السلام عن ابن ميثم التمّار :سَمِعتُ أبي يَقولُ : دَعاني أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَوما فَقالَ لي : يا ميثَمُ، كَيفَ أنتَ إذا دَعاكَ دَعِيُّ بَني اُمَيَّةَ عُبَيدُ اللّهِ بنُ زِيادٍ إلَى البَراءَةِ مِنّي ؟ قَلتُ : إذا وَاللّهِ أصبِرُ ، وذاكَ فِي اللّهِ قَليلٌ .
قالَ : يا ميثَمُ ، إذا تَكون مَعي في دَرَجَتي .
وكانَ ميثَمٌ يَمُرُّ بِعَريفِ ۱ قَومِهِ فَيَقولُ : يا فُلانُ ، كَأَنّي بِكَ قَد دَعاكَ دَعِيُّ بَني اُمَيَّةَ وَابنُ دَعِيِّها فَيَطلُبُني مِنكَ ، فَتَقولُ: هُوَ بِمَكَّةَ ، فَيَقولُ : لا أدري ما تَقولُ ، ولا بُدَّ لَكَ أن تَأتِيَ بِهِ ، فَتَخرُجُ إلَى القادِسِيَّةِ فَتَقيمُ بِها أيّاما ، فَإِذا قَدِمتُ عَلَيكَ ذَهَبتَ بي إلَيهِ حَتّى يَقتُلَني عَلى بابِ دارِ عَمرِو بنِ حُرَيثٍ ، فَإِذا كانَ اليَومُ الثّالِثُ ابتَدَرَ مِن مَنخِري دَمٌ عَبيطٌ . قالَ : وكانَ ميثَمٌ يَمُرُّ فِي السَّبخَةِ بِنَخلَةٍ فَيَضرِبُ بِيَدِهِ عَلَيها ، ويَقولُ : يا نَخلَةُ ما غُذّيتِ إلّا لي ، وكانَ يَقولُ لِعَمرِو بنِ حُرَيثٍ : إذا جاوَرتُكَ فَأَحسِن جِواري ، فَكانَ عَمرٌو يَرى أنَّهُ يَشتَري عِندَهُ دارا أو ضَيعَةً لَهُ بِجَنبِ ضَيعَتِهِ ، فَكانَ عَمرٌو يَقولُ : سَأَفعَلُ .
فَأَرسَلَ الطّاغِيَةُ عُبَيدُ اللّهِ بنُ زِيادٍ إلى عَريفِ ميثَمٍ يَطلُبُهُ مِنهُ ، فَأَخبَرَهُ أنَّهُ بِمَكَّةَ ، فَقالَ لَهُ : إن لَم تَأتِني بِهِ لَأَقتُلَنَّكَ فَأَجَّلَهُ أجَلاً ، وخَرَجَ العَريفُ إلَى القادِسِيَّةِ يِنتَظِرُ ميثَما ، فَلَمّا قَدِمَ ميثَمٌ أخَذَ بِيَدِهِ فَأَتى بِهِ عُبَيدَ اللّهِ بنَ زِيادٍ ، فَلَمّا أدخَلَهُ عَلَيهِ ، قالَ لَهُ : ميثَمٌ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : اِبرَأ مِن أبي تُرابٍ . قالَ : لا أعرِفُ أبا تُرابٍ . قالَ : اِبرَأ مِن عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ . قالَ : فَإِن لَم أفعَل ؟ قالَ : إذا وَاللّهِ أقتُلكَ . قالَ : أما إنَّهُ قَد كانَ يُقالُ لي إنَّكَ سَتَقتُلُني ، وتَصلُبُني عَلى بابِ عَمرِو بنِ حُرَيثٍ ، فَإِذا كانَ اليَومُ الثّالِثُ ابتَدَرَ مِن مَنخِري دَمٌ عَبيطٌ . قالَ : فَأَمَرَ بِصَلبِهِ عَلى بابِ عَمرِو بنِ حُرَيثٍ . فَقالَ لِلنّاسِ : سَلوني ، سَلوني ـ وهُوَ مَصلوبٌ ـ قَبلَ أن أموتَ ، فَوَاللّهِ لَاُحَدِّثَنَّكُم بِبَعضِ ما يَكونُ مِنَ الفِتَنِ ، فَلَمّا سَأَلَهُ النّاسُ وحَدَّثَهُم ، أتاهُ رَسولٌ مِنِ ابنِ زِيادٍ ـ لَعَنَهُ اللّهُ ـ فَأَلجَمَهُ بِلِجامٍ مِن شَريطٍ ، فَهُوَ أوَّلُ مَن اُلجِمَ بِلِجامٍ وهُوَ مَصلوبٌ ، ثُمَّ أنفَذَ إلَيهِ مَن وَجَأَ جَوفَهُ حَتّى ماتَ ، فَكانَت هذِهِ مِن دَلائِلِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام . ۲

1.العريف : وهو القيِّم باُمور القبيلة أو الجماعة من الناس (النهاية : ج ۳ ص ۲۱۸ «عرف») .

2.خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص ۵۴ ، رجال الكشّي : ج ۱ ص ۲۹۵ الرقم ۱۳۹ نحوه وفي صدره «يوسف بن عمران الميثمي قال : سمعت ميثم النّهرواني يقول : دعاني أمير المؤمنين عليه السلام وقال : كيف أنت يا ميثم إذا ...» .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 40410
صفحه از 621
پرینت  ارسال به