فصل دوم : بازگشت خورشيد براى امام على
2 / 1
كسى كه خورشيد برايش بازگشت
۵۷۴۸.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبرى از پيامبران ، [قصد ]جنگى كرد و به قوم خود گفت : مردى كه زنى در اختيار دارد و مى خواهد با او نزديكى كند ، ولى هنوز چنين نكرده است ، وكسى كه اتاق هايى ساخته ، ولى سقف آن را نزده است ، و نيز آن كه گوسفند يا ماده شترِ باردارى خريده و اميد زاييدن آن را دارد ، در پىِ من نيايد .
آن پيامبر جنگيد و هنگام نماز عصر و يا نزديك آن [ هنگام] به آن شهر ، نزديك شد . به خورشيد گفت : تو مأمورى و من هم مأمورم.خداوندا! آن را براى مانگه دار.
خورشيد ، نگه داشته شد تا خداوند ، آن شهر را براى او گشود .
۵۷۴۹.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خورشيد براى هيچ كس جز يوشع ، نگه داشته نشد .
۵۷۵۰.امام صادق عليه السلام :روزى به هنگام عصر ، يك گلّه اسب بر سليمان بن داوود عليهماالسلام عرضه شدو وى به بررسى آنها پرداخت ، تا آن كه خورشيد ، ناپديد شد . به فرشتگان فرمود : خورشيد را براى من برگردانيد تا نمازم را در وقت آن ، بگزارم .
آنان ، خورشيد را برگرداندند . آن گاه ، وى برخاست و پاها و گردنش را مسح كردـ كه اين شيوه وضوى آنان براى نماز بود ـ و به آن دسته از يارانش كه نمازشان قضا شده بود ، فرمان داد چنين كنند .
سپس ايستاد و نماز گزارد . هنگامى كه از نمازْ فارغ شد ، خورشيدْ پنهان شد وستاره ها طلوع كردند . اين ، [ همان ]كلام خداى عز و جل است كه : «و سليمان را به داوود بخشيديم . چه نيكو بنده اى! به راستى ، او توبه كار بود . هنگامى كه [ طرف ]غروب ، اسب هاى اصيل را بر او عرضه كردند ، [ سليمان ]گفت : به راستى كه من دوستىِ اسبان را بر ياد پروردگارم ترجيح دادم ، تا [ هنگام نماز گذشت و ]خورشيد در پس حجاب ظلمت شد . [ سپس گفت : ]خورشيد را نزد من باز گردانيد . پس ، شروع كرد به دست كشيدن بر ساق ها و گردن ها» .