۵۸۳۳.امام على عليه السلامـ درباره مروان بن حكم ـ: پس از آن كه موهاى شقيقه اش سفيد گردد ، پرچم گم راهى را به دوش خواهد كشيد و حكومتى [كوتاه] به اندازه اى كه سگ ، بينى اش را مى ليسد ، خواهد داشت .
۵۸۳۴.تاريخ دمشقـ از ابو سليمان ـ: زمانى ، على عليه السلام دست بر شانه كسى ، در محلّه هاى مدينه قدم مى زد كه مروان بن حكم در لباسى فاخر سر رسيد ؛ جوانى بود نوخاسته ، سفيدپوست و شاداب .
[ مروان ،] خطاب به على عليه السلام گفت : آيا فلان كار و فلان كار ، انجام گرفته است ، اى ابو الحسن؟ و على عليه السلام هم به او خبر مى داد .
وقتى پرسش هاى او تمام شد ، از نزد على عليه السلام رفت . على عليه السلام به پشت وى نگاه كرد و سپس گفت : «واى بر مردمِ تو از دست تو و فرزندانت ، هنگامى كه دو بازوى قدرتت توان گيرد!» .
۵۸۳۵.امام على عليه السلام :گويى گم راهى را مى بينم كه در شام ، بانگ برمى دارد و بيرق هاى خود را در اطراف كوفه برمى افرازد . پس ، هنگامى كه دهان بگشايد و سركشى كند و قدرتش محكم گردد و جاى پايش در زمينْ ثابت شود ، فتنه ، مردم زمان را به دندان مى درد ، آتش جنگْ شعله ور مى گردد ، چهره دُژَمِ روزها نمايان مى شود و زخم هاى شب ها آشكار گردد .
هر گاه كِشته هايش سبز شود و به ثمر بنشيند و چون شتر مست بخروشد و شمشيرهايش بدرخشد ، از هر سو پرچم هاى به هم پيوسته فتنه بر هم گره مى خورند و چون شب تاريك و درياى متلاطمْ روى مى آورند ، چه توفان هايى كه كوفه را در هم بكوبد و چه تندبادهايى كه بر آن بوزد!
چندى نمى كشد كه دو سپاه در هم مى آميزند ؛ ايستاده ها درو مى شوند و درو شده ها پاى مال و نابود مى گردند . ۱