145
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج12

كشته شدن ميثم ، ده روز پيش از آمدن حسين عليه السلام به كوفه بود .
* * *
ابراهيم گفت : ابراهيم بن عبّاس نهدى به من گفت كه : مبارك بَجَلى ، از ابو بكر بن عيّاشْ روايت كرده است كه او گفت : مُجالد ، از شَعبى ، از زياد بن نَضْر حارثى نقل كرد كه وى گفت : من پيش زياد بودم كه رُشَيد هَجَرى را آوردند و وى از دوستان خاصّ على عليه السلام بود .
زياد به وى گفت : دوست تو ، درباره آنچه ما بر سرت مى آوريم ، به تو چه گفته است؟ [ رشيد ]گفت : دستان و پاهاى مرا قطع مى كنيد و مرا به دار مى آويزيد .
زياد گفت : من گفته او را دروغ خواهم ساخت ؛ او را رهايش كنيد.
هنگامى كه رشيد مى خواست خارج شود ، زياد گفت : برش گردانيد . هيچ چيزى را از آنچه دوستت درباره ات گفته است ، مناسب تر نمى دانم ؛ چون تو هر چه بمانى ، به ما بدى مى كنى . دست ها و پاهايش را ببُريد .
دست و پايش را قطع كردند و او همچنان سخن مى گفت . [ زياد] گفت : او را به گردن ، به دار آويزيد .
رشيد گفت : يك مورد مانده است كه هنوز درباره من انجام نداده ايد.
زياد گفت : زبانش را ببُريد .
هنگامى كه مى خواستند زبانش را ببرند ، گفت : رهايم كنيد تا يك كلمه بگويم . وقتى رهايش كردند ، گفت : سوگند به خدا ، اين ، تصديق خبر امير مؤمنان است ؛ او به من از قطع شدن زبانم خبر داد .
زبان او را قطع كردند و وى را به دار كشيدند .
* * *
ابو داوود طيالسى ، از سليمان بن رُزَيق ، از عبد العزيز بن صُهَيب روايت كرده است كه او گفت : ابو عاليه به من حديث كرد و گفت : مزرع (يار على بن ابى


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج12
144

خونخواهى حسين عليه السلام برمى خيزى و اين ستمكارى را كه ما در زندان او هستيم ، مى كُشى و با اين گام هايت صورت و پيشانى او را پايمال خواهى كرد.
عبيد اللّه بن زياد ، مختار را خواست تا او را بكشد كه با ورود نامه رسانى مواجه شد كه نامه يزيد بن معاويه را برايش آورده بود كه [ در آن ، يزيد ]به وى فرمان داده بود كه مختار را رها كند . و اين به خاطر آن بود كه خواهر مختار ، زن عبد اللّه بن عمر بن خطّاب بود و او از شوهرش خواسته بود كه درباره مختار در نزد يزيد ، شفاعت كند و او شفاعت كرده بود و شفاعتش پذيرفته گشته بود و به وسيله نامه رسان ، نامه آزادى وى را فرستاده بود . رسيدن نامه رسان ، هم زمان با خارج ساختن مختار از زندان براى كشته شدن بود كه [ موجب] آزاد [ شدن وى ]گشت .
ميثم پس از مختار ، بيرون آورده شد تا به دار آويخته شود . عبيد اللّه گفت : حكم ابو تراب را درباره وى به كار خواهم گرفت .
مردى وى را ديد و گفت : اى ميثم! [ هيچ چيزى] تو را از اين درخت ، بى نياز نساخت؟ وى لبخندى زد و گفت : من براى آن ، آفريده شده ام و آن براى من رشد كرده است .
هنگامى كه ميثم بر تنه درختْ بسته شد ، مردم در اطراف او جلوى درِ [ خانه ]عمرو بن حريث گرد آمدند . عمرو گفت : او دائما به من مى گفت كه : من همسايه تو هستم . او هر شب به كنيزش مى گفت كه زير اين درخت را جاروب كند و آب بپاشد و در زير آن ، اسفند و عود ، دود كند.
ميثم ، شروع به بيان فضايل بنى هاشم و بدى هاى بنى اميّه كرد ، در حالى كه بر چوب ، به دار كشيده شده بود . به ابن زياد گفته شد : اين برده ، شما را رسوا كرد . [ ابن زياد ]گفت : او را لگام بزنيد . او را لگام زدند و وى اوّلين بنده خدا گشت كه در اسلام به وى لگام زده شد . در روز دوم ، از بينى و دهانش خون جارى گشت و در روز سوم با نيزه اى به وى ضربه زدند و در گذشت .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج12
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: سلطانی، محمدعلی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 71022
صفحه از 591
پرینت  ارسال به