فصل چهارم : گوناگون
4 / 1
ديدن نور وحى
۵۸۶۲.امام على عليه السلامـ در خطبه قاصعه ـ: پيامبر خدا ، همه ساله در غار حِرا معتكف مى شد كه من او را مى ديدم و جز من ، كسى او را نمى ديد .
در آن روزها هيچ خانه اى ، جز خانه پيامبر خدا و خديجه و من ـ كه من سومين آن دو بودم ـ نبود كه ساكنانش تمامى مسلمان باشند . نور وحى و رسالت را مى ديدم و بوى نبوّت را استشمام مى كردم .
هنگامى كه وحى بر ايشان نازل شد ، ناله شيطان را شنيدم . گفتم : اى پيامبر خدا! اين ناله چيست؟
فرمود : «اين ، ابليس است كه از اين كه عبادتش كنند ، نااميد گشته است . تو آنچه را من مى شنوم ، مى شنوى و آنچه را من مى بينم ، مى بينى ، جز آن كه تو پيامبر نيستى ؛ ولى وزيرى و به يقين ، بر [ مسير ]خيرى» .
4 / 2
شنيدن ناله شيطان
۵۸۶۳.امام على عليه السلام :صبح آن شبى كه پيامبر خدا به معراج برده شد ، با او بودم و وى در حِجْر [ اسماعيل] ، مشغول نماز بود . هنگامى كه نمازش را تمام كرد و من هم نمازم را به پايان بردم ، ناله شديدى شنيدم . گفتم : اى پيامبر خدا! اين ناله چيست؟
فرمود : «نمى دانى؟ اين ، ناله شيطان است . او فهميده است كه شب گذشته مرا به آسمان بردند . لذا از اين كه در روى زمينْ مورد پرستش قرار بگيرد ، نااميد گشته است» .