۵۸۷۲.امام على عليه السلام :شب قبل از بدر ، خضر عليه السلام را در خواب ديدم . به وى گفتم : چيزى به من ياد بده كه با آن بر دشمنان ، پيروز گردم .
گفت : «بگو : يا هو ، يا من لا هو إلّا هو ؛ اى او! اى كسى كه جز او خدايى نيست!» .
وقتى بيدار شدم ، آن را براى پيامبر خدا نقل كردم .
فرمود : «اى على! اسم اعظم به تو ياد داده شده است» .
و آن ذكر ، در روز بدر ، همواره بر زبانم جارى بود .
۵۸۷۳.امام جواد عليه السلامـ به نقل از پدرانش عليهم السلام ـ: روزى ، امير مؤمنان همراه با حسن بن على عليهماالسلامو سلمان فارسى ، در حالى كه بر دست سلمان ـ كه خداوند از او خشنود باد ـ تكيه كرده بود ، وارد مسجد الحرام شد و نشست .
مردى خوش قيافه و خوش لباس ، وارد شد و بر امير مؤمنان ، سلام كرد و در مقابل وى نشست و گفت : اى امير مؤمنان! سه مسئله از تو مى پرسم ... . آن گاه [ ، چون پاسخ گرفت] ، برخاست و رفت .
امير مؤمنان به حسن عليه السلام فرمود : «اى ابو محمّد! به دنبالش برو و ببين كجا مى رود» .
امام حسن عليه السلام گفت : در پى اش به راه افتادم . همين كه پايش را بيرون مسجد گذاشت ، ناپديد شد و نفهميدم كه به كجاى زمين رفت . به سوى امير مؤمنان برگشتم و به وى خبر دادم .
[ على عليه السلام ] فرمود : «ابو محمّد! آيا او را مى شناسى؟».
گفتم : نه . خدا و پيامبر او و امير مؤمنان ، آگاه ترند .
فرمود : «او خضر عليه السلام بود» .