۵۸۷۴.امام رضا عليه السلام :هنگامى كه پيامبر خدا درگذشت ، خضر عليه السلام آمد و جلوى در ايستاد . على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام در خانه بودند و پيامبر خدا در لباسش پيچيده شده بود .
خضر عليه السلام گفت : «درود بر شما ، اى خاندان محمّد! هر جانى چشنده مرگ است . اجر شما در روز قيامت ، داده خواهد شد . خدا را در پى هر درگذشته اى جانشينى است . هر مصيبتى را تسلّايى و هر فوت شده اى را عوضى است . بر خداوند عز و جل توكّل كنيد و به او اعتماد نماييد . من براى خود و شما از خدا طلب آمرزش مى كنم» .
امير مؤمنان فرمود : «اين ، برادرم خضر است . آمده است تا درگذشت پيامبرتان را به شما تسليت بگويد» .
۵۸۷۵.التوحيدـ به نقل از اصبغ بن نُباته ـ: هنگامى كه على عليه السلام بر كرسى خلافت نشست و مردم با او بيعت كردند ، به مسجد آمد ... . بالاى منبر رفت ... و آن گاه فرمود : «اى مردم! پيش از آن كه مرا از دست بدهيد ، از من بپرسيد» .
مردى از پايين مسجد ، در حالى كه به عصايش تكيه كرده بود ، برخاست و از ميان مردم گذشت تا به او نزديك شد و گفت : اى امير مؤمنان! مرا به كارى راهنمايى كن كه چنانچه آن را انجام دادم ، خداوند عز و جل مرا از دوزخ ، نجات دهد .
[ على عليه السلام ] به وى فرمود : «اى مرد! بشنو ، بفهم و بِدان يقين كن . دنيا بر سه چيزْ استوار است : به دانشور سخنورى كه به دانشش عمل مى كند ؛ به ثروتمندى كه در بخشش مالش به مسلمانان بخل نمى ورزد ؛ و به فقيرِ شكيبا .
هر گاه دانشور ، دانش خويش را كتمان كند و ثروتمند ، بخل بورزد و فقير ، شكيبايى نكند ، عذاب و هلاكت ، در خواهد آمد و در اين هنگام ، عارفان (خداشناسان) خواهند فهميد كه دنيا به آغاز خود برگشته است ؛ يعنى پس از ايمان ، به كفر گراييده است .
اى پرسشگر! فراوانى مسجدها و جماعت مردمى كه پيكرهايشان جمع و دل هايشان پراكنده است ، تو را فريب ندهد!
اى پرسشگر! مردم ، سه گروه اند : زاهد ، شيفته و شكيبا .
امّا زاهد ، به چيزى از دنيا كه به وى دست آورده ، شادمان نمى گردد و بر چيزى از دنيا كه از دست داده ، غمگين نمى شود .
و امّا شكيبا ، دنيا را به دل ، آرزو مى كند و هنگامى كه چيزى از آن را فرا چنگ آورْد ، دل از آن مى كَنَد ؛ چون از پايان بد آن ، آگاهى دارد .
و امّا شيفته ، باكَش نيست كه دنيا را از حلال به دست آورده است يا از حرام» .
[ مرد] به وى گفت : اى امير مؤمنان! در آن زمان ، نشان مؤمن چيست؟
[ على عليه السلام ] فرمود : «به هر وظيفه اى كه خداوند بر او واجب گردانيده است ، مى نگرد و آن را پيروى مى كند و به آنچه خداوند عز و جل خوش نمى دارد ، مى نگرد و از آن بيزارى مى جويد ، گر چه دوستى نزديك باشد» .
[ مرد] گفت : به خدا سوگند ، راست گفتى ، اى امير مؤمنان!
آن گاه ، غايب شد و او را نديديم و مردم در پى اش گشتند ؛ ولى وى را نيافتند .
على عليه السلام بر بالاى منبر ، لبخندى زد و گفت : «شما را چه شده است؟ اين ، برادرم خضر بود» .