۵۷۶۳.البداية و النهايةـ به نقل از جابر و ابو سعيد ـ: روزى ، جبرئيل عليه السلام بر پيامبر خدا فرود آمد تا از سوى خدا برايش رازگويى كند . وقتى وحى ، پيامبر صلى الله عليه و آله را فرا گرفت ، پيامبر صلى الله عليه و آله بر ران امير مؤمنان تكيه كرد و سرش را برنداشت تا آن كه خورشيد ، غروب كرد .
على عليه السلام نماز عصر را به اشاره خواند . هنگامى كه پيامبر خدا به خود آمد ، به على عليه السلام گفت : «از خدا بخواه كه خورشيد را برايت برگردانَد تا نمازت را ايستاده بخوانى».
على عليه السلام دعا كرد . خورشيد بازگشت و او نماز عصر را ايستاده به جا آورد .
۵۷۶۴.الإرشادـ به نقل از اسماء (دختر عُمَيس) ، اُمّ سَلَمه (همسر پيامبر صلى الله عليه و آله ) ، جابر بن عبد اللّه انصارى ، ابو سعيد خُدْرى و گروهى از صحابه ـ: روزى ، پيامبر صلى الله عليه و آله در منزلش بودو على عليه السلام هم نزد او ، كه جبرئيل عليه السلام بر ايشان نازل شد تا از طرف خداى پاك ،برايش رازگويى كند .
هنگامى كه وحى ، پيامبر صلى الله عليه و آله را فرا گرفت ، پيامبر صلى الله عليه و آله بر ران امير مؤمنانْ تكيه كرد وسرش را برنداشت تا آن كه خورشيد ، غروب كرد . از اين رو ، امير مؤمنان ، ناچارشد نماز عصر را نشسته بخواند و براى ركوع و سجود آن ، اشاره كند .
پيامبر خدا ، هنگامى كه از آن حالت بيرون آمد ، به امير مؤمنان فرمود : «آيا نماز عصرت فوت شده است؟» .
گفت : اى پيامبر خدا! به خاطر وضعيّت و حالتى كه در وقت گرفتن وحى داشتى ، نتوانستم ايستاده نماز بخوانم .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «از خدا بخواه كه خورشيد را برايت برگردانَد تا بتوانى نمازت را ايستاده و در وقت آن ، همان وقتى كه از تو فوت شد ، بخوانى . خداوند به خاطر اطاعتت از خدا و پيامبرش ، خواسته ات را اجابت مى كند» .
امير مؤمنان ، از خداوند ـ كه نامش بلند باد ـ ، بازگشت خورشيد را درخواست كرد . خورشيد براى او برگشت و در آسمان ، در همان جايى كه هنگام عصر بود ، قرار گرفت و امير مؤمنان ، نماز عصرش را در وقت آن خواند .سپس خورشيد ، غروب كرد .
اسماء گفت : به خدا سوگند ، به هنگام غروب خورشيد ، صدايى چون صداى حركت ارّه در چوب از آن شنيديم .