فصل يكم : انگيزه هاى دشمنى با امام على
1 / 1
كينه توزى ها نسبت به پيامبر خدا
۶۰۴۸.امام على عليه السلام :قريش ، تمام كينه هايى را كه از پيامبر خدا در دل داشتند ، با من آشكار كردند و پس از من نيز آن را درباره فرزندانم ، آشكار خواهند كرد . مرا چه با قريش؟! من فقط به امر خدا و پيامبرش به مبارزه با آنان برخاستم . اگر مسلمان بودند ، آيا اين ، پاداش كسى است كه خدا و پيامبرش را اطاعت مى كند؟!
۶۰۴۹.امام على عليه السلام :خداوندا! در برابر قريش از تو يارى مى طلبم . آنان ، انواع زشتى ها و خيانت ها را نسبت به فرستاده ات در دل ، پنهان داشتند كه از انجام دادنِ آنها درماندند ، و تو ميان آنان و او جدايى انداختى . پس ، اين بلاها و مصيبت ها قسمت من شد و بر من فرود آمد .
خداوندا! تا زمانى كه من زنده ام ، حسن و حسين را در پناه خويش نگاه دار و فاسقان قريش را بر آنان مسلّط مكن ، و آن هنگام كه مرا به سوى خود مى خوانى ، خود بر ايشان نگهبانى و تو بر همه چيز ، ناظر و گواهى .
۶۰۵۰.شرح نهج البلاغة :پرسشگرى از امام على عليه السلام پرسيد : اى امير مؤمنان! به نظر تو ، اگر پيامبر خدا فرزند پسرى از خود به جا مى گذاشت كه به سنّ رشد رسيده بود ، عرب ، امورشان را به او واگذار مى كردند؟
فرمود : «خير ؛ بلكه او را مى كشتند ، اگر چه آنچه من انجام دادم ، انجام نمى داد . عرب ، از كار محمّد صلى الله عليه و آله ناخرسند بودند و به آنچه خداوند از فضل خويش به وى بخشيده بود ، حسادت مى ورزيدند و در زمان حياتش به وى بى حرمتى كردند ، تا آن جا كه به همسرش تهمت زدند و شترش را رم دادند ، با اين كه نيكى هاى بسيارى به آنان كرده و نعمت هاى بزرگى به آنان ارزانى داشته بود .
در زمان حياتش براى اين كه رهبرى را پس از رحلتش از خاندانش باز ستانند ، همراه شدند و اگر قريش ، نمى خواستند نام وى را وسيله اى براى رياستْ و نردبانى براى عزّت و حكومت كنند ، پس از رحلت او هرگز يك روز هم خدا را عبادت نمى كردند و به خوى هاى پيشين خود برمى گشتند و شتران باردار ، چهارساله مى شدند و هشت ساله هايش باكره مى گشتند . ۱
خداوند ، كشورهاى بسيارى را براى آنان فتح كرد [ و آنان] پس از فقر و مسكنت و گرسنگى ، به رفاه و نعمت رسيدند . سپس آنچه از اسلام در ديدگانشان زشت مى نمود ، زيبا جلوه كرد و در قلب هاى بسيارى از ايشان كه نسبت به دستورهاى دينى ترديد داشتند ، ثبات برقرار شد و گفتند : چنانچه آن [دينِ] حق نبود ، اين گونه نمى شد .
آن گاه ، اين كشورگشايى ها را به انديشه هاى سردَمداران و حُسن تدبير فرماندهان دست اندركار ، نسبت دادند و نزد مردم ، قومشان را بلندپايه و ديگران را دون پايه معرّفى كردند و ما از فراموش شدگان بوديم .
التهابشان خاموش گشت و صدا و آوازه شان بريده شد و روزگار ، بر خلاف ميل ما خورد و نوشيد و سال ها به همين منوال گذشت و بسيارى از نامداران مُردند و افرادى كه گم نام بودند ، پا به عرصه نهادند .
اگر [پيامبر صلى الله عليه و آله را] فرزندى بود ، چه مى شد؟! شما آگاهيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله مرا به خاطر نژاد و خويشاوندى ، به خود نزديك نكرد ؛ بلكه به خاطر جهاد و خيرخواهى [ من ]چنين كرد . آيا فكر مى كنى كه اگر او پسرى داشت ، آنچه را من انجام داده ام ، انجام مى داد؟! و همچنين به اندازه اى كه من به پيامبر صلى الله عليه و آله نزديك شدم ، نزديك نمى شد . افزون بر آن ، اين نزديكى ، نزد قريش ، سبب برخوردارى و شأن و مقام نبود ؛ بلكه خود ، سبب محروميت و پشت كردن مردم به ما بود .
بار الها! تو آگاهى كه من ، نه خواهان حكومت بوده ام و نه خواهان بهره مندى از جاه و مقام و خواهان برپا داشتن فرمان هاى تو ، اجراى دستورهايت ، قرار دادن امور در جايگاهش ، دادن حق به صاحبانش ، گام نهادن بر روش پيامبرت ، و راهنمايى گم گشتگان به راه هاى رستگارى ات بوده ام» .