۶۰۵۴.معرفة الصحابةـ به نقل از ابن عبّاس ـ:عثمان به على عليه السلام گفت : گناه من چيست كه قريش ، تو را دوست ندارند؟ تو هفتاد نفر از مردانشان را كه چهره هايشان مانند شمشيرهاى طلايى بود ، كشته اى .
۶۰۵۵.الغاراتـ در توصيف وليد بن عُقْبه ـ: او از كينه توزان نسبت به على عليه السلام و از دشمنان او و پيامبر صلى الله عليه و آله بود ؛ چون پدرش در جنگ بدر در منطقه صَفراء ۱ به دست على عليه السلام كه از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله بر اين كار گمارده شده بود ، كشته شد .
۶۰۵۶.شرح نهج البلاغة :تمامى قريش از دشمنان سرسخت على عليه السلام بودند . اگر على عليه السلام عمر نوح مى داشت و انواع روش ها[ ى رسيدن به حكومت] (نظير : روى گردانى از حكومت ، توجّه دادن به برترى هاى خويش ، توجّه دادن به آنچه در آغاز كار انجام داد و همسر و بچّه هايش را شبانه به در خانه هاى انصار برد ، و ديگر روش هايى كه انتخاب كرد ، از قبيل : خانه نشينى و وانمود كردن آن براى جمع آورى قرآن ، و نيز ديگر چاره جويى ها را به كار مى برد ، برايش نتيجه اى حاصل نمى شد ، مگر با برهنه كردن شمشير ، همان گونه كه در نهايت ، اين كار را انجام داد .
من ، عرب و بويژه قريش را به خاطر دشمنى شان با على عليه السلام و روى گردانى از وى سرزنش نمى كنم ؛ چرا كه على عليه السلام به آنان ضربه زد و خون هايشان را ريخت و پرده از حيله هايشان برداشت ؛ و مى دانى كه جان و دل عرب ، چگونه است!
اسلام ، مانع وجود كينه در دل ها نيست ، چنان كه امروزْ آشكارا مى بينيم ، مردمْ همان مردم اوّل اند و نيز طينت ها يك سان . تصوّر كن كه در سال دوم يا سوم جاهلى يا در روم باستان بودى و يكى از مسلمانان ، پسر يا برادرت را كشته بود . سپس تو مسلمان مى شدى . آيا اسلامِ تو ، كينه ات را نسبت به قاتل و دشمنى اى را كه با او داشتى ، از دلت پاك مى كرد ؟ هرگز! كينه ، از بين رفتنى نيست . تازه ، اينْ هنگامى بود كه اسلام و عقيده و ايمانَت استوار و درست باشد ، نه به سان اسلام آوردن بسيارى از عرب ها كه برخى به خاطر پيروىِ كوركورانه ، اسلام آوردند و برخى از روى آز و مال دوستى ، و برخى از ترس كشته شدن ، و برخى به خاطر غيرت و [ پيمان] يارى ، و برخى به دليل دشمنى با اقوامى كه با اسلام ، ضدّيت داشتند و دشمن بودند .
بدان كه عرب ، تمام خون هايى را كه پيامبر خدا با شمشير على عليه السلام و غير او روان ساخت ، پس از وفات پيامبر خدا ، به تمامى فقط به على عليه السلام نسبت داد ؛ چون در بين اطرافيان پيامبر صلى الله عليه و آله كه بر طبق روش ، آداب و سننشان سزاوار باشد كه اين خون ها را به گردن او بيندازند ، يافت نمى شد ، مگر على عليه السلام . و اين ، سيره عرب بود كه وقتى فردى از آنان كشته مى شد ، خون بهاى او را از قاتل ، طلب مى كردند و چنانچه قاتل مى مرد يا خونخواهى از او ناممكن مى شد ، از فردى از خاندانش كه نزديك تر از همه به وى بود ، طلب مى نمودند .
به نقيب ، ابو جعفر يحيى بن ابى زيد ـ كه رحمت خدا بر او باد ـ گفتم : در شگفتم كه چگونه على عليه السلام پس از پيامبر خدا مدّتى طولانى دوام آورد و چگونه با افروخته بودن كينه ها عليه او ، در درون خانه اش ترور نشد!
او پاسخ داد : چنانچه على عليه السلام تواضع نشان نمى داد و گونه اش را بر روى خاك نمى نهاد ، حتما كشته مى شد ؛ امّا او خود را پنهان داشت و به عبادت و نماز و تدبّر در قرآنْ مشغول شد و از آن روش و شعار نخستين ، فاصله گرفت ، شمشير را كنار نهاد و چون عيّارانى گشت كه توبه مى كنند و به سياحت مى پردازند و يا در كوه ها رهبانيت را در پيش مى گيرند .
چون از كسانى كه زمام حكومت را به دست گرفتند ، اطاعت كرد و در برابرشان فروتنى و تواضع نشان داد ، رهايش كردند و از وى دست شستند . عرب به او روى نياورد ، مگر با موافقت سردَمداران و يا به طور مخفيانه . بدين ترتيب ، زمانى كه حاكمان ، انگيزه و دليلى براى كشتن وى نداشتند ، از اين كار ، دست كشيده شد . اگر چنين نبود ، حتما على عليه السلام كشته مى شد .