397
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج12

۶۱۹۱.شرح نهج البلاغةـ به نقل از عبد الرحمان بن سائب ـ: روزى ، حَجّاج به عبد اللّه بن هانى ـ كه مردى از قبيله بنى اَوْد (بطنى از قحطان يا همان عرب يمن) و در ميان مردمش محترم بود و در همه جنگ ها همراه حَجّاج بود و از ياران و پيروان وى به شمار مى رفت ـ گفت : به خدا سوگند كه پس از اين ، دلاورى مانند تو وجود نخواهد داشت .
حَجّاج ، آن گاه در پى اسماء بن خارجه (رئيس قبيله بنى فَزاره) فرستاد [ و به وى گفت] كه : دخترت را به همسرى عبد اللّه بن هانى در آور . اسماء ، امتناع كرد و گفت : به خدا سوگند ، اين كار را نمى كنم . اين ، بزرگوارى نيست . ولى هنگامى كه حَجّاجْ تازيانه خواست ، گفت : چشم ؛ دخترم را به همسرى او در مى آورم .
حَجّاج ، سپس به دنبال سعيد بن قيس همْدانى (رئيس قبيله يمنىِ هَمْدان و بزرگ بنى كَهلان) فرستاد [ و به وى گفت] كه : دخترت را به همسرى عبد اللّه بن هانى اَوْدى در آور .
سعيد گفت : اود ، كيست؟ به خدا سوگند ، دخترم را به همسرى وى در نمى آورم . اين ، كار درستى نيست .
حَجّاج گفت : «شمشير را بياوريد» كه سعيد گفت : پس اجازه بده تا با خانواده ام مشورت كنم .
سعيد با خانواده اش مشورت كرد . آنان گفتند : دختر را به عقد وى در آور و جان خودت را در معرض [شرّ ]اين تبهكار نيفكن . پس سعيد ، دخترش را به همسرى عبد اللّه در آورد .
حَجّاج به عبد اللّه گفت : دختران رؤساى قبايل فزاره و همْدان را به همسرى ات در آوردم ، با اين كه قوم اَوْد ، در اين حدها نيست .
عبد اللّه گفت : خداوند ، امير را به سلامت دارد! چنين نگو ؛ چرا كه براى ما فضيلت هايى است كه براى هيچ يك از عرب ها نيست .
حَجّاج گفت : آنها چيستند؟ .
عبد اللّه پاسخ داد : هرگز امير مؤمنان ، عبد الملك ، در مجالس ما دشنام داده نشده است .
حَجّاج گفت : به خدا سوگند ، اين ، فضيلت است .
عبد اللّه گفت : در جنگ صِفّين ، هفتاد نفر از مردان ما همراه امير مؤمنان ، معاويه ، حضور داشتند و تنها يك مرد از ما همراه ابو تراب بود ؛ و تا آن جا كه مى دانم ، به خدا سوگند كه او مرد بدى بود .
حَجّاج گفت : به خدا سوگند ، اين ، فضيلت است .
عبد اللّه افزود : و زنان ما ، نذر كردند كه اگر حسين بن على كشته شود ، هر يك ده شتر جوان ، قربانى كنند و چنين كردند .
حَجّاج گفت : به خدا سوگند ، اين ، فضيلت است .
عبد اللّه گفت : و در ميان مردان ما كسى نيست كه دشنام و نفرين به على را بر او عرضه كرده باشند و او انجام نداده باشد و [ دشنام و نفرين به] دو پسرش (حسن و حسين) و مادر آن دو (فاطمه) را نيز بر آن نيفزوده باشد .
حَجّاج گفت : به خدا سوگند ، اين ، فضيلت است .
عبد اللّه گفت : و هيچ طايفه اى از عرب ها به زيبارويى و بانمكى ما نيست .
حَجّاج خنديد و گفت: اى ابو هانى! اين را ديگر رها كن.
عبد اللّه ، مردى بسيار بدقيافه ، لاغر اندام ، كج دهن ، دو بين و زشت رو بود كه غدّه اى در سرش داشت .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج12
396

۶۱۹۱.شرح نهج البلاغة عن عبد الرحمن بن السائب :قالَ الحَجّاجُ يَوما لِعَبدِ اللّهِ بنِ هانِئٍ ـ وهُوَ رَجُلٌ مِن بني أودٍ ؛ حَيٍّ مِن قَحطانَ ، وكانَ شَريفا في قَومِهِ ، قَد شَهِدَ مَعَ الحَجّاجِ مَشاهِدَهُ كُلَّها ، وكانَ مِن أنصارِهِ وشيعَتِهِ ـ : وَاللّهِ ما كافَأتُكَ بعَدُ !
ثُمَّ أرسَلَ إلى أسماءَ بنِ خارِجَةَ ـ سَيِّدِ بَني فَزارَةَ ـ : أن زَوِّج عَبدَ اللّهِ بنَ هانِئٍ بِابنَتِكَ . فَقالَ : لا وَاللّهِ ، ولا كَرامَةَ ، فَدَعا بِالسِّياطِ ، فَلَمّا رَأَى الشَّرَّ قالَ : نَعَم اُزَوِّجُهُ .
ثُمَّ بَعَثَ إلى سَعيدِ بنِ قَيسِ الهَمدانِيِّ ـ رَئيسِ اليَمانِيَّةِ ـ : زَوِّجِ ابنَتَكَ مِن عَبدِ اللّهِ بنِ أودٍ . فَقالَ : ومَن أودٌ ! ! لا وَاللّهِ ، لا اُزَوِّجُهُ ولا كَرامَةَ . فَقالَ : عَلَيَّ بِالسَّيفِ . فَقالَ : دَعني حَتّى اُشاوِرَ أهلي ! فَشاوَرَهُم ، فَقالوا : زَوِّجهُ ، ولا تُعَرِّض نَفسَكَ لِهذَا الفَاسِقِ . فَزَوَّجَهُ .
فَقالَ الحَجّاجُ لِعَبدِ اللّهِ : قَد زَوَّجتُكَ بِنتَ سَيّدِ فَزارَةَ ، وبِنتَ سَيِّدِ هَمدانَ وعَظيمِ كَهلانَ ، وما أودٌ هُناكَ . فَقالَ : لا تَقُل ـ أصلَحَ اللّهُ الأَميرَ ـ ذاكَ ؛ فَإِنَّ لنا مَناقِبَ لَيسَت لِأَحَدٍ مِنَ العَرَبِ . قالَ : وما هِيَ ؟ قالَ : ما سُبَّ أميرُ المُؤمِنينَ عَبدُ المَلِكِ في نادٍ لَنا قَطُّ . قالَ : مَنقَبَةٌ وَاللّهِ ! قالَ : وشَهِدَ مِنّا صِفّينَ مَعَ أميرِ المُؤمِنينَ مُعاوِيَةَ سَبعونَ رَجُلاً ، ما شَهِدَ مِنّا مَعَ أبي تُرابٍ إلّا رَجُلٌ واحِدٌ ، وكانَ وَاللّهِ ما عَلِمتُهُ امَرأَ سَوءٍ . قال : مَنقَبَةٌ وَاللّهِ ! قالَ : ومِنّا نِسوَةٌ نَذَرنَ إن قُتِلَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ أن تَنحَرَ كُلُّ واحِدَةٍ عَشرَ قلائِصَ ۱ ، فَفَعَلنَ . قالَ : مَنقَبَةٌ وَاللّهِ ! قالَ : وما مِنّا رَجُلٌ عُرِضَ عَلَيهِ شَتمُ أبي تُرابٍ ولَعنُهُ إلّا فَعَلَ ، وزادَ ابنَيهِ حَسَنا وحُسَينا واُمَّهُما فاطِمَةَ . قالَ : مَنقَبَةٌ وَاللّهِ ! قالَ : وما أحَدٌ مِنَ العَرَبِ لَهُ مِنَ الصَّباحَةِ وَالمَلاحَةِ ما لَنا . فَضَحِكَ الحَجّاجُ ، وقالَ : أمّا هذِهِ يا أبا هانِئٍ فَدَعها .
وكانَ عَبدُ اللّهِ دَميماً ، شَديدَ الاُدمَةِ ۲ ، مَجدورا ۳ ، في رَأسِهِ عُجَرٌ ۴ ، مائِلَ الشِّدقِ ۵ ، أحوَلَ ، قَبيحَ الوَجهِ ، شَديدَ الحَوَلِ . ۶

1.القَلائِص : جمع قَلُوص ؛ وهي الناقة الشابّة (النهاية : ج ۴ ص ۱۰۰ «قلص») .

2.رجُلٌ دَميم : قبيح . والاُدمة : السُّمرة (لسان العرب : ج ۱۲ ص ۲۰۸ و ص ۱۱ «دمم») .

3.المجدور : القليل اللحم ، ومَن به آثار ضرب أو سياط (تاج العروس : ج ۶ ص ۱۷۵ «جدر») .

4.العُجَر : جمع عُجْرة ؛ وهي الشيء يجتمع في الجسد كالسِّلعة والعُقدة (النهاية : ج ۳ ص ۱۸۵ «عجر») .

5.الشِّدْق : جانب الفم (لسان العرب : ج ۱۰ ص ۱۷۲ «شدق») .

6.شرح نهج البلاغة : ج ۴ ص ۶۱ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج12
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: سلطانی، محمدعلی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 53304
صفحه از 591
پرینت  ارسال به