۶۲۱۱.شرح نهج البلاغةـ به نقل از ابو جعفر اِسكافى ـ: مغيرة بن شعبه ، آشكارا على عليه السلام را بر منبر كوفه لعن مى كرد ؛ چرا كه در روزگار عمر ، در جريان زناى مغيره ـ كه ابو بكره درباره آن ، شهادت داد و زياد ، از شهادت دادن ، سر باز زد ـ على عليه السلام گفته بود : «اگر مغيره را ببينم ، سنگسارش خواهم كرد» و اين سخنِ على عليه السلام ، به مغيره رسيده بود . مغيره هم به خاطر اين مسئله و نيز مسائل ديگرى كه از على عليه السلام در دلش انباشته شده بود ، با على عليه السلام دشمنى مى كرد ... .
مغيرة بن شعبه اهل دنيا بود و دينش را به چيزى اندك از دنيا مى فروخت و با بدگويى از على بن ابى طالب عليه السلام معاويه را خشنود مى كرد . روزى در مجلس معاويه گفت : پيامبر خدا ، دخترش را از روى دوستى ، به ازدواج على در نياورْد ؛ بلكه مى خواست خوبى هاى ابو طالب را در حقّ خويش ، جبران كند .
اخبارى درست به ما رسيده كه مغيره بر منبر عراق ، على عليه السلام را بى شمار ، لعن كرده است .
۶۲۱۲.شرح نهج البلاغة :مغيره ، زناكارترينِ مردم در زمان جاهليّت بود . هنگامى كه اسلام آورد ، اسلام ، وى را محدود كرد . در وجود او نشانه هايى از اين حالت ، مانده بود كه به هنگام زمامدارى اش بر بصره ، نمود پيدا كرد .
۶۲۱۳.الإصابةـ به نقل از مغيرة بن شعبه ـ: من نخستين كسى هستم كه در عصر اسلام ، رشوه داده ام : پيش يَرفَأ (دربان عمر) آمدم و با وى نشستم و به وى گفتم : اين عمامه را بگير و به سر بگذار ، كه من تاى اين عمامه را دارم .
وى با من اُنس پيدا كرد و به من اجازه داد كه وارد شوم و بنشينم .
من وارد شدم و [ همان جا] وسط حياط نشستم .
هر رهگذرى كه مى گذشت ، [ با خود] مى گفت : مغيره در نزد عمر ، از منزلتْ برخوردار است ؛ چون در آن هنگامى كه هيچ كس نمى تواند پيش وى برود، مغيره مى رود.
۶۲۱۴.شرح نهج البلاغة :مغيرة بن شعبه ، على عليه السلام را از زمان پيامبر خدا دشمن مى داشت ؛ ولى اين دشمنى ، در روزگار ابو بكر ، عمر و عثمان ، فزونى يافت .
در روزى كه با على عليه السلام براى خلافتْ بيعت شد ، او به على عليه السلام پيشنهاد كرد كه معاويه را براى مدّتى كوتاه در شام نگه دارد و آن هنگام كه در شام به نام او خطبه خوانده شد و دعوتش جا افتاد ، معاويه را ـ همان گونه كه عمر و عثمان ، وى را نزد خويش خوانده بودند ـ پيش خود بخواند و زمامدارى را از وى بگيرد .
على عليه السلام اين را نپذيرفت . و اين ، خيرخواهى اى از سوى دشمنى كينه توز بود .