۶۲۲۵.مروج الذهب :گروهى از بنى اميّه كه از بيعت با على عليه السلام سر باز زده بودند ، نزد وى آمدند كه از جمله آنان : سعيد بن عاص ، مروان بن حكم ، وليد بن عقبة بن ابى معيط بودند .
بين وى و آنان ، سخن به درازا كشيد . وليد گفت : ما از روى بى ميلى از بيعت با تو سر نزده ايم ؛ بلكه ما كسانى هستيم كه همه ما را طرد نموده اند و بر جانمان هراس داريم . پس ، عذر ما در آنچه مى گوييم ، روشن است . امّا [ عذر] من : پدرم را به اسيرى كشتى و بر خودم نيز حدْ جارى كردى .
۶۲۲۶.الغاراتـ به نقل از مغيره ضَبّى ـ: گروهى از مردم كه مى خواستند در بيمارى شديد وليد بن عقبه به عيادت وى بروند ، به حسن بن على عليهماالسلام برخوردند و او هم با آنان به عيادت وليد آمد .
وليد به حسن عليه السلام گفت : «از آنچه بين من و بين همه مردم بوده است ، پيش خدا توبه مى كنم ، جز از آنچه بين من و پدرت اتّفاق افتاده است!» ؛ يعنى مى گفت : از آن ، توبه نمى كنم .
۶۲۲۷.شرح نهج البلاغةـ در بيان علّت كينه شديد وليد نسبت به على عليه السلام ـ: در روز بدر ، على عليه السلام پدرش (عقبة بن ابى مُعَيط) را به [ فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله به] اسيرى كشت . پس از آن ، به خاطر نزاعى كه بين وى و على عليه السلام در گرفت ، در قرآن ، «فاسق» نام گرفت و سپس در [ زمان ]خلافت عثمان ، على عليه السلام وى را ـ با آن كه زمامدار كوفه بود ـ حد زد و از آن جا عزل نمود .
نزد عرب هاى اهل دين و تقوا ، با [ كينه هايى] كم تر از اينها ، ناموس ها حلال شمرده مى شوند و خون ها مباح مى گردند ، و دين و ثواب و عقاب ، در كاهش خشم آنان اثرى ندارد ، چه رسد به وليد كه جامع فسق و شر بود و آشكارا مرتكب آنها مى شد و از شمار «المؤلَّفةُ قلوبُهم» ۱ بود و در نسبتش [ به پدرش] ترديد وجود داشت و به بى دينى و كفر ، متّهم بود .