6 / 2
بنى اميّه
۶۲۳۶.امام على عليه السلام :بنى اميّه ، ميراث محمّد صلى الله عليه و آله را اندك اندك به من مى دهند . به خدا ، اگر زنده بمانم ، آن سان كه قصّابْ شكنبه خاك آلوده را دور مى افكند ، آنها را دور مى افكنم (پراكنده مى سازم).
۶۲۳۷.امام على عليه السلامـ هنگامى كه اتّهام بنى اميّه به او (يعنى مشاركت داشتن در [ ريختن ]خون عثمان) به گوشش رسيد ـ: آيا شناخت بنى اميّه از من ، آنان را از عيبجويى از من باز نمى دارد؟ آيا سابقه ام در اسلام ، نادانان را از تهمت زنى به من باز نمى دارد؟ البتّه پندى كه خداوند به آنان داده ، از بيان من رساتر است .
من [با دليل و حجّت] مغلوب كننده از دين خارج شدگان و محكوم كننده پيمان شكنانِ در شبهه غلتيده ام . كارها [ى شبهه ناك] بر كتاب خدا عرضه مى شوند و بندگان بر اساس آنچه در دل دارند ، پاداش داده مى شوند.
۶۲۳۸.الأغانىـ به نقل از حارث بن حُبَيش ـ: سعيد بن عاص ، مرا با هديه هايى به مدينه اعزام كرد و پيش على عليه السلام فرستاد و به وى چنين نوشت : «من آن قدر كه براى تو مى فرستم، براى هيچ كس، جز امير مؤمنان، نمى فرستم» .
پيش على عليه السلام آمدم و به وى خبر دادم . فرمود : «چه قدر بنى اميّه ، ميراث محمّد صلى الله عليه و آله را تاراج مى كنند! سوگند به خدا ، اگر قدرت را به دست گيرم ، آنها را چون قصّابى كه شكنبه خاك آلوده را دور مى افكند ، دور مى افكنم (پراكنده مى سازم)».
۶۲۳۹.الكامل فى التاريخـ به نقل از ابو زَناد ـ: هشام بن عبد الملك [ ، خليفه اُموى ]را ديدم . و من در كاروان او [ در مكّه ]بودم كه سعيد بن عبد اللّه بن وليد بن عثمان بن عفّان به ديدارش آمد و به كنارش رفت . شنيدم كه سعيد مى گفت : اى امير مؤمنان! خداوند ، همواره بر اهل بيتِ امير مؤمنانْ نعمت داده و خليفه مظلومش را يارى كرده است . در اين مناطق ، مردم ، همواره ابو تراب را نفرين مى كنند . اين جاها ، جاهايى خوب [ براى مستجاب شدن دعا] است ، و سزاوار است كه امير مؤمنان هم ابو تراب را نفرين كند.
اين سخن بر هشام ، سنگين آمد و گفت : ما براى بدگويى كردن و نفرين فرستادن به كسى اين جا نيامده ايم. ما براى حج آمده ايم. ۱