۶۲۹۷.الأمالى ، طوسىـ به نقل از ابن عبّاس ـ: هنگامى كه معاويه در منطقه ذو طُوى ۱ فرود آمده بود ، من نزد او بودم كه سعد بن ابى وقّاص آمد و به او سلام كرد .
معاويه گفت : اى شاميان! اين ، سعد بن ابى وقّاص است و او دوست على است .
مردم ، سر خود را تكان دادند و على عليه السلام را دشنام گفتند .
سعد گريست .
معاويه گفت : چرا مى گريى؟
سعد گفت : چگونه گريه نكنم بر مردى از اصحاب پيامبر خدا كه پيش تو دشنام گفته مى شود و من نمى توانم از او دفاع كنم ؟ على ، فضايلى دارد كه وجود يكى از آنها در من ، از دنيا و آنچه در آن است ، برايم دوست داشتنى تر است :
يكى ، آن كه : مردى در يمن بود . على بن ابى طالب عليه السلام نزد وى آمد . وى به على عليه السلام گفت : از تو به پيامبر خدا شكايت خواهم كرد .
او نزد پيامبر خدا آمد و درباره على عليه السلام پرسيد . پيامبر صلى الله عليه و آله از او تمجيد كرد و به آن مرد فرمود : «تو را به خدا كه قرآن را بر من فرو فرستاد و مرا به پيامبرى برگزيد ، آيا آنچه درباره على بن ابى طالب مى گويى ، از روى خشم نيست؟» .
گفت : چرا ، اى پيامبر خدا!
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا نمى دانى كه من نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارترم ؟»
گفت : چرا .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كه من مولاى اويم ، على مولاى اوست» .
دوم ، آن كه در روز خيبر ، پيامبر صلى الله عليه و آله عمر بن خطّاب را به جنگ ، گسيل داشت ؛ ولى او و يارانش شكست خوردند و فرار كردند . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «فردا پرچم را به دست انسانى مى دهم كه خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيامبرش نيز او را دوست دارند» .
مسلمانان نشستند و على عليه السلام چشم درد داشت . پيامبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام را فرا خواند و فرمود : «پرچم را بگير» .
على عليه السلام گفت : اى پيامبر خدا! چشمم را مى بينى كه چگونه است .
پيامبر خدا به چشم وى آب دهن زد . آن گاه ، وى برخاست و پرچم را گرفت و پيش رفت و خداوند ، او را پيروز ساخت .
سوم ، آن كه در يكى از جنگ ها ، پيامبر صلى الله عليه و آله وى را جانشين ساخت و على عليه السلام گفت : اى پيامبر خدا! آيا مرا با زنان و بچّه ها وا مى نهى؟
پيامبر خدا فرمود : «آيا از اين كه نسبت به من ، همچون هارونْ نسبت به موسى عليه السلام باشى ، جز آن كه پس از من پيامبرى نيست ، خشنود نمى شوى؟» .
چهارم ، آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله همه درها را به مسجد بست ، جز در خانه على عليه السلام را .
پنجم ، آن كه وقتى اين آيه نازل شد : «خدا فقط مى خواهد آلودگى را از شما خاندان [ پيامبر صلى الله عليه و آله ] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند» ، پيامبر صلى الله عليه و آله ، على و حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام را فرا خواند و گفت : «خداوندا! اينان ، خانواده من اند . پليدى را از آنان دور ساز و آنان را پاك و پاكيزه گردان» .