8 / 1 ـ 11
سعيد بن مُسَيَّب
۶۳۰۵.شرح نهج البلاغةـ به نقل از ابو بكر بن عبد اللّه اصفهانى ـ: شخصى منسوب به بنى اميّه ـ كه به وى خالد بن عبد اللّه مى گفتند ـ همواره على عليه السلام را دشنام مى گفت . يك روز جمعه كه او براى مردم ، سخنرانى مى كرد ، گفت : سوگند به خدا ، پيامبر خدا مى دانست كه على چگونه كسى است و باز هم او را به كار مى گرفت ؛ چون او شوهر دخترش بود .
سعيد بن مسيّب كه در حال چُرت زدن بود ، چشم هايش را گشود و گفت : واى بر شما! اين خبيث ، چه گفت؟ هم اكنون در رؤيا قبر پيامبر خدا را ديدم كه شكافت و پيامبر خدا مى گفت : «دروغ گفتى ، اى دشمن خدا!» .
8 / 1 ـ 12
عامر بن عبد اللّه بن زبير
۶۳۰۶.الأمالى ، طوسىـ به نقل از صالح بن كيسان ـ: عامر بن عبد اللّه بن زبير (كه از خردمندان قريش بود) ، شنيد كه يكى از پسرانش از على بن ابى طالب عليه السلام بدگويى مى كند . پس به وى گفت : پسرم! از على بدگويى نكن ؛ چرا كه دين ، چيزى را نساخته است كه دنيا بتواند آن را منهدم سازد و دنيا چيزى را نساخته است ، مگر آن كه دين ، آن را نابود كرده است .
اى پسرم! بنى اميّه در مجالسشان زبان به دشنام گفتن به على بن ابى طالب مى گشايند و در منبرهايشان وى را لعن مى كنند . سوگند به خدا ، در حقيقت ، آنان دو بازوى او را گرفته اند و او را به آسمان مى كشند (عزّت مى بخشند) .
بنى اُميّه به ستايش گذشتگان و پيشينيان خود مى پردازند ؛ امّا چنان است كه گويى چيزى گنديده تر از شكمبه مُردار را مى گشايند!
چنين است كه تو را از دشنام گفتن به على نهى مى كنم .