543
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج12

ر . ك : ج 9 ص 139 (عامر بن عبد اللّه بن زبير) .

8 / 1 ـ 13

محمّد بن حنفيّه

۶۳۰۷.شرح نهج البلاغةـ به نقل از سعيد بن جبير ـ: عبد اللّه بن زبير سخنرانى كرد و به على عليه السلام ناسزا گفت . اين خبر به محمّد بن حنفيّه رسيد . به سوى عبد اللّه آمد و او در حال سخنرانى بود . برايش صندلى گذاشتند .
او سخنرانى عبد اللّه را قطع كرد و گفت : اى گروه عرب! رويتان سياه! شما حاضريد و به على ، بد گفته مى شود ؟! على ، دست خدا عليه دشمنان خدا بود و آذرخشى از فرمان خدا بود كه خدا وى را بر كافران و منكران حقّش فرستاده بود .
على ، آنان را به خاطر كفرشان كشت و آنان ، كينه وى را به دل گرفتند و گفتند ، وى را دشمن داشتند و دشمنى و حسدِ به وى را پنهان داشتند . اين ، زمانى بود كه پسر عمويش (پيامبر خدا) هنوز زنده بود .
وقتى خداوند عز و جل پسر عمويش را نزد خويش برد و آنچه نزدش بود ، براى او پسنديد ، گروهى كينه هايشان را عليه او آشكار كردند و بدخواهى هايشان را به زبان آوردند : گروهى از آنان حقّش را گرفتند ، گروهى براى كشتنش توطئه كردند و گروهى به بدگويى او و دادن نسبت هاى نارَوا به او پرداختند .
اگر براى نسل او و ياوران دعوت او دولتى باشد ، استخوان هاى آنان را مى پراكنَد و جسدهايشان را، در زمانى كه نابود شده اند ، از خاك بيرون مى كشد ، و اين پس از آن است كه زنده هايشان را بكُشد و گردنكشانشان را خوار نمايد. در اين صورت است كه خداوند ـ كه نامش بلند باد ـ آنان را به دست ما عذاب مى كند و خوارشان مى نمايد و ما را بر آنان يارى مى دهد و دل هايمان را خُنك مى سازد .
سوگند به خدا ، على را بد نمى گويد ، مگر كافرى كه بدگويى به پيامبر خدا را مخفى مى دارد و مى ترسد كه از وى آشكارا بدگويى كند .
به جاى ايشان ، على عليه السلام را بد مى گويد .
آنان كه عمرشان زياد است و مرگ به سراغشان نيامده است ، سخن پيامبر خدا را درباره وى شنيده اند كه : «جز مؤمن ، تو را دوست نمى دارد و جز منافق ، تو را دشمن نمى دارد» . «آنان كه ستم كردند ، به زودى خواهند دانست كه بازگشتشان به كجاست» .
ابن زبير ، بار ديگر به سخنرانى اش برگشت و گفت : به فرزندان فاطمه اجازه سخن گفتن داده ام . پسر اُمّ حنيفه چرا [ به خودش اجازه مى دهد كه سخن مرا قطع كند]؟
محمّد گفت : اى پسر اُمّ رومان! چرا من حرف نزنم؟ آيا جز اين است كه من از فرزندان فاطمه عليهاالسلام تنها يك چيز ، كم دارم؟! امّا فخر بنى فاطمه از من دور نيست ؛ چون فاطمه عليهاالسلام مادر برادرهاى من بوده است . من ، پسر فاطمه (دختر عمران بن عائد بن مخزوم) ، مادر بزرگ پيامبر خدا ، هستم . من ، پسر فاطمه (دختر اسد بن هاشم) ، دايه پيامبر خدا و جانشين مادر وى ، هستم . آگاه باشيد كه اگر خديجه (دختر خُوَيلِد) نبود ، استخوانى در بين بنى اسد بن عبد العُزّى به جا نمى گذاشتم ، مگر آن كه آن را مى شكستم .
و آن گاه برخاست و برگشت .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج12
542

راجع : ج 9 ص 138 (عامر بن عبد اللّه بن الزبير) .

8 / 1 ـ 13

مُحَمَّدُ بنُ الحَنَفِيَّةِ

۶۳۰۷.شرح نهج البلاغة عن سعيد بن جبير :خَطَبَ عَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَيرِ فَنالَ مِن عَلِيٍّ عليه السلام ، فَبَلَغَ ذلِكَ مُحَمَّدَ ابنَ الحَنَفَيِّةِ ، فَجاءَ إلَيهِ وهُوَ يَخطُبُ ، فَوُضِعَ لَهُ كُرسِيٌّ ، فَقَطَعَ عَلَيهِ خُطبَتَهُ ، وقالَ : يا مَعشَرَ العَرَبِ ، شاهَتِ الوُجوهُ ، أ يُنَتَقصُ عَلِيٌّ وأنتُم حُضورٌ ؟ ! إنَّ عَلِيّا كانَ يَدَ اللّهِ عَلى أعداءِ اللّهِ ، وصاعِقَةً مِن أمرِهِ ، أرسَلَهُ عَلَى الكافِرينَ وَالجاحِدينَ لِحَقِّهِ ، فَقَتَلَهُم بِكُفرِهِم فَشَنؤوهُ وأبغَضوهُ ، وأضمَروا لَهُ الشَّنَفَ وَالحَسَدَ ، وَابنُ عَمِّهِ صلى الله عليه و آله حَيٌّ بَعدُ لَم يَمُت ، فَلَمّا نَقَلَهُ اللّهُ إلى جوِارِهِ وأحَبَّ لَهُ ما عِندَهُ ، أظهَرَت لَهُ رِجالٌ أحقادَها ، وشَفَت أضغانَها ، فَمِنهُم مَنِ ابتَزَّ حَقَّهُ ، ومِنهُم مَنِ ائتَمَرَ بِهِ لِيَقتُلَهُ ، ومِنهُم مَن شَتَمَهُ وقَذَفَهُ بِالأَباطيلِ ، فَإِن يَكُن لِذُرِّيَّتِهِ وناصِري دَعوَتِهِ دَولَةٌ تَنشُر عِظامَهُم ، وتَحفِر عَلى أجسادِهِم ، وَالأَبدانُ مِنهُم يَومَئِذٍ بالِيَةٌ ، بَعدَ أن تَقتُلَ الأَحياءَ مِنهُم وتُذِلَّ رِقابَهُم ، فَيَكونَ اللّهُ عَزَّ اسمُهُ قَد عَذَّبَهُم بِأَيدينا وأخزاهُم ، ونَصَرَنا عَلَيهِم ، وشَفا صُدورَنا مِنهُم .
إنَّهُ وَاللّهِ ما يَشتِمُ عَلِيّا إلّا كافِرٌ ، يُسِرُّ شَتمَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ويَخافُ أن يَبوحَ بِهِ ، فَيُكَنّي بِشَتِم عَلِيٍّ عليه السلام عَنهُ .
أما إنَّهُ قَد تَخَطَّتِ المَنِيَّةُ مِنكُم مَنِ امتَدَّ عُمُرُهُ ، وسَمِعَ قَولَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فيهِ :
لا يُحِبُّكَ إلّا مُؤمِنٌ ولا يُبغِضُكَ إلّا مُنافِقٌ «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَـلَمُواْ أَىَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ»۱ .
فَعادَ ابنُ الزُّبَيرِ إلى خُطبَتِهِ ، وقالَ : عَذَرتُ بَنِي الفَواطِمِ يَتَكَلَّمونَ ، فَما بالُ ابنِ اُمِّ حَنيفَةَ ؟ !
فَقالَ مُحَمَّدٌ : يَابنَ اُمِّ رومانَ ، وما لي لا أَتَكَلَّمُ ؟ ! وهَل فاتَني مِنَ الفَواطِمِ إِلّا واحِدَةٌ ؟ ! ولَم يَفُتني فَخرُها ؛ لأَ نَّها اُمُّ أخَوَيَّ ، أنَا ابنُ فاطِمَةَ بِنتِ عِمرانَ بنِ عائِذِ بنِ مَخزومٍ جَدَّةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وأنَا ابنُ فاطِمَةَ بِنتِ أسَدِ بنِ هاشِمٍ كافِلَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَالقائِمَةِ مَقامَ اُمِّهِ ، أمَا وَاللّهِ لَولا خَديجَةُ بِنتُ خُويلِدٍ ماتَرَكتُ في بَني أسدِ بنِ عَبدِ العُزّى عَظما إلّا هَشَمتُهُ ! ثُمَّ قامَ فَانصَرَفَ . ۲

1.الشعراء : ۲۲۷ .

2.شرح نهج البلاغة : ج ۴ ص ۶۲ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج12
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: سلطانی، محمدعلی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 53228
صفحه از 591
پرینت  ارسال به