8 / 2
خوددارى مردم از دشنامگويى به او
۶۳۰۸.تاريخ اليعقوبىـ درباره حوادث سال ۴۴ هجرى ـ: در اين سال ، معاويه در مسجد ، مقصوره ساخت و در دو عيد [ فطر و قربان] ، منبرها را به مصلّى منتقل كرد و پيش از نماز ، خطبه خواند . اين به خاطر آن بود كه وقتى مردمْ نماز مى خواندند ، [ به خانه هايشان] بر مى گشتند تا لعن على عليه السلام را نشنوند . از اين رو ، معاويه خطبه را بر نماز ، مقدّم داشت .
او فدك را به مروان بن حَكَم بخشيد تا بدين وسيله ، خاندان پيامبر خدا را خشمگين سازد .
۶۳۰۹.رجال الكشّىـ به نقل از عاصم بن ابى نَجود ، از كسى كه شاهد ماجرا بود ـ: هنگامى كه معاويه به كوفه آمد ، گروهى از ياران على عليه السلام بر وى وارد شدند . حسن عليه السلام براى گروهى از آنان با ذكر نام و نام پدرشان ، امان گرفته بود و صَعصعه يكى از آنان بود .
وقتى صعصعه وارد شد ، معاويه به وى گفت : بدان كه سوگند به خدا ، من دوست نداشتم كه تو در امان من داخل شوى!
صعصعه پاسخ داد : سوگند به خدا ، من هم دوست ندارم كه تو را با اين عنوان (امير مؤمنان) صدا كنم . آن گاه به خلافت ، بر معاويه سلام كرد .
معاويه به وى گفت : اگر راست مى گويى ، به منبر برو و على را لعن كن .
وى بالاى منبر رفت و خداوند را سپاس و ثنا گفت و افزود : اى مردم! من از پيش كسى مى آيم كه شرّش را پيش داشته و خيرش را پس زده است . او به من فرمان داده است كه على را لعن كنم . پس ، لعنش كنيد كه خدا لعنش كند!
همه مردم ، صدا به «آمين»، بلند كردند .
وقتى صعصعه به سوى معاويه برگشت ، سخن خود را براى وى نقل كرد .
معاويه گفت : نه ، به خدا سوگند ، تو با اين كلام ، جز لعن مرا قصد نكردى . برگرد و نامش را به زبان بياور .
صعصعه برگشت و بالاى منبر رفت و گفت : اى مردم! امير مؤمنان به من فرمان داده است كه على بن ابى طالب را لعن كنم . پس ، هر كه على بن ابى طالب را لعن مى كند ، شما هم لعنش كنيد!
مردم ، فرياد زدند : آمين!
وقتى معاويه خبردار شد ، گفت : نه ، به خدا سوگند ، او جز مرا قصد نكرده است . وى را بيرون كنيد و هرگز با من در يك شهر ، سكونت نكند .
سپس او را بيرون كردند .