گونه اى كه بدعت ناشناخته اى كه به وجود آورده اند ، بر سنّتى كه مى شناسند ، غالب مى گردد .
حَجّاج و كسانى نظير عبد الملك و وليد ـ كه حَجّاج را زمامدار كرد ـ و نيز ساير فرعون هاى اُموىِ قبل و بعد اين دو ، بر مخفى نگه داشتن خوبى ها و فضايل على عليه السلام و فرزندان و شيعيانش و نيز پايين آوردن قدر و منزلت آنان ، حريص تر بودند تا ساقط كردن قرائت عبد اللّه و اُبىّ ؛ چون آن نوع قرائت ها موجب سقوط پادشاهى آنان و فساد كار و روشن شدن حالشان نمى شد ، حالْ آن كه مشهور شدن فضل على عليه السلام و فرزندانش و نيز آشكار گشتن خوبى هاى ايشان ، زوال قدرت آنان را در پى مى داشت و موجب تسلّط دوباره حكم كتاب خدا ـ كه كنار نهاده شده بود ـ بر آنان مى گشت .
از اين رو ، آنان ، هشيارانه در مخفى نگه داشتن فضايل على عليه السلام تلاش نمودند و مردم را بر پنهان كردن و پوشيده نگه داشتن آنها وا داشتند ؛ ولى خداوند عز و جل تنها پرتوافشانى و درخشش شخصيّت او و فرزندانش و فزونى يافتن مِهر آنان و انتشار و فراوانى ياد آنان و روشنى نيرومندى استدلال آنان و ظهور برترى آنان و بالا رفتن اعتبار آنان و عظمت يافتن جايگاه آنان را اراده كرده بود ، به گونه اى كه آنان به سبب اهانت هاى امويان ، عزيز شدند و با به فراموشى سپرده شدن يادشان ، زنده شدند و ... سرانجام ، همه بدى هايى كه بدخواهان در حقّ على عليه السلام و فرزندانش اراده كرده بودند ، به خير مبدّل گشت .
در نتيجه ، از فضايل ، ويژگى ها ، مزايا و سوابق على عليه السلام ، آن قدر به ما رسيده است كه پيشتازان ، بر او در اين خصوصْ پيشى نگرفته و اراده كنندگان ، همپاى او نشده و جويندگان ، به او نرسيده اند و اگر آن فضايل ، در شهرت ، همپاى «قبله معيّن» نگشته بود و در فراوانى ، چون «سنّت محفوظ» نبود ، با توجّه به شرايطى كه توصيف كرديم ، از پسِ روزگارى بِدين بلندى ، يك حرف هم از آن همه فضايل به دست ما نمى رسيد .