اين سياست با تلاش پيگير حزب حاكم اموى ، تا حدود زيادى در ذهن و زبان مردمْ مؤثّر افتاد ، به گونه اى كه پس از شصت سال ، وقتى عمر بن عبد العزيز (در سال 99 ق) دستور «منع دشنامگويى به على عليه السلام » را صادر كرد ، شمارى از مردم ناآگاه و غوطه ور در تبليغات امويان و نيز كسانى از وابستگان حزب حاكم ، گفتند سنّتى اسلامى ترك شده است ! ۱
انگيزه جلوگيرى از دشنامگويى به على
آنچه عمر بن عبد العزيز انجام داد ، آن هم پس آن همه تلاش و تأكيد امويان ، كارى بس مهم بود . از اين روى ، اين كارِ وى ، به لحاظ تاريخى حادثه اى مثبت در روزگار كوتاه حكومت او تلقّى شده ، و شخصيّت وى بدين جهت ، بسيار ستوده شده است .
اكنون سزامند است كه در اين باره اندكى درنگ كنيم و اين پرسش را در ميان نهيم كه : عمر بن عبد العزيز ، چرا و در پى چه هدفى به اين كار ، همّت گمارد؟ چه انگيزه اى او را به جلوگيرى از دشنامگويى به على عليه السلام وا داشت؟ به واقع ، او براى اين كار ، انگيزه الهى داشت ، يا انگيزه سياسى و اجتماعى؟
پيش از آن كه پاسخ اين پرسش ها را بياوريم ، براى رسيدن به حقيقت ، بايد به دو نكته توجّه كنيم :
نكته اوّل . پيچيدگى شخصيّت عمر بن عبد العزيز
بررسى دقيق زندگانى عمر بن عبد العزيز ، نشانگر آن است كه او چهره اى سياسى و پيچيده با پيشينه فرهنگى بوده است . شايد بتوان او را در ميان امويان ، به مأمون در ميان عبّاسيان ، مانند كرد .
او در خردسالى ، قرآن را حفظ كرد و در نوجوانى براى تحصيل به مدينه رفت .