3 / 3
سرانجام جنگ جمل
۵۷۹۴.المعجم الكبيرـ به نقل از اَجلح بن عبد اللّه ، از زيد بن على ، از پدرش ، از ابن عبّاس ـ: هنگامى كه در بين راه بصره ، خبر طرفدارى مردم بصره از طلحه و زبير به ياران على عليه السلام رسيد،بر آنان گران آمد و هراس در دلشان انداخت.
على عليه السلام فرمود : «سوگند به آن كه خدايى غير از او نيست ، هر آينه [ اين سپاه] بر بصريان ، غلبه خواهد كرد و طلحه و زبير ، كشته خواهند شد و از كوفه شش هزار و پانصد و پنجاه مرد (يا پنج هزار و پانصد و پنجاه مرد كه ترديد از اجلح است) براى يارى شما خارج خواهند شد» .
اين سخن،ترديدى در دلم انداخت . وقتى جنگجويان از كوفه آمدند ، به استقبالشان شتافتم و [ پيش خود ]گفتم : دقّت خواهم كرد. اگر چنان باشد كه على مى گويد ، حتما آن را [از پيامبر صلى الله عليه و آله ] شنيده است، و گرنه ، حيله جنگى است.
يكى از سپاهيان را ديدم و [ درباره شمار آنها] از وى پرسيدم . به خدا سوگند كه او درنگ نكرد و آنچه على عليه السلام گفته بود ، او نيز گفت .
اين از جمله چيزهايى بود كه پيامبر خدا به او خبر مى داد .
۵۷۹۵.الأمالى ، طوسىـ به نقل از مِنهال بن عمرو ـ: مردى از قبيله تميم به من خبر داد و گفت : ما با على بن ابى طالب عليه السلام در منطقه ذو قار ۱ بوديم و فكر مى كرديم كه امروز ، غافلگير خواهيم شد .
شنيدم كه على عليه السلام فرمود : «به خدا سوگند ، بر اين گروه ، پيروز خواهيم شد و اين دو نفر (طلحه و زبير) را خواهيم كشت و سپاهشان را ريشه كن خواهيم كرد» .
مرد تميمى گفت : پيش عبد اللّه بن عبّاس آمدم و گفتم : نمى بينى پسر عمويت چه مى گويد ؟
[ ابن عبّاس] گفت : شتاب نكن و تا ببينى چه مى شود .
وقتى جريان بصره ، همان گونه [ كه على عليه السلام گفته بود ، ]اتفاق افتاد ، پيش ابن عبّاس آمدم و گفتم : پسر عمويت را جز راستگو نمى بينم .
[ ابن عبّاس] گفت : واى بر تو! ما ياران پيامبر صلى الله عليه و آله پيش خود مى گفتيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله با وى هشتاد عهد كرده است كه هيچ يك از آنها را با هيچ كس جز او عهد نكرده است . شايد اين ، يكى از آنها باشد .