۵۸۲۲.المناقب ، ابن شهر آشوبـ به نقل از اَعمَش ، از مردى از قبيله همْدان ـ: ما همراه على عليه السلام در صِفّين بوديم . شاميان ، سمت راست سپاه عراق را فرارى دادند . اَشتر بر آنان بانگ زد كه برگردند .
امير مؤمنان ، خطاب به شاميان مى فرمود : «اى ابو مسلم! آنان را بگير» و اين را سه بار تكرار كرد .
اَشتر گفت : مگر ابو مسلم با آنان نيست؟
[ على عليه السلام ] گفت : «منظورم ابو مسلم خَولانى نيست ؛ بلكه منظورم مردى است كه در آخر زمان از مشرق برمى خيزد . خداوند به دست او شاميان را نابود مى سازد و پادشاهى بنى اميّه را مى گيرد» .
3 / 7
پادشاهى معاويه
۵۸۲۳.امام حسن عليه السلام :امير مؤمنان ، يك روز كه مرا خوش حال ديد ، گفت : «اى حسن! آياخوش حالى مى كنى؟ چگونه خواهى بود ، وقتى پدرت را كشته ببينى ، يا وقتى بنى اميّه به حكومتْ برسند و زمامدارشان گلو گشادِ شكم گُنده اى باشد كه بخورد و سير نشود و در حالى كه نه در آسمانْ ياورى و نه در زمين ، عذرپذيرى داشته باشد ، بميرد و آن گاه ، بر شرق و غرب زمينْ مستولى شود وبندگان بر او گردن نهند؟!
[آن زمامدار] پادشاهى اش طولانى مى شود و بدعت و گم راهى را بنيان مى نهد وحق و سنّت پيامبر خدا را از بين مى برد ، اموال را در بين دوستدارانش تقسيم مى كندو از مستحقّش دريغ مى دارد . مؤمن در حكومتش خوار مى گردد وفاسق در پادشاهى اش قوى مى شود . اموال را در بين يارانش مى چرخاند و بندگان خدا را نوكر مى گيرد .
در حكومتش حقْ مندرس و باطلْ آشكار مى گردد ، صالحانْ مورد لعن قرار مى گيرند و هر كس كه در راه حق با او دشمنى ورزد ، كشته مى شود و هر كس كه او را بر باطلش همراهى كند ، به او نزديك مى گردد .