۵۲۸۸.امام على عليه السلامـ هنگامى كه از مردم خواست براى بار دوم به جنگ با معاويه برخيزند و زمانى كه آنان گرد آمدند ، به سخنرانى ايستاد ـ: سپاس ، خداى يگانه و يكتا و بى نيازِ تنهايى را كه نه از چيزى وجود يافته ، و نه آنچه را كه هست ، از چيزى آفريده است .
او قدرتى است كه با همين [ صفت] از چيزها جدا مى شود و چيزها از او جدا مى شوند . نه او را صفتى است كه به آن دست يابند ، و نه اندازه اى كه براى آن ، مَثَل آورند . در كار توصيف او ، آرايه هاى زبان ها ناكارآمدند ، و گوناگونى صفات ، در آن جا راه گم كرده ، در مى مانند .
در عظمت ملكوتش راه هاى عميق انديشه حيران مى گردند ، و از نفوذ به دانشش ، همه تفسيرها به دور مى مانند . بر غيبِ پوشيده اش پرده هاى ناپيدا افكنده است ، و در مطالب دقيق ، و [ حتّى] در نزديك ترين مراتب آن ، بلندپروازى هاى خِردها ، سرگشته است .
خجسته است خدايى كه انديشه هاى بلند ، به او نمى رسد ، و ژرفكاوى هاى هوشمندانه ، به او دست نمى يابد . برتر است آن كه نه براى او زمانى قابل شمارش ، و نه عمرى دراز ، و نه وصفى محدود است . پاكْ ساحت است آن كه نه سرآغازى به عنوان ابتدا دارد و نه سرانجامى به عنوان انتها ، و نه آخرى كه نابود شود .
او منزّه است، آن سان كه خود ، خويش را توصيف كرده است ، وتوصيف كنندگان به توصيفش نمى رسند، و همه چيزها را به هنگام آفريدنشان محدود ساخته ، تا آنها از شباهت به او متمايز گردند ، و او از شباهت به آنها متمايز گردد .
درون چيزها جاى نگرفته تا گفته شود : «او در چيزها جاى دارد» ، و از آنها دور نيست تا گفته شود : «او از چيزها بيگانه است» ، از چيزها بر كنار نيست تا گفته شود : «در كجاست؟» ، بلكه خداى سبحان ، علمش ، بدان ها احاطه يافته ، و ساخت او آنها را استوار ساخته ، و پاس داشت او آنها را شماره كرده است .
نه پنهانى هاى هواى ناپيدا از او پوشيده است ، و نه پوشيده هاى نهان تاريكى شب ، و نه آنچه در آسمان هاى بالا تا زمين هاى پايين است . براى هر چيزى از آنها نگهبان و گماشته اى است ، و هر چيزى از آنها به چيزى ديگر احاطه دارد و او بر احاطه دارنده آنها احاطه دارد .
يگانه يكتاى بى نيازى است كه نه گردش زمان ، دگرگونش مى سازد ، و نه ساخت چيزى كه هست ، خسته اش مى كند . به آنچه خواست، گفت : «باش» و آن چيز، «هست» شد . آنچه را آفريده ، بدون نمونه پيشين و بدون رنج و تلاش ، ايجاد كرده است . هر كه چيزى مى سازد ، آن را از مادّه اى ساخته است ، و خدا آنچه را كه آفريده ، از مادّه اى نساخته است .
هر دانايى ، پس از نادانى ، آموزش ديده است ، در حالى كه خدا نه جاهل بوده و نه چيزى آموخته است . به چيزها قبل از بودنشان احاطه علمى دارد ، و بودنشان به دانش او چيزى نمى افزايد ، و علم او به چيزها ، پيش از به وجود آمدن آنها ، همچون علم او بدانها پس از به وجود آمدنشان است .
چيزها را نه براى تحكيم پادشاهى اش ايجاد كرده ، و نه از بيم نابودى و كاستى ، و نه براى يارى گرفتن عليه مخالفى دشمنى پيشه و يا همتايى فزون خواه و يا شريكى ستيزه جو ؛ بلكه همه آنها آفريده هايى تربيت شده و بندگانى خوارند .
منزّه است آن كه آفرينش آنچه آغاز كرده و سرپرستى آنچه آفريده ، او را به رنج نينداخته است ، و از روى ناتوانى و يا سستى نيست كه به آنچه آفريده ، بسنده كرده است . آنچه آفريده ، دانسته است ، و آنچه دانسته ، آفريده است . به خاطر انديشيدن در دانشى پيدا شده نيست كه در آفرينش خويش خطا نكرده است و آنچه نيافريده ، به واسطه ترديدش نبوده است ؛ بلكه [ آفرينش او ]سرنوشتى است محتوم ، و علمى است محكم ، و كارى است استوار .
در پروردگارى ، يگانه گشته و خويش را به يگانگى، ويژه ساخته است . بزرگوارى و ستايش را از آنِ خود نموده و در توحيد و بزرگى و والايى ، بى همتا شده است . در ستايش ، يكتايى يافته و به بزرگوارى ، ويژه گرديده است . از داشتن فرزند ، منزّه است و از تماس داشتن با زن ، پاك و بركنار است . ارجمند است و والاتر است از اين كه با شريكانى هم جوار باشد .
در آنچه آفريده ، ضدّى براى او نيست ، و در آنچه مالك است ، همانندى ندارد ، و در مملكتش هيچ كس با او شريك نيست . يگانه و يكتا و بى نياز است . ويران كننده روزگار و زمان و برجاى ماننده پس از پايان است . اوست كه همواره و هميشه پيش از آغاز روزگارها و پس از گردش كارها يكتاى ازلى است . آن كه هرگز نابود نمى شود و پايان نمى پذيرد .
با اين اوصاف ، پروردگارم را توصيف مى كنم : خدايى جز خداوند يگانه نيست ؛ شگفتا از بزرگى اش كه چه بزرگ است او! شگفتا از والايى اش ، كه چه والاست! و شگفتا از عزّتمندى اش ، كه چه عزّتمند است! و از آنچه ستمكاران مى گويند ، بسيار والاتر است .