۵۲۸۹.امام على عليه السلامـ در سخنرانى اش در مسجد كوفه ـ: سپاسْ خدايى را كه نه خود از چيزى به وجود آمده و نه آنچه را كه هست ، از چيزى به وجود آورده است ؛ آن كه پديده بودنِ چيزها را بر ازلى بودن خود ، و ناتوانى اى را كه در چيزها نهاده ، بر قدرت خويش ، و فنا شدنِ حتمىِ آنها را بر دوام خود ، گواه آورْد .
هيچ جايى از او تهى نيست تا او به مكان داشتنْ شناخته شود ، و براى او هيچ شبح مثالى اى نيست تا به چگونگىِ داشتن ، توصيف شود ، و از هيچ چيزى غايب نيست تا با جهت آن ، شناخته شود .
در صفات با همه آنچه آفريده ، فرق دارد و به خاطر تحوّلى كه در ذات موجوداتْ قرار داده ، درك ذات او ناشدنى است ، و خود او به خاطر كبريا و عظمت ، از هر نوع تغييرِ حالت ، به دور است .
بر چيرگى تيزهوشى ها تحديد او،و بر دشوارجويى هاى انديشه هاى درخشنده ، چگونگى او ، و بر ژرف خواهى هاى دقّت هاى پُر جولان ، تصوير او حرام است .
به خاطر عظمتش مكان ها او را در خود نمى گيرند ، و به خاطر جلالتش اندازه ها او را درك نمى توانند كرد ، و به خاطر كبريايش مقياس ها او را به سنجش نمى آورند . اين كه پندارها به كُنه او دست يابند ، و فهم ها او را فرا گيرند ، و ذهن ها او را تصوّر كنند ، ناشدنى است .
بلندپروازى هاى خِرد ، از دستيابى به احاطه بر او نااميد گشته اند ، و درياهاى دانش ، از اشاره به كُنه او خشك گشته اند ، و اوهام باريك بين ، از بلنداى وصف قدرتش ، با حقارت باز گشته اند .
يكى است ، نه از باب شمارش ، و همواره هست ، نه بر پايه زماندارى ، و برپاست ، نه بر اساس تكيه داشتن . جنس نيست تا اجناس با او همانندى كنند ، و شخص نيست تا اشخاص ، همسان او گردند ، و نه همچون چيزهاست تا صفات بر او صدق كنند .
خردها در امواج خروشانِ ادراكش گم راه اند ، و اوهام از احاطه داشتن بر خاطره ازلى بودن او سرگردان اند ، و فهم ها از درك اوصاف قدرتش در بندند ، و ذهن ها در گرداب مدار ملكوتش غرق اند . بر همه نعمت ها توانا و مقتدر است ، و كسى را به حريم كبريايش راه نيست ، و صاحبْ اختيار همه چيز است .
نه روزگار ، او را فرسوده مى سازد ، و نه زمانْ او را كهنه مى گردانَد ، و نه هيچ توصيفى او را فرا مى گيرد . گردن هاى ستبر ، از بُن و ريشه در برابر او فروتن اند ، و كوه هاى سر به فلك كشيده با صلابت ، در بلنداى قلّه خويش ، در برابر فرمانش رام اند .
همه موجودات را بر پروردگارى خويش ، و ناتوانى آنها را بر قدرتش ، و پيدايش آنها را بر قديم بودنش ، و نابودى آنها را بر دوامش ، گواه گرفته است . پس آنان را مجال گريزى از ادراك شدن توسّط او نيست ، و در خارج شدن از احاطه قدرتش راهى براى آنها وجود ندارد . چيزى از ديوان حساب او پنهان نيست ، و سرپيچى از حاكميت قدرت او بر موجودات ، محال است .
استوارىِ خلقتِ آفريدگان ، از حيث نشانه ، براى آنان ، كافى است ، و مركّب بودن سرشت ها ، براى دلالت، و پديدار شدن فرسودگى ، براى قدمت [ او] ، و استحكام صنعت آفرينش ، براى عبرت گرفتن ، بسنده است .