173
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج11

باب سوم : آفرينش زمين و آماده سازى آن براى زندگى

۵۳۰۸.امام على عليه السلام :زمين را ايجاد كرد ، و آن را بدون مشغول شدنْ نگه داشت ، و بدون پايگاه ، استوار ساخت ، و بدون پايه برپاداشت ، و بدون ستونْ بلند ساخت ، و از انحراف و كجىْ نگه داشت ، و از افتادن و گسستن باز داشت . ميخ هايش را استوار كرد ، و كوه هايش را برقرار نمود ، و چشمه هايش را به جريان انداخت ، و درّه هايش را شكافت .
آنچه ساخت ، سست نشد ، و آنچه استوار گرداند، به سستى نگراييد . به قدرت و عظمتش ، بر زمينْ چيرگى دارد و به علم و معرفتش ، از درون آن آگاه است و به والايى و عزّتش ، بر همه چيزهاى آن ، برترى دارد .
خواستن هيچ چيزى از زمين ، او را ناتوان نمى سازد ، و آن چيز ، نافرمانى نمى كند تا بر اراده خدا غلبه يابد ، و هيچ چيزِ شتابانى از زمين از نظر او دور نمى مانَد تا بر او پيشى جويد ، و به هيچ ثروتمندى نيازمند نيست كه او را روزى دهد .
همه چيزها در برابرش فروتن اند و در مقابل عظمت او ، از سر تسليم خوارند ، و توان فرار از حوزه اقتدار او به سوى ديگرى را ندارند تا از سود و زيان او به دور بمانند ، و هماوردى براى او نيست تا با او هماوردى كند و نظيرى براى او نيست تا با او هم ترازى كند .
او نابود كننده زمين ، پس از ايجاد آن است ، به گونه اى كه وجودش چون عدمش گردد ، و نابودسازى دنيا پس از ايجاد آن ، شگفت تر از پديد آوردن و آفرينش آن نيست .

۵۳۰۹.امام على عليه السلامـ در توصيف زمين و گستردن آن بر آب ـ: خداوند ، زمين را در تلاطم امواج خروشان و ژرفاى درياهاى پُر آب فرو بُرد ؛ درياهايى كه امواج آن به هم مى خورْد ، و موج هاى بلند آن در بر هم خوردن ، يكديگر را از بين مى بردند ، چون شتران مستِ فريادگر و كف بر دهان .
سركشى آب هاى متلاطم ، از سنگينى زمينْ رام شد ، و در برخورد با سينه زمين ، هيجانِ به هم خوردنش فرو نشست ، و با غلتيدن در خود ، خوار و فرودست شد و آن گاه ، پس از خروشِ موج هايش رام و آرام گشت و به بندِ خوارى ، فرمانبر و اسير شد ، و زمين ، در برخورد موج هاى آب ، گسترده شد ، و موج ها از خودبينى و فخرفروشى و سركشى و بلندپروازى و گردَن فَرازى ، به فروكشى جريانْ روى آوردند و پس از جوشش ، آرام گرفتند ، و بعد از گردن فرازى ، ساكن شدند و ثبات يافتند .
آن گاه كه جوشش آب در گوشه و كنار زمين ، آرام گرفت و كوه هاى بلند و سر به فلك كشيده را ، بر دوش زمين بر افراشت ، چشمه هاى آب را از فراز كوه هايش جارى ساخت ، و آنها را در زمين هاى هموار و دره ها روان كرد ، و با سنگ هاى بزرگ صخره ها و كوه هاى بلند ، حركت زمين را نظم بخشيد ، و به خاطر فرو رفتن كوه ها در جاى جاى آن و جاى گرفتن در سوراخ هاى آن و سوار شدن بر گُرده زمين هاى هموار و تپّه ها ، زمينْ آرام گرفت .
آن گاه ، بين فضا و زمين را فراخ گردانيد ، و هوا را براى نفس كشيدن ساكنان زمين ، آماده ساخت ، و اهل زمين را با همه آنچه نيازِ آنان است ، بيرون آورد ، و سپس زمين هاى خشك را كه آب چشمه ها از سيراب سازى آنها ناتوان است و نهرْ بندى ها نتوانست آب را به آنها برساند ، رها نساخت ؛ بلكه براى آنها ابرها را ايجاد كرد تا بخش هاى مُرده زمين را زنده كند و گياهان آن را برويانَد .
و ابرِ آسمان را در پىِ پراكندگى و جدا افتادگىِ قطعه هاى آن ، با هم سازگارى داد ، به گونه اى كه آبِ درون آن به هم خورْد ، و برق كرانه هاى آن درخشيد ، و درخشش آن در ابرهاى سفيدِ متراكم و ابرهاى سياهِ انباشته ، آرام نگرفت و از آن ، بارانى تند فرو فرستاد ؛ ابرى كه كناره هاى آن بر زمين رسيده ، و باد جنوب ، آب آن را دوشيده ، و قطره هاى درشتش را از آن بيرون كشيده است .
هنگامى كه ابر ، باران خود را فرو ريخت و بار گران خود را ـ كه بر دوش داشت ـ خالى كرد ، با آن از زمين هاى خشك ، گياه بيرون آورد ، و از كوه هاى كم علف ، علفْ سبز كرد ، و زمين به آرايش مَرغزارهايش خندان گشت ، و از پوشيدن جامه نرم گل هايش بر تن ، و [ نيز] از زيور شكوفه هاى تازه اش درخشش يافت ، و اين همه را روزىِ مردم و روزىِ چارپايان قرار داد ، و در آفاق زمين ، راه ها گشود و براى روندگان در راه هاى آن ، نشانه هايى برپا كرد .
آن گاه كه خداوند ، زمينش را آماده ساخت و فرمانش را به اجرا گذاشت ، آدم عليه السلام را كه برگزيده اى از آفريدگانش بود ، برگزيد ، و او را نخستينِ آفريدگان خود نمود و در فردوس خود ، جاى داد و در آن جا خوراكش را مهيّا كرد ، و درباره كارهايى كه او را از آنها برحذر داشته بود ، به وى تأكيد كرد و به او فهماند كه اقدام به آن [ كارها] ، گام نهادن در نافرمانى او و به خطر انداختن منزلت خويش است ؛ ولى او ، بر آنچه خدا نهى كرده بود ، اقدام نمود ، همان طور كه از پيش در علم خدا بود .
خدا ، پس از توبه آدم عليه السلام ، او را فرود آورد تا با نسل خود ، زمين خدا را آباد كند و خداوند ، حجّت خود را به وسيله او بر بندگانش به پا دارد ، و پس از آن كه جان آدم عليه السلام را گرفت ، نسل او را از آنچه بر دليل روشن پروردگارى اش تأكيد كند و بين آنان و شناخت او ارتباط برقرار سازد ، خالى نگذاشت ؛ بلكه با برهان هايى بر زبان بهترينِ بندگان و بردارندگان بار امانتش ، قرن به قرن ، همراهى كرد تا آن كه حجّتش با پيامبر ما محمّد ـ كه درود خدا بر او و خاندانش باد ـ تكميل گرديد و راه عذرجويى بسته شد و بيم دادن هاى او به پايان رسيد .
روزى ها را مقدّر كرد و كم و زياد گردانيد ، و آنها را بر پايه تنگى و گستردگى تقسيم نمود ، و به عدالتْ تقسيم كرد تا هر كس را كه بخواهد ، به زندگى آسان و دشوار بيازمايد ، و نيازمند و توانگر را از راه شكرگويى و يا شكيبايى امتحان نمايد . سپس با گستردگى معيشت ، دشوارى نيازها را ، و با سلامت معيشت ، نزول بلايا را ، و با شادمانى ها ، اندوه هاى گلوگير را همراه كرد .
اجل ها را آفريد و آنها را كم و زياد ساخت و پيش داشت و به تأخير انداخت ، و رشته عمر را به مرگْ پيوند زد ، و مرگ را به چنگ آورنده رشته هاى عمرها ، و پاره كننده ريسمان هاى كوتاه گِرِه خورده آنها قرار داد .
او به راز درونِ رازداران ، و نجواى نجواكنندگان ، و خطور گمان ها ، و يقين يافتن در تصميم گيرى ها ، و نگاه دزدانه چشم ها داناست ، و به آنچه در دل ها پنهان شده ، و به ناديدنى هايى كه در زير پرده ها پنهان اند ، و به آنچه گوش ها دزدانه شنودند ، و به درون لانه تابستانى مورچگان ، لانه زمستانى خزندگان ، ناله هاى شيفتگان ، و صداى آرام گام ها ، جايگاه ميوه ها در درون غلاف شكوفه ها ، نهانگاه وحوش در دل كوه ها و بيابان ها ، نهانْ خانه پشه ها در بين ساق و پوست درخت ها ، جاى روييدن برگ ها از درختان ، جاى ريخته شدن نطفه ها از پشت مردان ، خيزشگاه ابرها و نقطه به هم پيوستن آنها و جاى فرود آمدن قطره هاى باران از توده ابرها ، و آنچه گِردبادها در دامن خود بردارند و باران ها با سيل آفرينى خود از بين ببرند ، و فرو رفتن ريشه گياهان در تپّه هاى ريگزار ، جايگاه پرندگان بر بلنداى كوهساران ، و آواز مرغكان در آشيانه هاى تاريك خود ، و آنچه صدف ها در درون خود گيرند ، و امواج درياها در دامن خود بپرورند ، و آنچه را كه تاريكى شب فرو پوشانَد و يا آفتاب روز بر آن بتابد ، و آنچه بر آن لايه هاى تاريكى فرو افتد ، و نيز به توده هاى نور ، جاى هر گام ، حسّ هر حركت ، پژواك هر كلمه ، حركت هر لب ، جايگاه هر جاندار ، وزن هر ذرّه ، همهمه هر جانور خزنده ، ميوه هر درختى كه روى زمين است،فرو افتادن هر برگى،قرارگاه هر نطفه اى، خون لخته، گوشت استخوان نروييده ، و يا آفرينش خلقى و نژادى .
در اين كارها به او رنجى تحميل نمى شود و در نگهدارى آفريده هايى كه ابداع كرده ، مانعى براى او پيدا نمى شود ، و در تنفيذِ كارها و ساماندهى آفريدگان ، رنج و سستى بر او عارض نمى گردد ؛ بلكه دانش اوست كه كار آنان را انجام مى دهد و به آنها احاطه دارد و شمارشان را مى داند،و عدلش آنها را فرا مى گيرد،و با وجود نرسيدن آنان به كُنه آنچه او اهليّتِ آن را دارد ، فضلش شامل حال همه آنان مى گردد .
خداوندا! تو سزاوار ستايش نيكو و بى شمارى . اگر آرزو به تو بسته شود ، تو براى آرزو بستن ، بهترينى ، و اگر اميد در تو رود ، براى اميد بستن ، بهترينى .
خداوندا! بر من در آنچه با آن،جز تو را ستايش نمى كنم و بر غير تو ثنا نمى گويم و آن را به سوى معدن هاى نااميدى و موارد شك نمى گردانم،گشاده دستى كردى ، و من زبانم را از مدح مردمان و ثنا گفتن پروردگانِ آفريده ، باز داشتم .
خداوندا! هر ثناگو را بر كسى كه او را ثنا مى گويد ، پاداشى و يا بخششى درخور است و من ، براى راهنمايى شدن به اندوخته هاى رحمت و گنج هاى آمرزش ، اميدها به تو دارم .
خداوندا! اين ، جايگاه كسى است كه تو را به يگانگى ـ كه از آنِ توست ـ ويژه ساخته است ، و جز تو را شايسته اين سپاس ها و ستايش ها نمى داند ، و مرا به تو نيازى است كه جز لطف تو آن را برآورده نمى كند ، و جز عطا و بخشش تو ، آن را به توانگرى تبديل نمى سازد .
پس در اين جايگاه ، خشنودى خود را به ما عنايت كن ، و ما را از دست دراز كردن به سوى غير خودت بى نياز گردان ، كه تو بر هر چيزى توانايى .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج11
172

الباب الثالث : خلق الأرض وتأهيلها للمعيشة

۵۳۰۸.الإمام عليّ عليه السلام :أنشَأَ الأَرضَ فَأَمسَكَها مِن غَيرِ اشتِغالٍ ، وأرساها عَلى غَيرِ قَرارٍ ، وأقامَها بِغَيرِ قَوائِمَ ، ورَفَعَها بِغَيرِ دَعائِمَ ، وحَصَّنَها مِنَ الأَوَدِ ۱ وَالاِعوِجاجِ ، ومَنَعَها مِنَ التَّهافَتِ وَالِانفِراجِ . أرسى أوتادَها ، وضَرَبَ أسدادَها ۲ ، وَاستَفاضَ عُيونَها ، وخَدَّ أودِيَتَها ، فَلَم يَهِن ما بَناهُ ، ولا ضَعُفَ ما قَوّاهُ . هُوَ الظّاهِرُ عَلَيها بِسُلطانِهِ وعَظَمَتِهِ ، وهُوَ الباطِنُ لَها بِعِلمِهِ ومَعرِفَتِهِ ، وَالعالي عَلى كُلِّ شَيءٍ مِنها بِجَلالِهِ وعِزَّتِهِ . لا يُعجِزُهُ شَيءٌ مِنها طَلَبَهُ ، ولا يَمتَنِعُ عَلَيهِ فَيَغلِبَهُ ، ولا يَفوتُهُ السَّريعُ مِنها فَيَسبِقَهُ ، ولا يَحتاجُ إلى ذي مالٍ فَيَرزُقَهُ . خَضَعَتِ الأَشياءُ لَهُ ، وذَلَّت مُستَكينَةً لِعَظَمَتِهِ ، لا تَستَطيعُ الهَرَبُ مِن سُلطانِهِ إلى غَيرِهِ فَتَمتَنِعَ مِن نَفعِهِ وضَرِّهِ ، ولا كُف ءَ لَهُ فَيُكافِئَهُ ، ولا نَظيرَ لَهُ فَيُساوِيَهُ . هُوَ المُفني لَها بَعدَ وُجودِها ، حتّى يَصيرَ مَوجودُها كَمَفقودِها . ولَيسَ فَناءُ الدُّنيا بَعدَ ابتِداعِها بَأَعجَبَ مِن إنشائِها وَاختِراعها . ۳

۵۳۰۹.عنه عليه السلامـ في صِفَةِ الأَرضِ ودَحوِها عَلَى الماءِ ـ: كَبَسَ الأَرضَ عَلى مَورِ أمواجٍ مُستَفحِلَةٍ ، ولُجَجَ بِحارٍ زاخِرَةٍ ، تَلتَطِمُ أواذِيُّ أمواجِها ، وتَصطَفِقَ مُتَقاذِفاتُ أثباجِها ۴ ، وتَرغو زَبَداً كَالفُحولِ عِندَ هِياجها ، فَخَضَع جِماحُ الماءِ المُتَلاطِمِ لِثِقَلِ حَملِها ، وسَكَنَ هَيجُ ارتِمائِهِ إذ وَطِئَتهُ بِكَلكَلِها ، وذَلَّ مُستَخذِياً إذ تَمَعَّكَت ۵ عَلَيهِ بِكَواهِلِها ، فَأَصبَحَ بَعدَ اصطِخابِ أمواجِهِ ساجِياً مَقهوراً ، وفي حِكمَةِ الذُّلِّ مُنقاداً أسيراً ، وسَكَنَتِ الأَرضُ مَدحُوَّةً في لُجَّةِ تَيّارِهِ ، ورَدَّت مِن نَخوَةِ بَأوِهِ ۶ وَاعتِلائِهِ ، وشُموخِ أنفِهِ وسُمُّوِ غُلوَائِهِ ، وكَعَمَتهُ ۷ عَلى كِظَّةِ جَريَتِهِ ، فَهَمَدَ بَعدَ نَزَقاتِهِ ، ولَبَدَ ۸ بَعدَ زَيَفانِ ۹ وثَباتِهِ .
فَلَمّا سَكَنَ هَيجُ الماءِ مِن تَحتِ أكنافِها ، وحَملِ شَواهِقِ الجِبالِ الشُّمَّخِ البُذَّخِ عَلى أكتافِها ، فَجَّرَ يَنابيعَ العُيونِ مِن عَرانينِ ۱۰ اُنوفِها ، وفَرَّقَها في سُهوب ۱۱ بيدِها وأخاديدِها ، وعَدَّلَ حَرَكاتِها بِالرّاسِياتِ مِن جَلاميدِها وذَواتِ الشَّناخيبِ ۱۲ الشُّمِّ مَن صَياخيدِها ۱۳ ، فَسَكَنَت مِنَ المَيَدانِ لِرُسوبِ الجِبال في قِطَعِ أديمِها ، وتَغَلغُلِها مُتَسَرِّبَةً في جَوباتِ ۱۴ خَياشيمِها ، ورُكوبِها أعناقَ سُهولِ الأَرَضينَ وجَراثيمِها ۱۵ ، وفَسَحَ بَينَ الجَوِّ وبَينَها ، وأعَدَّ الهَواءَ مُتَنَسَّماً لِساكِنِها ، وأخرَجَ إلَيها أهلَها عَلى تَمام مَرافِقِها ، ثُمَّ لَم يَدَع جُرُزَ الأَرضِ الَّتي تَقصُرُ مِياهُ العُيونِ عَن رَوابيها ، ولا تَجِدُ جَداوِلُ الأَنهارِ ذَريعَةً إلى بُلوغِها ، حَتّى أنشَأَ لَها ناشِئَةَ سَحابٍ تُحيي مَواتَها وتَستَخرِج نَباتَها .
ألَّفَ غَمامَها بَعدَ افتِراقِ لُمَعِهِ وتَبايُنِ قَزَعِهِ ۱۶ ، حَتّى إذا تَمَخَّضت لُجَّةُ المُزنِ فيهِ ، وَالتَمَعَ بَرقُهُ في كُفَفِهِ ، ولَم يَنَم وَميضُهُ في كَنَهوَرِ ۱۷ رَبابِهِ ۱۸ ومُتَراكِمِ سَحابِهِ ، أرسَلَهُ سَحّاً مُتَدارِكاً ، قَد أسَفَّ هَيدَبُهُ ۱۹ ، تَمريهِ ۲۰ الجَنوبُ دِرَرَ أهاضيبِهِ ودُفَعَ شَآبيبِهِ . فَلَمّا ألقَتِ السَّحابُ بَركَ بِوانَيها ، وبَعاعَ ۲۱ مَا استَقَلَّت بِهِ مِنَ العِب ءِ المَحمولِ عَلَيها ، أخرَجَ بِهِ مِن هَوامِدِ الأَرضِ النَّباتَ ، ومِن زُعرِ ۲۲ الجِبالِ الأَعشابَ ، فَهِيَ تَبهَجُ بِزينَةِ رِياضِها ، وتَزدَهي بِما اُلبِسَتهُ مِن رَيطِ ۲۳ أزاهيرِها ، وحِليَةِ ما سُمِطَت بِهِ مِن ناضِرِ أنوارِها ، وجَعَلَ ذلِكَ بَلاغاً لِلأَنامِ ورِزقاً لِلأَنعامِ وخَرَقَ الفِجاجَ في آفاقِها ، وأقامَ المَنارَ لِلسّالِكينَ عَلى جَوادِّ طُرُقها .
فَلَمّا مَهَدَ أرضَهُ وأنفَذَ أمرَهُ ، اختارَ آدَمَ عليه السلام خِيَرَةً مِن خَلقِهِ ، وجَعَلَهُ أوَّلَ جِبِلَّتِهِ ، وأسكَنَهُ جَنَّتَهُ وأرغَدَ فيها اُكُلَهُ ، وأوعَزَ إلَيهِ فيما نَهاهُ عَنهُ ، وأعلَمَهُ أنَّ فِي الإِقدامِ عَلَيهِ التَّعَرُّضَ لِمَعصِيَتِهِ وَالمُخاطَرَةَ بِمَنزِلَتِهِ ، فَأَقدَمَ عَلى ما نَهاهُ عَنهُ ـ مُوافاةً لِسابِقِ عِلمِهِ ـ فَأَهبَطَهُ بَعدَ التَّوبَةِ لِيَعمُرَ أرضَهُ بِنَسلِهِ ، ولِيُقيمَ الحُجَّةَ بِهِ عَلى عِبادِهِ ، ولَم يُخلِهِم بَعدَ أن قَبَضَهُ ، مِمّا يُؤَكِّدُ عَلَيهِم حُجَّةَ رُبوبِيَّتِهِ ، ويَصِلُ بَينَهُم وبَينَ مَعرِفَتِهِ ، بَل تَعاهَدَهُم بِالحُجَجِ عَلى ألسُنِ الخِيَرَةِ مِن أنبيائِهِ ، ومُتَحَمِّلي وَدائِعِ رِسالاتِهِ ، قَرناً فَقَرناً حتّى تَمَّت بِنَبِيِّنا مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله حُجَّتُهُ ، وبَلَغَ المَقطَعَ عُذرُهُ ونُذُرُهُ .
وقَدَّرَ الأَرزاقَ فَكَثَّرَها وقَلَّلَها . وقَسَّمَها عَلَى الضّيقِ وَالسَّعَةِ فَعَدَلَ فيها لِيَبتَلِيَ مَن أرادَ بِمَيسورِها ومَعسورِها ، ولِيَختَبِرَ بِذلِكَ الشُّكرَ وَالصَّبرَ مِن غَنِيِّها وفَقيرِها . ثُمَّ قَرَنَ بِسَعَتِها عَقابيلَ ۲۴ فاقَتِها ، وبِسَلامَتِها طَوارِقَ آفاتِها ، وبِفُرَجِ أفراحِها غُصَصَ أتراحِها .
وخَلَقَ الآجالَ فَأَطالَها وقَصَّرَها ، وقَدَّمَها وأخَّرَها ، ووَصَلَ بِالمَوتِ أسبابَها ، وجَعَلَهُ خالِجاً ۲۵ لِأَشطانِها ۲۶ وقاطِعاً لِمَرائِرِ أقرانِها . عالِمُ السِّرِّ مِن ضَمائِرِ المُضمِرينَ ، ونَجوَى المُتَخافِتينَ ، وخَواطِرِ رَجمِ الظُّنونِ ، وعُقَدِ عَزيماتِ اليَقينِ ، ومَسارِقِ إيماضِ الجُفونِ ، وما ضَمِنَتهُ أكنانُ القُلوبِ وغِياباتُ الغُيوبِ ، وما أصغَت لِاستِراقِهِ مَصائِخُ الأَسماعِ ، ومَصائِفُ الذَّرِّ ومَشاتِي الهَوامِّ ، ورَجعِ الحَنينِ مِنَ المولَهاتِ وهَمسِ الأَقدام ، ومُنفَسَحِ الثَّمَرَةِ مِن وَلائِجِ غُلُفِ الأَكمامِ ، ومُنقَمَعِ الوُحوش مِن غيرانِ الجِبالِ وأودِيَتِها . ومُختَبَإِ البَعوضِ بَينَ سوقِ الأَشجارِ وألحِيَتِها ، ومَغرِزِ الأَوراقِ مِنَ الأَفنانِ ، ومَحَطِّ الأَمشاجِ مِن مَسارِبِ الأَصلابِ ، وناشِئَةِ الغُيومِ ومُتَلاحِمِها . ودُرورِ قَطرِ السَّحابِ في مُتَراكِمِها ، وما تَسفِي الأَعاصيرُ بِذُيولِها ، وتَعفُو الأَمطارُ بِسُيولِها ، وعَومِ بَناتِ الأَرضِ في كُثبانِ الرِّمالِ ، ومُستَقَرِّ ذَواتِ الأَجنِحَةِ بِذُرَا شَناخيبِ الجِبالِ ، وتَغريدِ ذَواتِ المَنطِقِ في دَياجيرِ الأَوكارِ ، وما أوعَبَتهُ الأَصدافُ ، وحَضَنَت عَلَيهِ أمواجُ البِحارِ ، وما غَشِيَتهُ سُدفَةُ ۲۷ لَيلٍ أو ذَرَّ عَلَيهِ شارِقُ نَهارٍ ، ومَا اعتَقَبَت عَلَيهِ أطباقُ الدُّياجيرِ وسُبُحاتُ النّورِ ، وأثَرِ كُلِّ خَطوَةٍ ، وحِسِّ كُلِّ حَرَكَةٍ ، ورَجعِ كُلِّ كَلِمَةٍ ، وتَحريكِ كُلِّ شَفَةٍ ، ومُستَقَرِّ كُلِّ نَسَمَةٍ ، ومِثقالِ كُلِّ ذَرَّةٍ ، وهَماهِمِ كُلِّ نَفسٍ هامَّةٍ ، وما عَلَيها مِن ثَمَرِ شَجَرَةٍ ، أو ساقِطِ وَرَقَةٍ ، أو قَرارَةِ نُطفَةٍ ، أو نُقاعَةِ دمٍ ومُضغَةٍ ، أو ناشِئَةِ خَلقٍ وسُلالَةٍ ، لَم يَلحَقهُ في ذلِكَ كُلفَةٌ ، ولَا اعتَرَضَتهُ في حِفظِ مَا ابتَدَعَ مِن خَلقِهِ عارِضةٌ ، ولَا اعتَوَرَتهُ في تَنفيذِ الاُمورِ وتَدابيرِ المَخلوقينَ مَلالَةٌ ولا فَترَةٌ ، بَل نَفَذَهُم عِلمُهُ ، وأحصاهُم عَدَدُهُ ، ووَسِعَهُم عَدلُهُ ، وغَمَرَهُم فَضلُهُ مَعَ تَقصيرِهِم عَن كُنهِ ما هُوَ أهلُهُ .
اللّهُمَّ أنتَ أهلُ الوَصفِ الجَميلِ وَالتَّعدادِ الكَثيرِ ، إن تُؤَمَّل فَخَيرُ مَأمولٍ وإن تُرجَ فَخَيرُ مَرجُوٍّ . اللّهُمَّ وقَد بَسَطتَ لي فيما لا أمدَحُ بِهِ غَيرَكَ ، ولا اُثني بِهِ عَلى أحَدٍ سِواكَ ، ولا اُوَجِّهُهُ إلى مَعادِنِ الخَيبَةِ ومَواضِعِ الرّيبَةِ ، وعَدَلتَ بِلِساني عَن مَدائِحِ الآدَمِيّينَ ، وَالثَّناءِ عَلَى المَربوبينَ المَخلوقينَ .
اللّهُمَّ ولِكُلِّ مُثنٍ عَلى مَن أثنى عَلَيهِ مَثوبَةٌ مِن جَزاءٍ أو عارِفَةٌ مِن عَطاءٍ ، وقَد رَجَوتُكَ دَليلاً عَلى ذَخائِرِ الرَّحمَةِ وكُنوزِ المَغفِرَةِ . اللّهُمَّ وهذا مَقامُ مَن أفرَدَكَ بِالتَّوحيدِ الَّذي هُوَ لَكَ ، ولَم يَرَ مُستَحِقّاً لهذِهِ المَحامِدِ وَالمَمادِحِ غَيرَكَ ، وبي فاقَةٌ إلَيكَ لا يَجبُرُ مَسكَنَتَها إلّا فَضلُكَ ، ولا يَنعَشُ مِن خَلَّتِها إلّا مَنُّكَ وجودُكَ ، فَهَب لَنا فيهذَا المَقامِ رِضاكَ، وأغنِنا عَن مَدِّ الأَيديإلى سِواكَ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ ۲۸ .

1.الأوَدُ : العِوَج (النهاية : ج ۱ ص ۷۹ «أود») .

2.السُّدَ ـ بالفتح والضمّ ـ : الجبل والرَّدم (النهاية : ج ۲ ص ۳۵۳ «سدد») .

3.نهج البلاغة : الخطبة ۱۸۶ ، الاحتجاج : ج ۱ ص ۴۷۷ ح ۱۱۶ ، بحار الأنوار : ج ۴ ص ۲۵۵ ح ۸ .

4.الثَّبَج : علوّ وسط البحر إذا تلاقت أمواجه (لسان العرب : ج ۲ ص ۲۲۰ «ثبج») .

5.تمعَّك : أي تَمرّغ في ترابِه (النهاية : ج ۴ ص ۳۴۳ «معك») .

6.البأو : الكِبر والتعظيم (النهاية : ج ۱ ص ۹۱ «بأو») .

7.كَعم : أن يَلثَم الرجلُ صاحِبه ، ويَضع فَمه على فَمِه كالتقبيل ، اُخِذ من كَعم البعير ؛ وهو أن يُشَدّ فَمُه إذا هاج (النهاية : ج ۴ ص ۱۸۰ «كعم») .

8.لَبَد بالمكان : أقام به ولَزِق فهو مُلبِدٌ به (لسان العرب : ج ۳ ص ۳۸۵ «لبد») .

9.الزَّيَفان : التَّبختُر في المَشي ، من زافَ البعير يَزيف إذا تَبَختر (النهاية : ج ۲ ص ۳۲۵ «زيف») .

10.العِرنين : الأنف . وقيل : رَأسه ، وجمعه عَرانين (النهاية : ج ۳ ص ۲۲۳ «عرن») .

11.السَّهْب : وهي الأرضُ الواسعة (النهاية : ج ۲ ص ۴۲۸ «سهب») .

12.رُؤوس الجِبال العاليةِ ، واحِدها شُنخوب (النهاية : ج ۲ ص ۵۰۴ «شنخب») .

13.جمع صَيخود ، وهي الصخرة الشديدة (النهاية : ج ۳ ص ۱۴ «صخد») .

14.الجَوْبَة : هي الحفرة المستَديرة الواسعة (النهاية : ج ۱ ص ۳۱۰ «جوب») .

15.الجراثيم : أماكن مرتفِعة عن الأرض مجتَمِعة من تراب أو طين (النهاية : ج ۱ ص ۲۵۴ «جرثم») .

16.القَزع : قِطَع السَّحاب المتفرّقة (النهاية : ج ۴ ص ۵۹ «قزع») .

17.الكَنَهْوَر : العَظيم من السحاب (النهاية : ج ۴ ص ۲۰۶ «كنهور») .

18.الرَّباب : الأبيض منه [أي من السحاب] (النهاية : ج ۴ ص ۲۰۷ «كنهور») .

19.الهَيدَب : سَحابٌ يَقْرُبُ من الأرض ، كأنّه مُتَدَلٍّ (لسان العرب : ج ۱ ص ۷۸۰ «هدب») .

20.تمريه : من مَرَي الضرعَ يَمرِيه (النهاية : ج ۴ ص ۳۲۲ «مرا») .

21.البَعاع : شِدّة المطَر (النهاية : ج ۱ ص ۱۴۰ «بعع») .

22.الزعر : القليلة النبات (النهاية : ج ۲ ص ۳۰۳ «زعر») .

23.رَيط : جمع رَيطة : كلّ ثوبٍ رقيق لَيّن (النهاية : ج ۲ ص ۲۸۹ «ريط») .

24.العقابيل : بقايا المرض وغيره ، واحدها عُقبُول (النهاية : ج ۳ ص ۲۶۹ «عقبل») .

25.أي مُسرعا في أخذ حبالها (النهاية : ج ۲ ص ۵۹ «خلج») .

26.الشَّطن : الحبل وقيل : هو الطَّويلُ منه ، وإنّما شدَّه بشطنين لقُوّته وشدَّته . فاستعار الأشطان للحياة لامتِدادِها وطولِها (النهاية : ج ۲ ص ۴۷۵ «شطن») .

27.السُّدْفة : من الأضداد تقع على الضياء والظلمة ، ومنهم من يجعلها اختِلاط الضوء والظلمة معاً ، كوقت ما بين طلوع الفجر والإسفارِ (النهاية : ج ۲ ص ۳۵۴ «سدف») .

28.نهج البلاغة : الخطبة ۹۱ عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج ۵۷ ص ۱۱۱ ح ۹۰ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج11
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: سلطانی، محمدعلی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 89138
صفحه از 613
پرینت  ارسال به