319
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج11

4 / 4

خطبه شيوا

۵۵۶۷.امام على عليه السلامـ در خطبه اى كه از سخنرانى هاى شگفت اوست و «غَرّاء» ناميده شده ـ: سپاسْ خدايى را كه با قدرتش والاست و با احسانش نزديك است ؛ دهنده هر دستْ مايه و فضل ، و كنار زننده هر مصيبت و سختى است . او را بر بخشش هاى مهربانانه اش و فراگير بودنِ نعمت هايش سپاس مى گويم و به او ايمان مى آورم كه اوّل و آشكار است ، و از او هدايت مى طلبم كه نزديك و هدايت كننده است ، و از او يارى مى جويم كه قاهر و توانمند است ، و بر او توكّل مى كنم كه كفايت كننده و ياور است . گواهى مى دهم كه محمّد صلى الله عليه و آله ، بنده و فرستاده اوست كه براى اجراى فرمان و بستن راه عذر و بيم دهى از جانب او، فرستاده شده است .
شما را ـ اى بندگان خدا! ـ به پرواى خداوند كه مَثَل ها برايتان زده و اجل هاى شما را زمان بندى كرده ، سفارش مى كنم ؛ آن كه بر شما آرايه لباس پوشانده ، روزىِ بسيار به شما داده و حصار علمش شمار جان و كردار شما را در بر گرفته ، و پاداش برايتان آماده كرده ، و با نعمت هاى فراوان و بخشش هاى شايانْ شما را بر گزيده است . با برهان هاى رسا بيمتان داده است ، شما را شمارش نموده و برايتان در جايگاه آزمايش و خانه عبرت، مهلت معيّنى قرار داده است كه در آن، آزمايش مى شويد و بر آن ، محاسبه مى گرديد .
نوش دنيا ، كدِر است و آبگير آن ، گِلزار . بُرون آن ، چشم نواز است و درون آن ، كُشنده . فريبكارى است زودگذر ، روشنايى اى است از بين رونده ، سايه اى است ناپايدار ، و تكيه گاهى است كج ، تا چون كسى كه از آن گريزان است ، به آن انس گرفت و كسى كه آن را نمى شناسد ، به آن اطمينان كرد ؛ چموشى كند و در دام خود، گرفتارش سازد و با تيرهايش بر او نشانه رود و ريسمان مرگ را بر گردنش محكم سازد و او را به خوابگاه تنگ و منزلگاه وحشت و ديدار جايگاه و سزاى عمل بكشاند .
و اين چنين ، آيندگان ، در پىِ گذشتگان قرار مى گيرند . نه مرگ، دست از سرشان برمى دارد ، و نه بازماندگان ، از گناه باز مى ايستند . پا جاى پاى رفتگان مى نهند و گروه گروه مى گذرند ؛ تا رسيدن به پايان كار و فانى شدن جهان ناپايدار . پس چون رشته كارها از هم بگسلد و روزگارْ در هم شكند و رستاخيزْ نزديك گردد ، خداوند ، آنان را از گورها ، لانه هاى پرندگان و كُنام درندگان و هلاكتگاه ها بيرون مى آورَد ؛ شتابان به سوى فرمانش و پيشتاز به سوى ميعادگاه او ، گروه گروه خاموش و ايستاده به صف، در حالى كه ديده قدرت خداوند، بر همه شان نفوذ دارد و بانگ خواننده ، به گوششان رسانده مى شود و لباسِ فروتنى بر تن و طوق بندگى و خوارى بر گردنشان افكنده شده ، و چاره ها بى تأثير و اميدها قطع گرديده است ؛ دل ها از اندوه ، فرو ريخته و صداها از ترس ، به همهمه تبديل شده است ، دهان ها در لجام عرق ، فرو مى رود . ترس، سنگين گشته است و از درشتىِ صداى فراخواننده به داورى و دادن جزا ، و ديدن كيفر و رسيدن به پاداش ، گوش ها به خود مى لرزند .
بندگانى هستند آفريده به قدرت ، و پروريده به اجبار ، كه به وقت مرگ، جان هايشان گرفته مى شود و تن هايشان در دل خاك قرار مى گيرد و در گور مى پوسد . تنها از گور، برانگيخته مى شوند ، جزا داده مى شوند و به حسابشان جدا جدا رسيدگى مى گردد .
براى رهايى از اين تنگنا ، مهلت داده شدند و راه درست به آنان نمايانده شد و چندان كه خشنودى خدا را به دست آورند ، عمر داده شدند و تاريكى ترديد ، از فرا رويشان كنار زده شد و براى شركت در مسابقه پيشتازان و پروردنِ انديشه سعادت يابى و فراچنگ آوردنِ گم شده خويش ، به مقدار مدّت عمر و مهلت ناپايدار [ زندگى دنيا] ، فرصت داده شدند .
وه كه چه مثال هاى به جا و اندرزهاى سودمندى هستند ؛ اگر دل هايى پاك ، گوش هايى شنوا ، انديشه هايى مصمّم ، و خِردهايى با تدبير پيدا كنند!
از خدا پروا كنيد ، پرواى آن كه شنيد و فروتن گرديد ، گناه كرد و اعتراف نمود ، ترسيد و كار كرد ، پرهيز كرد و مبادرت ورزيد ، يقين كرد و نيكى نمود ، پند داده شد و پند گرفت ، بيم داده شد و بيمناك گشت ، باز نگه داشته شد و خويشتن را نگه داشت ، پاسخ داد و روى آورد ، از گناه بازگشت و توبه كرد ، راهنما جُست و پيروى كرد ، نشان داده شد و ديد ، جستجوگرانه شتاب گرفت و گريزانْ رهايى يافت ، پس ذخيره فراهم نمود و درون را پاك كرد و قيامت [ خويش] را آباد ساخت و براى روز كوچ و راهِ در پيشش و زمان نيازمندى اش و جايگاه نيازش ، زاد و توشه فراهم كرد و آن را به سوى اقامتگاهش پيش فرستاد .
بندگان خدا ! از خدا پروا كنيد و به سوى آنچه شما را براى آن آفريده ، روى آوريد و از او ـ همان گونه كه شما را از خود ترسانده ـ بترسيد و با درخواست انجام شدن وعده راستش و بركنار ماندن از هراس رستاخيزش ، خود را سزاوارِ آن چيزى گردانيد كه براى شما آماده كرده است ... .
براى شما گوش هايى قرار داد تا آنچه را كه مى خواهد ، بشنود ، و ديدگانى ، تا تاريكى را با آنها كنار زند ، و اندام هايى دربرگيرنده عضوها و سازگار با خميدگى هاى آنها در تركيب بندى ظاهر ، و همساز با دوره دوام آنها ، با بدن هايى كه در كار نفع رسانى به خود ، برقرارند ، و دل هايى كه در پىِ روزى خويش روان اند ، در ميان نعمت هاى فراگير و احسان هاى موجب شكر و عافيتى مانع زيان .
و براى شما عمرهايى مقرّر كرد كه مقدار آنها را بر شما پوشيده داشت ، و از آثار پيشينيان شما ، برايتان پندهايى به جا گذاشت ، از جمله : بهره هايى كه برگرفتند و فراخناى زندگى كه پيش از مرگ از آن برخوردار بودند . پيش از دستيابى شان به آرزوها ، مرگ ، آنان را دريافت و تاختِ اجل ها ، برگ و بَرِشان را فرو ريخت . در هنگام سلامتِ بدنشان چيزى آماده نكردند و در بهار نوجوانى ، پند نگرفتند .
آيا برخورداران از شادابىِ جوانى ، جز خميدگى پيرى را انتظار دارند؟ و بهره مندان از نعمت سلامت ، جز بارش بيمارى را؟ و برخورداران از فرصت عمر ، چيزى جز فرا رسيدن گاهِ فنا و نيستى را ـ آن هم با نزديك بودن جدايى و وقت انتقال ، آشوب دل ها ، سوز درد و به لب رسيدنِ جان؟ و انداختنِ نگاهى فريادرسانه به فرزندان و نزديكان و عزيزان و همتايان ؟
مگر با وجود بازداشت شدن در كوى مُردگان و تنها ماندن در تنگناى خوابگاه ، خويشان مى توانند مرگ را دفع كنند؟ و يا نوحه گرى سودى دارد؟ خزندگان ، پوستش را دريده اند و خاك گور ، شادابى را از تنش ستانده ، و گردبادها ، آثارش را از بين برده اند و گذشت روزگار ، نشانه هايش را نابود كرده است!
بدن ها پس از فربهى ، زار و نزار گشته اند ، و استخوان ها پس از سختى ، سست شده اند ، و روح ها با يقين به اخبار غيبى ، در گروِ بار سنگين گناهان قرار گرفته اند . نه از ايشان مى خواهند بر اعمال صالحشان چيزى بيفزايند و نه براى لغزش هاى ناروايشان پوزش بخواهند .
مگر شما پسران ، پدران ، برادران و نزديكانِ آن رفته ها نيستيد كه پا جاى پاى آنان مى نهيد و روش آنان را در پيش گرفته ايد و در راه آنان گام مى زنيد؟ پس دل ها در رسيدن به بهره خويش سخت شده اند ، از كمال خويش روى گردان اند و در غير راه درست ، گام مى زنند . گويى تكليف هاى شرعى ، براى غير آنهاست و رستگارى ، در به دست آوردن دنياست !
بدانيد كه گذرتان بر صراط و لغزشگاه هاى آن و بيم هاى ناشى از لغزش بر آن و ترس هاى پياپى آن است . پس ـ اى بندگان خدا! ـ از خدا پروا كنيد ؛ پرواى خردمندى كه انديشه ، دلش را فرا گرفته و ترس ، بدنش را رنجور ساخته و شب زنده دارى ، خوابِ اندك را از او ربوده ؛ به اميد ثواب ، گرماى روزش را به تشنگى گذرانده و پارسايى ، او را از خواهش هاى نفس ، باز داشته و ياد خدا زبانش را به سرعت به كار انداخته و ترس را بر آرامشش پيش داشته است ؛ به خاطر راه روشن ، دل از راه هاى گوناگونْ شسته است و ميانه ترين راه ها را براى روش مطلوب پيموده است . غرورهاى در هم پيچيده ، او را از راهْ بيرون نكرده اند ، و امور شُبهه ناك ، راه را بر وى پوشيده نساخته اند، در حالى كه به شادمانىِ مژده ها و راحتىِ نعمت ها ، در خوش گوارترين خواب و با امنيت ترين روز خويش دست يافته است ؛ با نيكْ نامى از گذرِ دنيا گذشته و با سعادتمندى ، توشه آن جهان را پيش فرستاده است ؛ از بيم ، پيشْ دستى كرده و در هنگام فرصت، شتافته و در جستجو[ ى بايسته ها] ، رغبت ورزيده و از [ نبايسته ها ،] به ترس ، روى گردان شده و در امروزش از فردايش مواظبت كرده و گامِ پيش رويش را نِگريسته است .
پس بهشت ، براى پاداش و بهره ، و دوزخ براى كيفر و عذاب ، بسنده است . و خدا براى انتقام گيرى و ياورى ، و قرآن براى احتجاج و خصومتگرى ، كافى است .
شما را به پروا كردن از خدايى سفارش مى كنم كه با آنچه بيم داده ، [ راه] عذر را بُريده و به راهى كه گشوده ، احتجاج كرده ، و شما را از دشمنى برحذر داشته كه مخفيانه در سينه ها نفوذ مى كند و نجواكنان در گوش ها مى دمد ، گم راه مى سازد و هلاك مى كند ، وعده مى دهد و به دام آرزوها مى افكند ، و زشتىِ گناهان را مى آرايد و گناهان بزرگ را ساده نشان مى دهد ، تا كم كمْ يار و همنشين خود را به گم راهى و هلاكت بكشاند و راه چاره را بر گروگان خود ببندد ، و آنچه را كه آراسته بود ، منكِر گردد و آنچه را كه آسان نموده بود ، بزرگ شمارد و از هر چه كه ايمنْ نمايانده بود ، برحذر دارد .
اين ، همان [ انسان] است كه خدا او را در تاريك خانه هاى زهدان ها و غلاف پرده ها ، نطفه اى جهنده و خونى لَخته و سپس ، جنين ، شيرخوار ، كودك و نوجوان قرار داد و آن گاه ، به او دلى فراگير ، زبانى گويا ، و چشمى نگاه كننده داد تا از سرِ عبرت ، بفهمد و از سر خويشتندارى ، از گناه باز ايستد ؛ امّا آن هنگام كه اندامش استوار و قامتش كامل گرديد ، متكبّرانه مى گريزد و سرگشته ، پا بر زمين مى كوبد . از چاه هوايش آب بيرون مى كشد و در پى دنيايش كوشاست ، در حالى كه در لذّت هاى سرمستى اش و انديشه هاى نوجوانى اش فرو رفته است . نه نگران مصيبتى است و نه پرواى الهى او را به فروتنى وا مى دارد . مغرورانه ، در فتنه خويش مى ميرد و در خطاهايش روزگارى كوتاه مى گذرانَد . نه عوض به دست مى آورد و نه واجباتى را كه بر عهده دارد ، ادا مى كند .
فاجعه مرگ ، در باقى مانده روزهاى سركشى و راه هاى كامجويى ، ناگهان او را در بر مى گيرد . روز را به حيرانى و شب را به بيدارى ، در گرداب دردها و شبيخون رنج ها و بيمارى ها در بين برادرى چون جان و پدرى مهربان و نوحه گرى ـ كه به فريادْ جزع مى كند ـ و زنانى ـ كه از ناشكيبايى به سينه مى كوبند ـ به سر مى آورَد ، در حالى كه گرفتار بى هوشى احتضار ، سختى مصيبت ، ناله اى دردآور ، نَفَسى به شماره افتاده ، و جان كَندنى طاقت سوز است .
او را خاموش در كفن هايش مى گذارند و گردن نهاده و رام برمى دارند ، و همچون چارپاى از راه دور بازگشته اى ، درمانده و زار و دردِ بيمارى كشيده و نزار ، او را بر پاره چوب هايى مى نهند و گروه فرزندان و جمع برادران ، او را به سوى خانه غربت و پايانِ ديدار و تنهايى وحشتش مى برند .
وقتى كه تشييع كنندگان برگشتند و مصيبت زدگانْ باز آمدند ، او را در حالى كه زمزمه حيرت از پرسش ها و دغدغه خطاهاى امتحان دارد ، در گور مى نشانند . بزرگ ترين بلايى كه در آن جا به وى مى رسد ، نازل شدن آب جوش ، در افتادن به جهنّم و برافروخته شدن آتش و شدّت فريادهاى آن است . نه آنى آرام دارد و نه لحظه اى راحتىِ رنج زُداى ، و نه توانى بازدارنده ، و نه مرگى رهاننده ، و نه خوابى سَبُك و آرام بخش در بين مردن هاى پى در پى و ساعت ها عذاب . از اين همه ، به خدا پناه مى بريم !
بندگان خدا! كجايند آنان كه سال ها زيستند و بهره مند شدند ، به آنان آموختند و فهميدند ، فرصتشان دادند و وقت بيهوده گذراندند ، امنيت يافتند و فراموش كردند ؟ همان ها كه از مهلت بسيارى برخوردار گشتند و نيكو بخششى داده شدند ، از عذاب دردآور برحذر داشته شدند و پاداشى بزرگْ وعده داده شدند؟
از گناهانِ تباه كننده و زشتى هاى خشم آور ، برحذر باشيد ! اى صاحبان ديده و گوش ! و اى برخورداران از سلامت و مال! آيا گريزْراه و يا رهايىْ گاه ، جاى امن يا پناهگاه ، فرار و يا بازگشتگاهى هست يا نه؟ «پس چگونه [ از حقْ ]منحرف مى شويد؟» و به كجا مى رويد؟ فريفته چه چيزى هستيد؟ همه بهره هر كدام از شما از طول و عرض زمين ، به اندازه درازاى قدّى است كه با گونه خاك آلود ، بر آن خواهد خُفت .
اكنون را ـ اى بندگان خدا! ـ دريابيد كه مرگ ، طناب از گلويتان بازداشته و روح ، آزاد است ؛ در وقت باليدن و راحت جسم و مَجال گِرد آمدن ، كه مهلتى باقى ، و مجالى براى اراده ، و فرصتى براى توبه هست و زمانى است براى بيان نياز ، پيش از تنگى و گرفتارى و ترس و مرگ ، و پيش از سر رسيدن آن غايبِ منتظر و بازخواست آن عزيزِ توانمند . ۱

1.نهج البلاغة : خطبه ۸۳ . سيّد رضى در ذيل اين روايت نوشته : در خبر است كه وقتى امام عليه السلام ، اين خطبه را ايراد فرمود ، مو بر بدن ها راست شد و از ديده ها اشك جارى گشت و دل ها به لرزه افتاد . بعضى افراد ، اين خطبه را «خطبة الغرّاء» مى نامند .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج11
318

4 / 4

الخُطبَةُ الغَرّاءُ

۵۵۶۷.الإمام عليّ عليه السلامـ مِن خُطبَةٍ لَهُ ، وهِيَ مِنَ الخُطَبِ العَجيبَةِ ، وتُسمَّى الغَرّاءَ ـ: الحَمدُ للّهِِ الَّذي عَلا بِحَولِهِ ، ودَنا بِطَولِهِ ۱ . مانِحِ كُلِّ غَنيمَةٍ وفَضلٍ ، . وكاشِفِ كُلِّ عَظيمَةٍ وأزلٍ .
أحمَدُهُ عَلى عَواطِفِ كَرَمِهِ ، وسَوابِغِ نِعَمِهِ . واُؤمِنَ بِهِ أوَّلاً بادِيا ، وأستَهديهِ قَريبا هادِيا ، وأستَعينُهُ قاهِرا قادِرا ، وأتَوَكَّلُ عَلَيهِ كافِيا ناصِرا . وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله عَبدُهُ ورَسولُهُ ؛ أرسَلَهُ لِاءِنفاذِ أمرِهِ ، وإنهاءِ عُذرِهِ ، وتَقديمِ نُذُرِهِ .
اُوصيكُم عِبادَ اللّهِ بِتَقوَى اللّهِ الَّذي ضَرَبَ الأَمثالَ ، ووَقَّتَ لَكُمُ الآجالَ . وألبَسَكُمُ الرِّياشَ وأرفَغَ لَكُمُ المَعاشَ ۲ . وأحاطَ بِكُمُ الإِحصاءَ ۳ ، وأرصَدَ ۴ لَكُمُ الجَزاءَ ، وآثَرَكُم بِالنِّعَمِ السَّوابِغِ ، وَالرِّفَدِ الرَّوافِغِ ، وأنذَرَكُم بِالحُجَجِ البَوالِغِ . فَأَحصاكُم عَدَدا ، ووَظَّفَ لَكُم مُدَدا ، في قَرارِ خِبرَةٍ ، ودارِ عِبرَةٍ ، أنتُم مُختَبَرونَ فيها ، ومُحاسَبون عَلَيها .
فَإِنَّ الدُّنيا رَنِقٌ ۵ مَشرَبُها ، رَدِغٌ ۶ مَشرَعُها ، يونِقُ مَنظَرُها ، ويوبِقُ مَخبَرُها . غُرورٌ حائِلٌ ، وضَوءٌ آفِلٌ ، وظِلٌ زائِلٌ ، وسِنادٌ مائِلٌ . حَتّى إذا أنِسَ نافِرُها ، وَاطمَأَنَّ ناكِرُها ؛ قَمَصَت ۷ بِأَرجُلِها ، وقَنَصَت بِأَحبُلِها ، وأقصَدَت بِأَسهُمِها ، وأعلَقَتِ المَرءَ أوهاقَ ۸ المَنِيَّةِ قائِدَةً لَهُ إلى ضَنكِ المَضجَعِ ، ووَحشَةِ المَرجِعِ ، ومُعايَنَةِ المَحَلِّ ، وثَوابِ العَمَلِ . وكَذلِكَ الخَلَفُ بِعَقبِ السَّلَفِ . لا تُقلِعُ المَنِيَّةُ اختِراما ۹ ولا يَرعَوِي الباقونَ اجتِراما . يَحتَذونَ مِثالاً ويَمضونَ أرسالاً ۱۰ ، إلى غايَةِ الاِنتِهاءِ ، وصَيّورِ الفَناءِ .
حَتّى إذا تَصَرَّمَتِ الاُمورُ ، وتَقَضَّتِ الدُّهورُ ، وأزِفَ ۱۱ النُّشورُ ؛ أخرَجَهُم مِن ضَرائِحِ القُبورِ ، وأوكارِ الطُّيورِ ، وأوجِرَةِ ۱۲ السِّباعِ ، ومَطارِحِ المَهالِكِ ، سِراعا إلى أمرِهِ ، مُهطِعينَ ۱۳ إلى مَعادِهِ . رَعيلاً صُموتا ، قِياما صُفوفا . يَنفُذُهُمُ البَصُرُ ، ويُسمِعُهُمُ الدّاعي . عَلَيهِم لَبوسُ الِاستِكانَةِ ، وضَرَعُ الِاستِسلامِ وَالذِّلَّةِ . قَد ضَلَّتِ الحِيَلُ ، وَانقَطَعَ الأَمَلُ . وهَوَتِ الأَفئِدَةُ كاظِمَةً ، وخَشَعَتِ الأَصواتُ مُهَينِمَةً ۱۴ . وألجَمَ ۱۵ العَرَقُ ، وعَظُمَ الشَّفَقُ ، واُرعِدَتِ الأَسماعُ لِزَبرَةِ الدّاعي إلى فَصلِ الخِطابِ ، ومُقايَضَةِ الجَزاءِ ، ونَكالِ العِقابِ ، ونَوالِ الثَّوابِ .
عِبادٌ مَخلوقونَ اقتِدارا ، ومَربوبونَ اقتِسارا ، ومَقبوضونَ احتِضارا ، ومُضَمَّنونَ أجداثا ، وكائِنونَ رُفاتا ۱۶ . ومَبعوثونَ أفرادا ، ومَدينونَ جَزاءً ، ومُمَيَّزونَ حِسابا . قَد اُمهِلوا في طَلَبِ المَخرَجِ ، وهُدوا سَبيلَ المَنهَجِ ، وعُمِّروا مَهَلَ المُستَعتِبِ ، وكُشِفَت عَنهُم سُدَفُ ۱۷ الرِّيَبِ ، وخُلّوا لِمِضمارِ الجِيادِ ، ورَوِيَّةِ الاِرتِيادِ ، وأناةِ المُقتَبِسِ المُرتادِ ، في مَدَّةِ الأَجَلِ ، ومُضطَرَبِ المَهَلِ .
فَيالَها أمثالاً صائِبَةً ، ومواعِظَ شافِيَةً ، لَو صادَفَت قُلوبا زاكِيَةً ، وأسماعا واعِيَةً ، وآراءً عازِمَةً ، وألباباً حازِمَةً !
فَاتَّقُوا اللّهَ تَقِيَّةَ مَن سَمِعَ فَخَشَعَ ، وَاقتَرَفَ فَاعتَرَفَ ، ووَجِلَ فَعَمِلَ ، وحاذَرَ فَبادَرَ ، وأيقَنَ فَأَحسَنَ ، وعُبِّرَ فَاعتَبَرَ ، وحُذِّرَ فَحَذِرَ ، وزُجِرَ فَازدَجَرَ ، وأجابَ فَأَنابَ ، وراجَعَ فَتابَ ، وَاقتَدى فَاحتَذى ، واُرِيَ فَرَأى ، فَأَسرَعَ طالِبا ، ونَجا هارِبا ، فَأَفادَ ذَخيرَةً ، وأطابَ سَريرَةً . وعَمَّرَ مَعادا ، وَاستَظهَرَ زادا لِيَومِ رَحيلِهِ ، ووَجهِ سَبيلِهِ ، وحالِ حاجَتِهِ ، ومَوطِنِ فاقَتِهِ ، وقَدَّمَ أمامَهُ ، لِدارِ مُقامِهِ .
فَاتَقُّوا اللّهَ عِبادَ اللّهِ جِهَةَ ما خَلَقَكُم لَهُ ، وَاحذَروا مِنهُ كُنهَ ما حَذَّرَكُم مِن نَفسِهِ ، وَاستَحِقّوا مِنهُ ما أعَدَّ لَكُم بِالتَّنَجُّزِ ۱۸ لِصِدقِ ميعادِهِ ، وَالحَذَرِ مِن هَولِ مَعادِهِ ... .
جَعَلَ لَكُم أسماعا لِتَعِيَ ما عَناها ، وأبصارا لِتَجلُوَ عَن عَشاها ، وأشلاءً ۱۹ جامِعَةً لِأَعضائِها ، مُلائِمَةً لِأَحنائِها ۲۰ ، في تَركيبِ صُوَرِها ومُدَدِ عُمُرِها ، بِأَبدانٍ قائِمَةٍ بِأَرفاقِها ۲۱ ، وقُلوبٍ رائِدَةٍ لِأَرزاقِها ، في مُجَلِّلاتِ ۲۲ نِعَمِهِ ، وموجِباتِ مِنَنِهِ ، وحَواجِزِ عافِيَتِهِ . وقَدَّرَ لَكُم أعمارا سَتَرَها عَنكُم ، وخَلَّفَ لَكُم عِبَرا مِن آثارِ الماضينَ قَبلَكُم ؛ مِن مُستَمتَعِ خَلاقِهِم ۲۳ ، ومُستَفسَحِ خَناقِهِم ۲۴ . أرهَقَتهُمُ ۲۵ المَنايا دونَ الآمالِ ، وشَذَّبَهُم عَنها ۲۶ تَخَرُّمُ الآجالِ . لَم يَمهَدوا في سَلامَة الأَبدانِ ، ولَم يَعتَبِروا في اُنُفِ ۲۷ الأَوانِ .
فَهَل يَنتَظِرُ أهلُ بَضاضَةِ ۲۸ الشَّبابِ إلّا حَوانِيَ الهَرَمِ ؟ وأهلُ غَضارَةِ ۲۹ الصِّحَّةِ إلّا نَوازِلَ السَّقَمِ ؟ وأهلُ مُدَّةِ البَقاءِ إلّا آوِنَةَ الفَناءِ ؟ مَعَ قُربِ الزِّيالِ ، واُزوفِ الاِنتِقالِ ، وعَلَزِ ۳۰ القَلَقِ ، وألَمِ المَضَضِ وغُصَصِ الجَرَضِ ۳۱ ، وتَلَفُّتِ الاِستِغاثَةِ بِنُصرَةِ الحَفَدَةِ وَالأَقرِباءِ وَالأَعِزَّةِ وَالقُرَناءِ ! فَهَل دَفَعَتِ الأَقارِبُ أو نَفَعَتِ النَّواحِبُ ، وقَد غودِرَ في مَحَلَّةِ الأَمواتِ رَهينا ، وفي ضيقِ المَضجَعِ وَحيدا ، قَد هَتَكَتِ الهَوامُّ جِلدَتَهُ ، وأبلَتِ النَّواهِكُ جِدَّتَهُ ، وعَفَتِ ۳۲ العَواصِفُ آثارَهُ ، ومَحَا الحَدَثانِ ۳۳ مَعالِمَهُ ، وصارَتِ الأَجسادُ شَحِبَةً بَعدَ بَضَّتِها ، وَالعِظامُ نَخِرَةً بَعدَ قُوَّتِها ، وَالأَرواحُ مُرتَهَنَةً بِثِقَلِ أعبائِها ، موقِنَةً بِغَيبِ أنبائِها ، لا تُستَزادُ مِن صالِحِ عَمَلِها ، ولا تُستَعتَبُ مِن سَيِّىَ زَلَلِها !
أ وَلَستُم أبناءَ القَومِ وَالآباءَ ، وإخوانَهُم وَالأَقرِباءَ ، تَحتَذونَ أمثِلَتَهُم ، وتَركَبونَ قِدَّتَهُم ۳۴ وتَطَؤونَ جادَّتَهُم ؟ ! . فَالقُلوبُ قاسِيَةٌ عَن حَظِّها ، لاهِيَةٌ عَن رُشدِها ، سالِكَةٌ في غَيرِ مِضمارِها ، كَأنَّ المَعنِيَّ سِواها ، وكَأَنَّ الرُّشدَ في إحرازِ دُنياها !
وَاعلَموا أنَّ مَجازَكُم عَلَى الصِّراطِ ومَزالِقِ دَحضِهِ ۳۵ وأهاويلِ زَلَلِهِ ، وتاراتِ أهوالِهِ . فَاتَّقُوا اللّهَ عِبادَ اللّهِ تَقِيَّةَ ذي لُبٍّ شَغَلَ التَّفَكُّرُ قَلبَه ، وأنصَبَ الخَوفُ بَدَنَهُ ، وأسهَرَ التَّهَجُّدُ غِرارَ ۳۶ نَومِهِ ، وأظمَأَ الرَّجاءُ هَواجِرَ ۳۷ يَومِهِ ، وظَلَفَ الزُّهدُ شَهَواتِهِ ۳۸ ، وأوجَفَ الذِّكرُ بِلِسانِهِ ۳۹ ، وقَدَّمَ الخَوفَ لِأَمانِهِ ، وتَنَكَّبَ المَخالِجَ ۴۰ عَن وَضَحِ السَّبيلِ ، وسَلَكَ أقصَدَ المَسالِكِ إلَى النَّهجِ المَطلوبِ ، ولَم تَفتِلهُ فاتِلاتُ الغُرورِ ، ولَم تَعمَ عَلَيهِ مُشتَبِهاتُ الاُمورِ . ظافِرا بِفَرَحَةِ البُشرى ، وراحَةِ النُّعمى في أنعَمِ نَومِهِ وآمَنَ يَومِهِ . قَد عَبَرَ مَعبَرَ العاجِلَةِ حَميدا ، وقَدَّمَ زادَ الآجِلَةِ سَعيدا . وبادَرَ مِن وَجَلٍ ، وأكمَشَ ۴۱ في مَهَلٍ . ورَغِبَ في طَلَبٍ ، وذَهَبَ عَن هَرَبٍ ، وراقَبَ في يَومِهِ غَدَهُ ، ونَظَرَ قُدُما أمامَهُ . فَكَفى بِالجَنَّةِ ثَوابا ونَوالاً ، وكَفى بِالنّارِ عِقابا ووَبالاً ! وكَفى بِاللّهِ مُنتَقِما ونَصيرا ! وكَفى بِالكِتابِ حَجيجا وخَصيما !
اُوصيكُم بِتَقوَى اللّهِ الَّذي أعذَرَ بِما أنذَرَ ، واحتَجَّ بِما نَهَجَ ، وحَذَّرَكُم عَدُوّا نَفَذَ فِي الصُّدورِ خَفِيّا ، ونَفَثَ فِي الآذانِ نَجِيّا ۴۲ ؛ فَأَضَلَّ وأردى ، ووَعَدَ فَمَنّى ، وزَيَّنَ سَيِّئاتِ الجَرائِمِ ، وهَوَّنَ موبِقاتِ العَظائِمِ . حَتّى إذَا استَدرَجَ قَرينَتَهُ ۴۳ ، وَاستَغلَقَ رَهينَتَهُ ، أنكَرَ ما زَيَّنَ ، وَاستَعظَمَ ما هَوَّنَ ، وحَذَّرَ ما أمَّنَ .
أم هذَا الَّذي أنشَأَهُ في ظُلُماتِ الأَرحامِ ، وشُغُفِ ۴۴ الأَستارِ ، نُطفَةً دِهاقا ۴۵ ، وعَلَقَةً مِحاقا ، وجَنينا وراضِعا ، ووَليدا ويافِعا . ثُمَّ مَنَحَهُ قَلبا حافِظا ، ولِسانا لافِظا ، وبَصَرا لاحِظا ؛ لِيَفهَمَ مُعتَبِرا ، ويُقَصِّرُ مُزدَجِرا . حَتّى إذا قامَ اعتِدالُهُ ، وَاستَوى مِثالُهُ ؛ نَفَرَ مُستَكبِرا ، وخَبَطَ سادِرا ۴۶ ، ماتِحا في غَربِ ۴۷ هَواهُ ، كادِحا سَعيا لِدُنياهُ ، في لَذّاتِ طَرَبِهِ ، وبَدَواتِ ۴۸ أرَبِهِ ، ثُمَّ لا يَحتَسِبُ رَزِيَّةً ، ولا يَخشَعُ تَقِيَّةً . فَماتَ في فِتنَتِهِ غَريرا ۴۹ ، وعاشَ في هَفوَتِهِ يَسيرا . لَم يُفِد عِوَضا ، ولَم يَقضِ مُفتَرَضا . دَهِمَتهُ فَجَعاتُ المَنِيَّةِ في غُبَّرِ ۵۰ جِماحِهِ ، وسَنَن مِراحِهِ ، فَظَلَّ سادِرا ، وباتَ ساهِرا ، في غَمَراتِ الآلامِ ، وطَوارِقِ الأَوجاعِ وَالأَسقامِ ، بَينَ أخٍ شَقيقٍ ، ووالِدٍ شَفيقٍ ، وداعِيَةٍ بِالوَيلِ جَزَعا ، ولادِمَةٍ ۵۱ لِلصَّدرِ قَلَقا . وَالمَرءُ في سَكرَةٍ مُلهِثَةٍ ، وغَمرَةٍ ۵۲ كارِثَةٍ ، وأ نَّةٍ موجِعَةٍ ، وجَذبَةٍ مُكرِبَةٍ ، وسَوقَةٍ مُتعِبَةٍ . ثُمَّ اُدرِجَ في أكفانِهِ مُبلِسا ۵۳ ، وجُذِبَ مُنقادا سَلِسا . ثُمَّ اُلقِيَ عَلَى الأَعوادِ رَجيعَ وَصَبٍ ۵۴ ، ونِضوَ ۵۵ سَقَمٍ،تَحمِلُهُ حَفَدَةُ الوِلدانِ ، وحَشَدَةُ الإِخوانِ، إلى دارِ غُربَتِهِ ، ومُنقَطَعِ زَورَتِهِ ، ومُفرَدِ وَحشَتِهِ . حَتّى إذَا انصَرَفَ المُشَيِّعُ ، ورَجَعَ المُتَفَجِّعُ ؛ اُقعِدَ في حُفرَتِهِ ، نَجِيّا لِبَهتَةِ السُّؤالِ ، وعَثرَةِ الِامتِحانِ . وأعظَمُ ما هُنالِكَ بَلِيَّةُ نُزولُ الحَميمِ ، وتَصلِيَةُ الجَحيمِ ، وفَوراتُ السَّعيرِ ، وسَوراتُ ۵۶ الزَّفيرِ . لا فَترَةٌ مُريحَةٌ ، ولا دَعَةٌ مُزيحَةٌ ، ولا قُوَّةٌ حاجِزَةٌ ، ولا مَوتَةٌ ناجِزَةٌ ، ولا سِنَةٌ مُسَلِّيَةٌ بَينَ أطوارِ المَوتاتِ وعَذابِ السّاعاتِ ، إنّا بِاللّهِ عائِذونَ !
عِبادَ اللّهِ ! أينَ الَّذينَ عُمِّروا فَنَعِموا ، وعُلِّموا فَفَهِموا ، واُنظِروا فَلَهَوا وسُلِّموا فَنَسوا ! . اُمهِلوا طَويلاً ، ومُنِحوا جَميلاً ، وحُذِّروا أليما ، ووُعِدوا جَسيما . اِحذَرُوا الذُّنوبَ المُوَرِّطَةَ ، وَالعُيوبَ المُسخِطَةَ .
اُولِي الأَبصارِ وَالأَسماعِ ، وَالعافِيَةِ وَالمَتاعِ ! هَل مِن مَناصٍ أو خَلاصٍ، أو مَعاذٍ أو مَلاذٍ ، أو فِرارٍ أو مَحارٍ ۵۷ أم لا ؟ «فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ»۵۸ ! أم أينَ تُصرَفونَ ! أم بِماذا تَغتَرّونَ ! وإنّما حَظُّ أحَدِكُم مِنَ الأَرضِ ذاتِ الطّولِ وَالعَرضِ قيدُ ۵۹ قَدِّهِ ، مُتَعَفِّرا عَلى خَدِّهِ !
الآنَ عِبادَ اللّهِ وَالخِناقُ مُهمَلٌ ، وَالرّوحُ مُرسَلٌ ، في فَينَةِ ۶۰ الإِرشادِ ، وراحَةِ الأَجسادِ ، وباحَةِ الِاحتِشادِ ، ومَهَلِ البَقِيَّةِ ، واُنُفِ المَشِيَّةِ ، وإنظارِ التَّوبَةِ ، وَانفِساحِ الحَوبَةِ ۶۱ قَبلَ الضَّنكِ وَالمَضيقِ ، وَالرَّوعِ وَالزُّهوقِ ، وقَبلَ قُدومِ الغائِبِ المُنتَظَرِ ، وإخذَةِ العَزيزِ المُقتَدِرِ . ۶۲

1.الطَّوْل : الفَضل (النهاية : ج ۳ ص ۱۴۵ «طول») .

2.أي أوسَع عليكم . وعَيشٌ رافغٌ : أي واسع (النهاية : ج ۲ ص ۲۴۴ «رفغ») .

3.قال ابن أبي الحديد : تقول : حاط فلان كرْمَه : أي جعل عليه حائطاً ، فكأ نّه جعل الإحصاء والعدّ كالحائط المدار عليهم ؛ لأنّهم لا يبعدون منه ولا يخرجون عنه (شرح نهج البلاغة : ج ۶ ص ۲۴۵) .

4.أرصد : أعدّ (النهاية : ج ۲ ص ۲۲۶ «رصد») .

5.رَنِق : كَدِر (تاج العروس : ج ۱۳ ص ۱۷۷ «رنق») .

6.مكانٌ رَدِغٌ : أي وَحِلٌ . والردَغَة : السماء والطين والوَحَل الكَثِير الشديد (تاج العروس : ج ۱۲ ص ۲۰ «ردغ») .

7.قَمَص : أي نَفَر وأعرَض . يقال : قَمص الفَرس ؛ وهو أن يَنفر ويَرفع يديه ويَطرحهما معاً (النهاية : ج ۴ ص ۱۰۸ «قمص») .

8.الأوهاق : جمع وَهَق ؛ وهو حَبل كالطِّوَل تُشدّ به الإبل والخَيل ، لئلّا تَندَّ (النهاية : ج ۵ ص ۲۳۳ «وهق») .

9.يقال : اخترمهم وتَخرَّمَهم : أي اقتَطعهم واستأصلهم (النهاية : ج ۲ ص ۲۷ «خرم») .

10.أرسالاً : أي أفواجاً وفِرَقاً متقطّعة ، يتبع بعضهم بعضاً (النهاية : ج ۲ ص ۲۲۲ «رسل») .

11.أزِفَ : أي دنا وقَرُبَ (النهاية : ج ۱ ص ۴۵ «أزف») .

12.أوجرة السباع : جمع وِجار ؛ وهو جُحْرها الذي تأوي إليه (النهاية : ج ۵ ص ۱۵۶ «وجر») .

13.الإهطاع : الإسراع في العَدْو . وأهطَع : إذا مَدّ عنقَه ، وصَوّبَ رأسَه (النهاية : ج ۵ ص ۲۶۶ «هطل») .

14.الهَيْنَمة : الكلام الخَفيّ لا يُفهَم (النهاية : ج ۵ ص ۲۹۰ «هينم») .

15.ألجَمَ العَرَقُ: أي وصل إلى أفواههم، فيصير لهم بمنزلة اللِّجام يَمنَعهم عن الكلام (النهاية : ج ۴ ص ۲۳۴ «لجم»).

16.الرُّفات : الحُطام من كلّ شيء تكسّر (لسان العرب : ج ۲ ص ۳۴ «رفت») .

17.سُدَفُ الرِّيَب : ظُلَمها (النهاية : ج ۲ ص ۳۵۵ «سدف») .

18.التنجّز : طلب شيء قد وُعِدتَه (لسان العرب : ج ۵ ص ۴۱۴ «نجز») .

19.الأشلاء : جمع شلو ؛ وهو العضو ، وأراد عليه السلام بالأشلاء هاهنا الأعضاء الظاهرة ، و بالأعضاء : الجوارح الباطنة (شرح نهج البلاغة : ج ۶ ص ۲۵۸) .

20.أحناؤها : أي معاطفها (النهاية : ج ۱ ص ۴۵۵ «حنا») .

21.أرفاقها : منافعها ، يقال : هذا الأمر رَفيق بك أي نافِع (تاج العروس : ج ۱۳ ص ۱۶۹ «رفق») .

22.جلّل الشيء : عَمَّ (تاج العروس : ج ۱۴ ص ۱۱۸ «جلل») .

23.الخَلاق : الحظّ والنصِيب (النهاية : ج ۲ ص ۷۰ «خلق») .

24.الخِناق : الحَبل الذي يُخنَق به (لسان العرب : ج ۱۰ ص ۹۳ «خنق») .

25.أرهقه : أغشاه و أعجله (النهاية : ج ۲ ص ۲۸۳ «رهق») .

26.شذّبهم عنها : قطعهم وفرّقهم ، من تشذيب الشجرة ؛ وهو تقشيرها . وتخرّمت زيداً المنيّة استأصلته واقتطعته (شرح نهج البلاغة : ج ۶ ص ۲۶۰) .

27.اُ نُف : أي مستأنف استئنافاً ، واُنْفة الشيء : ابتداؤه (النهاية : ج ۱ ص ۷۵ «أنف») .

28.البَضاضة : رقّة اللون وصفاؤه الذي يؤثّر فيه أدنى شيء (النهاية : ج ۱ ص ۱۳۲ «بضض») .

29.الغَضارة : النِّعمة والخَير والسَّعة في العَيش والخِصب والبَهجة (تاج العروس : ج ۷ ص ۳۱۱ «غضر») .

30.العَلَز : خِفّة وهَلَع يُصيب الإنسان (النهاية : ج ۳ ص ۲۸۷ «علز») .

31.الجَرَض : أن تَبلغ الروحُ الحلقَ (النهاية : ج ۱ ص ۲۶۱ «جرض») .

32.عفا الأثر : بمعنى دَرَسَ وامَّحى (النهاية : ج ۳ ص ۲۶۶ «عفا») .

33.حَدَثان الدهر : نُوَبه وما يَحدث منه (لسان العرب : ج ۲ ص ۱۳۲ «حدث») .

34.القِدّة : الطريقة (لسان العرب : ج ۳ ص ۳۴۴ «قدد») .

35.دحض : زلق (النهاية : ج ۲ ص ۱۰۴ «دحض») .

36.الغرار : النوم القليل ، وقيل : هو القليل من النوم وغيره (لسان العرب : ج ۵ ص ۱۷ «غرر») .

37.الهواجر : جمع هاجِرة ؛ وهي نصف النهار عند اشتداد الحرّ (الصحاح : ج ۲ ص ۸۵۱ «هجر») .

38.أي : كَفّها ومَنَعها (النهاية : ج ۳ ص ۱۵۹ «ظلف») .

39.أي : حَرّكه مسرِعاً (النهاية : ج ۵ ص ۱۵۷ «وجف») .

40.تنكَّب عن الطريق : إذا عدل عنه . والمخالج : أي الطرق المتشعّبة عن الطريق الأعظم الواضح (النهاية : ج ۵ ص ۱۱۲ و ج ۲ ص ۵۹ «نكب») .

41.أي : تَشَمّر وجَدَّ (النهاية : ج ۴ ص ۲۰۰ «كمش») .

42.من النجوى ؛ وهو السِرّ ما بين الاثنين والجماعة (مجمع البحرين : ج ۳ ص ۱۷۵۶ «نجا») .

43.القرينة ـ هاهنا ـ : الإنسان الذي قارنه الشيطان ، ولفظه لفظ التأنيث ، وهو مذكّر . ويجوز أن يكون أراد بالقرينة النفس (شرح نهج البلاغة : ج ۶ ص ۲۶۸) .

44.الشُّغُف : جمع شَغافِ القلب ، وهو حجابُه ، فاستعارَه لموضِع الوَلد (النهاية : ج ۲ ص ۴۸۳ «شغف») .

45.نطفة دِهاقاً : أي نطفة قد اُفرغَت إفراغاً شديداً (النهاية : ج ۲ ص ۱۴۵ «دهق») .

46.سادراً : أي لاهِياً (النهاية : ج ۲ ص ۳۵۴ «سدر») .

47.الماتِح : المستقي من البئر بالدلوِ من أعلى البئر . والغَرْب : الدلو العظيمة التي تتّخذ من جلد ثور (النهاية : ج ۴ ص ۲۹۱ «متح» و ج ۳ ص ۳۴۹ «غرب») .

48.بَدوات : آراء تظهر للرجل فيختار بعضاً ويسقط بعض (تاج العروس : ج ۱۹ ص ۱۹۰ «بدو») .

49.الغَرير : المغرور (لسان العرب : ج ۵ ص ۱۳ «غرر») .

50.الغُبّر : جمع الغابِر ؛ أي الباقي (النهاية : ج ۳ ص ۳۳۸ «غبر») .

51.أي ضاربات . والالتدام : ضرب النساء وجوهَهنّ في النياحة (النهاية : ج ۴ ص ۲۴۵ «لدم») .

52.غَمرة كلّ شيء : منهَمَكهُ وشدَّته ، كغَمرةِ الهمّ والموت ونحوهما (لسان العرب : ج ۵ ص ۲۹ «غمر») .

53.المُبلِس : الساكت من الحزن أو الخوف . والإبلاس : الحيرة (النهاية : ج ۱ ص ۱۵۲ «بلس») .

54.الرجيع من الدوابّ : ما رَجَعْته من سفر إلى سفر ؛ وهَو الكالّ . والوَصَب : دوام الوَجَع ولزومه ، وقد يطلق على التعب والفتور في البَدن (لسان العرب : ج ۸ ص ۱۱۶ «رجع» و ج ۱ ص ۷۹۷ «وصب») .

55.النِّضْو : الدابّة التي أهزَلتها الأسفار ، وأذهبت لَحمها (النهاية : ج ۵ ص ۷۲ «نضو») .

56.سَوْرات : جمع سَوْرة ؛ أي شِدّة . وزَفرَت النار : سُمِع لتوقّدها صوت (تاج العروس : ج ۶ ص ۵۵۲ «سور» و ص ۴۶۵ «زفر») .

57.من حارَ يحور : إذا رجع (النهاية : ج ۱ ص ۴۵۹ «حور») .

58.الأنعام : ۹۵ وغيرها . وأفِكَهُ : أي صَرفَه عن الشيء وقَلَبَه (النهاية : ج ۱ ص ۵۶ «أفك») .

59.قِيد : أي قَدْر (النهاية : ج ۴ ص ۱۳۱ «قيد») .

60.الفَينَة : الحين والساعة (النهاية : ج ۳ ص ۴۸۶ «فين») .

61.الحَوْبة : الحاجَة (النهاية : ج ۱ ص ۴۵۵ «حوب») .

62.نهج البلاغة : الخطبة ۸۳ . وقال الشريف الرضي رحمه الله في ذيل الخطبة : وفي الخبر : أ نّه عليه السلام لمّا خطب بهذه الخطبة اقشعرّت لها الجلود ، وبكت العيون ، ورجفت القلوب . ومن الناس من يُسمّي هذه الخطبة : «الغَرّاء» .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج11
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: سلطانی، محمدعلی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 88504
صفحه از 613
پرینت  ارسال به