۵۶۶۳.المناقب ، ابن شهر آشوبـ به نقل از ابن عبّاس ـ: عمر بن خطّاب به على عليه السلام گفت : اى ابو الحسن! هر گاه كه از تو درباره چيزى سؤال مى شود ، در اظهارنظر و فصل خصومت درباره آن ، عجله مى كنى . 
 على عليه السلام كف دستش را نشان داد و پرسيد : «اين ، چند تاست؟» عمر گفت : پنج تا . 
 على عليه السلام فرمود : «[ در پاسخ دادن ،] عجله كردى ، اى ابو حفص!» . 
 عمر گفت : پاسخش برايم معلوم بود . 
 على عليه السلام فرمود : «من هم پاسخ هايى را كه برايم واضح است ، سريع مى گويم» .
  ۵۶۶۴.تاريخ الطبرىـ به نقل از مقداد ـ: من نديدم مثل آنچه به اهل اين خاندانْ داده شده است ، پس از پيامبرشان به كسى داده شده باشد . من از قريشيان در شگفتم كه كسى را رها كردند كه باور ندارم هيچ كس ، داناتر و آگاه تر از او به [موازين قضا ]براساس عدل باشد .
1 / 2
آغاز داورى هاى على
  ۵۶۶۵.امام على عليه السلام :پيامبر خدا مرا به يمن فرستاد . گفتم : اى پيامبر خدا! مرا براى داورى به سوى يمنْ گسيل مى دارى ، در حالى كه جوانم و از داورى چيزى نمى دانم؟ دست خود را روى سينه من گذاشت و گفت : «پروردگارا! دلش را هدايت كن وزبانش را استوار فرما» . 
 پس از آن ، هرگز در داورى بين دو نفر ، ترديد نكردم .
  ۵۶۶۶.امام على عليه السلام :هنگامى كه پيامبر خدا مرا به يمن اعزام مى كرد ، گفتم : اى پيامبر خدا! مرا كه جوانم و از داورى چيزى نمى دانم ، اعزام مى كنى؟ 
 پيامبر خدا دست به سينه من گذاشت و فرمود : «برو ، كه خداوند ، زبان تو را استوار خواهد داشت و دل تو را هدايت خواهد كرد» . 
 از آن پس ، هيچ گاه در داورىِ بين دو نفر در نماندم .