۵۶۸۵.سنن أبى داوودـ به نقل از ابن عبّاس ـ: زن ديوانه اى را كه زنا كرده بود ، نزد عمر آوردند .درباره وى با تعدادى از مردم ، مشورت كرد و در نهايت ، فرمان به سنگساركردنِ وى داد .
على بن ابى طالب عليه السلام به آن زن برخورد و گفت : «اين چه كرده است ؟» .
گفتند : زنى ديوانه از فلان قبيله است كه زنا كرده و عمر ، فرمان به سنگساركردنش داده است .
فرمود : «او را برگردانيد» .
آن گاه على عليه السلام نزد عمر آمد و گفت : «اى امير مؤمنان! آيا نمى دانى كه از سه شخص ، قلم تكليف برداشته شده است : از ديوانه ، تا زمانى كه افاقه يابد ؛ ازخوابيده ، تا زمانى كه از خوابْ بيدار شود ؛ و از بچه ، تا زمانى كه به رشد عقلى برسد؟».
[ عمر] گفت : چرا .
[ على عليه السلام ] فرمود : «پس ، گناه اين زن چيست كه بايد سنگسار شود؟».
گفت : هيچ چيز .
فرمود : «پس رهايش كن» .
عمر ، او را رها كرد و شروع كرد به تكبير گفتن .
3 / 5
زنى كه پس از شكنجه ، به زنا اعتراف كرده بود
۵۶۸۶.امام حسين عليه السلام :در زمان خلافت عمر ، زن حامله اى را آوردند . عمر از او بازجويى كرد و او به زنا اعتراف نمود . عمر ، فرمان به سنگسار كردنِ وى داد .
على بن ابى طالب عليه السلام آن زن را ديد و پرسيد : «گناه اين زن چيست؟» .
گفتند : عمر ، فرمان به سنگسار كردنش داده است .
على عليه السلام وى را برگرداند و [ به عمر] فرمود : «دستور به سنگسار كردن وى داده اى؟».
گفت : آرى . نزد من به زنا اعتراف كرد .
على عليه السلام فرمود: «اين، حقّ تو بر اوست؛ امّا چه حقّى بر آنچه كه در شكمش است ، دارى؟».
[ عمر] گفت : من نمى دانستم كه وى حامله است .
امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «اگر نمى دانستى ، بايد رحِمش را وارسى مى كردى» .
آن گاه فرمود : «شايد بر او تَشَر زده اى و يا او را ترسانده اى؟».
[ عمر] گفت : بله . اين طور بوده است .
[ على عليه السلام ] فرمود : «آيا نشنيدى كه پيامبر خدا مى فرمود : بر آن كه پس از شكنجه اعتراف مى كند ، حدّى نيست ؟ هر كسى كه او را در بند كشيده اى ، يا در زندان افكنده اى و يا تهديد كرده اى ، اقرارش ارزشى ندارد» .
عمر ، زن را رها كرد و گفت : زنان از به دنيا آوردن فردى چون على بن ابى طالب ، ناتوان اند . اگر على نبود ، عُمَر ، نابود مى شد .