3 / 15
مردِ دو سر
۵۶۹۸.المناقب ، ابن شهر آشوبـ به نقل از سَلَمة بن عبد الرحمان ـ: مردى را كه داراى دو سر ، دودهان ، دو بينى ، دو پيش ، دو پس و چهار چشم در يك بدن بود ، نزد عمر آوردندكه خواهرش هم با او بود . عمر ، صحابيان را گِرد آورد و از آنان درباره وى پرسيد . همه درماندند .
آن گاه به نزد على عليه السلام ، كه در باغ خود بود ، آمدند . على عليه السلام فرمود : «داورى درباره وى ، اين است كه خوابش كنيد . اگر همه چشم هايش بسته شد يا از هر دودهنْ خُرناس كشيد ، يك بدن است ؛ و اگر بعضى از چشم ها باز مانْد يا از يك دهنْ خُرناس كشيد ، دو بدن است . اين ، يك نوع داورى!
امّا داورى ديگر ، اين است كه به وى غذا داده و آبْ نوشانده شود تا كاملاً سيرگردد . اگر از هر دو خروجىْ ادرار كرد و از هر دو خروجىْ مدفوع نمود ، يك بدن است ؛ و اگر [ فقط] از يك خروجى ، ادرار يا مدفوع كرد ، دو بدن است» .
3 / 16
دو مردى كه براى بردن مال زنى ، نيرنگ كرده بودند
۵۶۹۹.الكافىـ به نقل از زادان ـ: دو مرد ، امانتى را پيش زنى گذاشتند و به وى گفتند : اين را به هيچ يك از ما برنگردان ، مگر آن كه هردو با هم نزدت بياييم . آن گاه ، هردو رفتندودور شدند .
پس از مدّتى يكى از آن دو نزد زن آمد و گفت : امانت مرا بده ؛ چون دوستم مُرده است .
زن ، خوددارى كرد تا آن كه مَرد ، چند بار مراجعه كرد و زن ، امانت را به او داد .
سپس مرد ديگر آمد و گفت : امانتم را بده .
زن گفت : دوستت آن را گرفت و گفت : تو مرده اى!
آن دو ، براى داورى نزد عمر برفتند . عمر به زن گفت : نظر من اين است كه توضامنى .
زن گفت : على عليه السلام را بين من و او داور قرار بده .
عمر [ به على عليه السلام ] گفت : بين آن دو داورى كن .
على عليه السلام [ خطاب به آن مرد] فرمود : «اين امانت ، پيش من است و شما دو نفر به زنْ دستور داديد كه امانت را به يكى از شما دو نفر برنگرداند ، مگر آن كه هر دو نزد او بياييد . پس [برو و] دوستت را نزد من بياور» .
در نتيجه ، زن را ضامن نشمرد و فرمود : «اين دو ، قصد داشتند اموال زن را چپاول كنند» .