4 / 16
گذشت از كسى كه پس از اقرار به لواط ، توبه نموده بود
۵۷۲۵.امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان در جمع يارانش بود كه مردى آمد و گفت : اى امير مؤمنان!من با پسرى برآمده ام . مرا پاك كن .
امام عليه السلام فرمود : «اى مرد! برو به خانه ات . شايد غلبه صفرا گيجَت كرده است» .
روز ديگر كه شد ، آن مرد ، برگشت و گفت : اى امير مؤمنان! من با پسرى برآمده ام . مرا پاك كن .
امام عليه السلام فرمود : «اى مرد! برو به خانه ات ؛ شايد در اثر غلبه صفرا گيج شده اى» .
[ مرد ،] اين اعتراف را غير از بار اوّل ، سه بار [ ديگر ]تكرار كرد . بار چهارم[ امام عليه السلام ]فرمود : «اى مرد! پيامبر خدا درباره افرادى چون تو ، يكى از سه حكم را به كار برده است . هر كدام را كه مى خواهى ، برگزين» .
[ مرد] پرسيد : آن سه حكمْ چيست ، اى امير مؤمنان؟
فرمود : «زدن گردن با شمشير ، تا هر جا كه رسيد ؛ يا دست و پا بسته پرتاب كردن از كوه؛و يا به آتشْ سوزاندن».
[ مرد] پرسيد : كدام يك بر من سخت تر خواهد بود .
على عليه السلام فرمود : «به آتشْ سوزاندن» .
[ مرد] گفت : من همين را برگزيدم ، اى امير مؤمنان!
على عليه السلام فرمود : «براى اين مجازات ، آماده باش» .
[ مرد] گفت : باشد . برخاست و دو ركعت نماز گزارد و آن گاه به تشهّد نشست وگفت : خداوندا! من گناهى كرده ام كه تو خود ، آن را مى دانى . من از آن ترسيدم وپيش وصى و پسر عموى پيامبر تو آمدم و از وى خواستم كه مرا پاك گرداند . وى مرا بين سه نوع مجازات ، مخيّر كرد . خداوندا! من دردناك ترين آنها را برگزيدم .خداوندا! از تو مى خواهم كه آن را كفّاره گناهم قرار دهى و در آخرت مرا به آتشت نسوزانى .
آن گاه برخاست و در حالى كه گريه مى كرد ، در گودالى كه امير مؤمنان كنده بود ،نشست و مى ديد كه آتش در اطرافش زبانه مى كشد .
امير مؤمنان گريست و همه ياران وى گريستند . امير مؤمنان به وى فرمود : «اى مرد! برخيز كه فرشتگان آسمان و فرشتگان زمين را گرياندى . خداوند بر توبخشيد . برخيز و دوباره چنين كارى كه انجام داده اى ، تكرار نكن» .