579
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج11

1 / 2

پذيرفته شدن دعاى وى در حقّ جوانى كه نيمى از بدنش فلج شده بود

۵۷۳۳.المناقب ، ابن شهر آشوب :امير مؤمنان در شب احرام ، صداى گريه اى شنيد . به امام حسين عليه السلام فرمان داد تا صاحب صدا را پيدا كند . [ امام حسين عليه السلام ]هنگامى كه در پى صدا رفت ، جوانى را يافت كه نصف بدنش از كار افتاده بود . او را پيش على عليه السلام آورد .
على عليه السلام حالش را پرسيد . گفت : من مردى هَوَس پيشه بودم و پدرم پيوسته پندم مى داد . روزى در حال پنددهى بود كه كتكش زدم . در همين مكان بود كه به من نفرين كرد و شعرى خواند . سخنش كه پايان يافت ، نيمِ پيكرم خشك شد . پشيمان شدم و توبه كردم و دلش را به دست آوردم . آن گاه ، سوار شترى شد تا مرا به اين جا بياورد و برايم دعا كند . در نيمه هاى بيابان بوديم كه شترش از پريدن پرنده اى رم كرد و پدرم [ افتاد و] مُرد .
على عليه السلام چهار ركعت نماز گزارد و فرمود : «به سلامت ، برخيز» . و او همچون افرادسالم ، حركت كرد .
[ على عليه السلام ] فرمود : «راست گفتى ؛ اگر پدرت از تو خشنود نگشته بود ، دعايم پذيرفته نمى شد» .

۵۷۳۴.امام حسين عليه السلام :در شبى تاريك و كم نور ، با على بن ابى طالب عليه السلام طواف مى كرديم . اطراف خانه خدا از طواف كننده خالى شد و زائرانْ خوابيدند و چشم ها آرام گرفت كه ناگهان ، صداى كُمك خواه ، پناهجو و ترحّم طلبى شنيده شد كه با ناله اى اندوهناك و غمبار ، از دلى دردمند مى گفت :

اى آن كه دعاى درمانده را در تاريكى ها پاسخ مى گويى!
اى برطرف كننده سختى و گرفتارى و بيمارى!

زائران ، دور خانه ات مى خوابند و بيدار مى شوند
و تو را مى خوانند ، در حالى كه ديده تو ـ اى پايدار ـ هرگز نمى خوابد .

با بخشش خود ، به بهترين شكل از گناهان من بگذر
اى آن كه بندگان ، در حرم به او اشاره مى كنند!

اگر زياده رَوى كنندگان ، گذشت تو را نمى بينند
پس چه كسى بر گناهكاران ، نعمت مى بخشد؟

[ على عليه السلام ] به من فرمود : «اى ابو عبد اللّه ! آيا صداى اين مويه كننده از گناه و كمك خواه از پروردگار خويش را مى شنوى؟».
گفتم : آرى ؛ شنيدم .
فرمود : «بگرد ؛ شايد او را بيابى» .
من ، همچنان در دل تاريكى ها مى رفتم و در بين خفتگان ، قدم مى گذاشتم . وقتى بين رُكن و مقام رسيدم ، شخصى ايستاده در برابرم آشكار گشت . دقّت كردم ؛ ديدم به نماز ايستاده است . گفتم : سلام بر تو ، اى بنده اقرار كننده گذشتْ طلبِ بخشش جوىِ پناهخواه! به خاطر خدا پيش پسر عموى پيامبر صلى الله عليه و آله بيا .
او به سرعت ، سجده كرد و نشست و سلام داد . آن گاه ، چيزى نگفت و با دست ، اشاره كرد كه من پيش بيفتم . من از او پيش افتادم تا او را نزد امير مؤمنان آوردم و گفتم : اين جاست ؛ آوردمش .
[ على عليه السلام ] نگاهى به وى انداخت . ديد جوانى خوش سيما و با لباس هاى تميز است . آن گاه به او فرمود : «از كدام قبيله اى؟».
پاسخ داد : از عرب ها .
[ على عليه السلام ] به وى گفت: «حالت چگونه است و براى چه گريه مى كنى و فريادرس مى طلبى ؟».
گفت: حالم، حال كسى است كه به عاقّ والدين، گرفتار شده و در تنگناست ،مصيبت ها او را فرا گرفته اند ، در غمْ غرق گشته و به دو دلى افتاده ودعايش پذيرفته نمى شود .
على عليه السلام به وى فرمود : «چرا چنين شده است؟».
گفت : من در بين عرب ها به لهو و طربْ مشغول بودم و در رجب و شعبان هم نافرمانى را ادامه مى دادم و از خداى رحمان ، پروا نداشتم . پدرى مهربان داشتم كه مرا از پيشامدهاى ناگوار ، بر حذر مى داشت و از كيفر آتش مى ترسانيد و مى گفت : چه قدر بايد نور و ظلمت و شب ها و روزها و ماه ها و سال ها و فرشتگان گرامى از دست تو بنالند؟ و هر گاه در پنددهى اصرار مى كرد ، او را طرد مى نمودم و از خود ، دور مى ساختم و به وى حمله مى كردم و او را مى زدم .
روزى به فكر پولى افتادم كه پنهان بود . رفتم كه آن را بردارم و در كارهايى كه مى كردم ، خرج كنم . او از برداشتنم ممانعت به عمل آورد . او را زدم و دستش را پيچاندم و پول را برداشتم و رفتم . [ در اين هنگام] ، دستانش را به زانوانش گرفت تا از جايش بلند شود ؛ ولى از شدّت درد و ناراحتى نتوانست آنها را حركت بدهد . پس شروع به خواندن اين شعر كرد :

پيوند خويشى ، همواره مرا [ براى دعا] به جاهاى مختلف كشاند
آن گونه كه باران ، طالب باران را در پى خود مى كشاند .

و پرورشش دادم تا آن كه استوار و جوان گرديد
به گونه اى كه به هنگام ايستادن ، شانه اش هم اندازه شانه شتر گشت .

در بچّگى ، توشه و زاد به وى مى دادم
و هر گاه گرسنه مى شد ، [ به او] از بهترين ها و خوش گوارها مى خوراندم .

وقتى كه به شكوفايى جوانى رسيد
و خواسته هايش چون شمشير رُدَينى گشت

مالم را از من گرفت و دستم را چنين پيچانْد .
خدا دستش را بپيچاند كه تنها او بر وى تواناست!

آن گاه ، به خدا سوگند ياد كرد كه به خانه خدا خواهد رفت و از خدا عليه من كمك خواهد خواست . او چند هفته روزه گرفت و نماز خواند و دعا كرد . [ آن گاه ]سوار بر شترى تيزرو به سوى مكّه حركت نمود . طول فلات ها و بيابان ها را پيمود و از كوه ها گذشت تا در روز حجّ اكبر به مكّه رسيد . از شترش پياده شد و به طرف خانه خدا رفت . سعى انجام داد و طواف نمود و به پرده كعبه آويخت و زارى كرد و به شعر گفت :

اى آن كه حاجيان ، به سويش مى آيند
با تلاش ، از درّه ها و از راه هاى بسيار دور!

من به درگاهت آمدم ، اى كسى كه بى جواب نمى گذارد
آن را كه وى را با زارى ، يگانه بى نياز مى خوانَد!

اين ، جايگاهى است كه در آن ، نافرمانى كننده ، رها نمى شود
پس ، حقّ مرا ـ اى قدرتمند ـ از فرزندم بگير

تا به يارى تو دستش فلج گردد
اى آن كه منزّه است و اى آن كه نمى زايد و زاده نشده است!

سوگند به آن كه آسمان را بر افراشت و آب را از زمين جوشاند ، دعايش پايان نيافته بود كه آنچه مى بينى ، بر من نازل شد .
آن گاه دست راستش را نشان داد كه در يك طرف بدنش بى حركت افتاده بود .
[ آن گاه ادامه داد :] سه سال بود كه از وى مى خواستم در همان جايى كه بر من نفرين كرده ، برايم دعا كند ؛ امّا نمى پذيرفت ، تا اين كه امسال ، توفيق زيارت پيداكردم . بر شترم سوار شده ، [ به همراه پدرم] به آرزوى سلامت ، با همه توان ، راه پيمودم . وقتى به منطقه اراك ۱ و ورودى دره پرسنگلاخ رسيديم ، شب هنگام ،پرنده اى پرواز كرد و شترى كه پدرم بر آن سوار بود ، رم كرد و وى را در ته درّه افكند و وى بين دو سنگ افتاد و [ مُرد و من] در همان جا او را به گور كردم .مصيبت بزرگ تر ، آن است كه من به عنوان نفرين شده پدر ، شناخته شده ام .
امير مؤمنان به وى فرمود : «يارى ، به سراغت آمده است . به تو دعايى مى آموزم كه آن را پيامبر خدا به من ياد داد و در آن ، بزرگ ترين و برترين نام خداوندِعزيز و كريم (اسم اعظم) است ؛ همان دعا كه هر كس خداوند را با آن بخواند ، پاسخ مى دهد و هر كس با آن درخواستى از او نمايد ، به وى عطا مى كند .با آن ، گرفتارى را مى گشايد ، گرفتارى را مى زدايد ، غم را از بين مى برد ،بيمارى را شفا مى دهد ، شكستگى را پيوند مى زند ، فقير را ثروتمندمى نمايد ، قرض را ادا مى كند ، چشمْ زخم را دفع مى كند ، گناهان رامى بخشد ، عيب ها را مى پوشاند و هر بيمناك از شيطانِ طردشده و ستمكارِكينه ورز را امنيّت مى دهد .
اگر فردى مطيع خداوند ، آن را بر كوهى بخواند ، [ كوه] از جاى خود كَنده خواهدشد و [ اگر آن را] بر مُرده اى بخواند ، خداوندْ او را پس از مردنش زنده خواهدساخت و اگر بر آب بخواند ، مى تواند روى آب راه برود ، به شرطى كه مغرور نشود .
اى مرد! از خدا بترس ، كه دل من بر تو به رحم آمده است و براى آن كه خداوند ،نيّت صادق در تو ببيند ، كه اين دعا را در كار نافرمانى خدا نخوان و جزبراى تحكيم دينت به كار نگير . اگر نيّتت را خالص كنى ، خداوند ، دعاى تو رااجابت خواهد كرد و پيامبرت محمّد صلى الله عليه و آله را در خوابت خواهى ديد كه تو را به بهشت و پذيرفته شدن دعا ، بشارت مى دهد» .
[ حسين بن على عليهماالسلام در ادامه افزود :] خوش حالى من به خاطر بهره هاى [ فراوان ]اين دعا ، بيشتر از خوش حالى آن مرد به خاطر شفا يافتن و رهايى اش از عارضه اش بود ؛ چون من اين دعا را از على عليه السلام نشنيده بودم و قبل از آن هم آن رانمى شناختم . سپس على عليه السلام [ به من] فرمود : «كاغذ و دواتى براى من بياور و هرآنچه را اِملا مى كنم ، بنويس» .
من چنين كردم و آن دعا اين است : «به نام خداوند بخشنده و مهربان . خداوندا!من به نام تو ـ اى صاحب شكوه و بزرگوارى ـ از تو درخواست مى كنم ...» .
[ سپس فرمود :] «از خدا هر آنچه دوست دارى ، بخواه و نيازهايت را نام ببر وجزبه هنگامى كه طاهر هستى ، آن را مخوان» .
آن گاه به جوان فرمود : «هنگام شب ، آن را ده مرتبه بخوان و فردا خبرش را براى من بياور» .
جوان ، نوشته را گرفت [ و رفت] .
روز بعد ، هنوز خوب از خواب ، بيدار نشده بوديم كه جوان ، در حالى كه شفايافته بود و نوشته در دستش بود ، نزد ما آمد و گفت : به خدا سوگند ، اين ، اسم اعظم است . سوگند به پروردگار كعبه كه به من ، پاسخ داده شد .
على عليه السلام فرمود : «جريان را به من بگو» .
گفت : هنگامى كه ديده ها به خواب رفت و سياهى شب فراگير شد ، دستم را بانامه بلند كردم و چندين بار ، خداوند را به حقّ خودش خواندم . بار دوم ، به من پاسخ داده شد كه : «كافى است . تو خدا را به اسم اعظمش خواندى» .
سپس خوابيدم و پيامبر خدا را در خواب ديدم كه دست شريفش را بر من مى كشيد ومى فرمود : «اسم اعظمِ خداوند عظيم را نگه دار . تو بر مسير خير هستى» و شفا يافته ـ همين طور كه مى بينى ـ از خواب ، بلند شدم . خداوند به تو جزاى خير دهد!

1.منظور ، وادى اراك در نزديكى مكّه است (معجم البلدان : ج ۱ ص ۱۳۵) .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج11
578

1 / 2

اِستِجابَةُ دُعائِهِ لِشابٍّ يَبِسَ نِصفُ بَدَنِهِ

۵۷۳۳.المناقب لابن شهر آشوب :إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام سَمِعَ في لَيلَةِ الإِحرامِ مُنادِيا باكِيا ، فَأَمَرَ الحُسَينَ عليه السلام بِطَلَبِهِ ۱ ، فَلَمّا أتاهُ وَجَدَ شابّا يَبِسَ نِصفُ بَدَنِهِ ، فَأَحضَرَهُ فَسَأَلَهُ عَلِيٌّ عليه السلام عَن حالِهِ ، فَقالَ :
كُنتُ رَجُلاً ذا بَطَرٍ ، وكانَ أبي يَنصَحُني ، فَكانَ يَوما في نُصحِهِ إذ ضَرَبتُهُ ، فَدَعا عَلَيَّ بِهذَا المَوضِعِ وأنشَأَ شِعرا ، فَلَمّا تَمَّ كَلامُهُ يَبِسَ نِصفي ، فَنَدِمتُ وتُبتُ وطَيَّبتُ قَلبَهُ ، فَرَكِبَ عَلى بَعيرٍ لِيَأتِيَ بي إلى هاهُنا ويَدعوَ لي ، فَلَمَّا انتَصَفَ البادِيَةَ نَفَرَ البَعيرُ مِن طَيَرانِ طائِرٍ وماتَ والِدي .
فَصَلّى عَلِيٌّ عليه السلام أربَعا ثُمَّ قالَ : قُم سَليما ؛ فَقامَ صَحيحا ، فَقالَ : صَدَقتَ ، لَو لَم يَرضَ عَنَكَ لَما سُمِعَت . ۲

۵۷۳۴.الإمام الحسين عليه السلام :كُنتُ مَعَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام في الطَّوافِ في لَيلَةٍ دَيجوجِيَّةٍ ۳ قَليلَةِ النّورِ ، وقَد خَلَا الطَّوافُ ، ونامَ الزُّوّارُ ، وهَدَأَتِ العُيونُ ، إذ سَمِعَ مستَغيثا مُستَجيرا مُتَرَحِّما ۴ بِصَوتٍ حَزينٍ مَحزونٍ مِن قَلبٍ موجَعٍ وهُوَ يَقولُ :

يا مَن يُجيبُ دُعَا المُضطَرِّ فِي الظُّلَمِ
يا كاشِفَ الضُّرِّ وَالبَلوى مَعَ السَّقَمِ

قَد نامَ وَفدُكَ حَولَ البَيتِ وَانتَبَهوا
يَدعو وعينُكَ يا قَيّومُ لَم تَنَمِ

هَب لي بِجودِكَ فَضلَ العَفوِ عَن جُرُمي
يا مَن أشارَ إلَيهِ الخَلقُ فِي الحَرَمِ

إن كانَ عَفوُكَ لا يَلقاهُ ذو سَرَفٍ
فَمَن يَجودُ عَلَى العاصينَ بِالنِّعَمِ

قالَ الحُسينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام : فَقالَ لي : يا أبا عَبدِ اللّهِ ، أ سَمِعتَ المُنادِيَ ذَنبَهُ ، المُستَغيثَ رَبَّهُ ؟
فَقُلتُ : نَعَم قَد سَمِعتُهُ . فَقالَ : اِعتَبِرهُ ۵ ، عَسى [ أن ] ۶ تَراهُ .
فَما زِلتُ أخبِطُ في طَخياءِ الظَّلامِ ، وأتَخَلَّلُ بَينَ النِّيامِ ، فَلَمّا صِرتُ بَينَ الرُّكنِ وَالمَقامِ ، بَدا لي شَخصٌ مُنتَصِبٌ ، فَتَأَمَّلتُهُ فإِذا هُوَ قائِمٌ ، فَقُلتُ :
السَّلامُ عَلَيكَ أيُّهَا العَبدُ المُقِرُّ المُستَقيلُ ، المُستَغفِرُ المُستَجيرُ ، أجِب بِاللّهِ ابنَ عَمِّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله !
فَأَسرَعَ في سُجودِهِ وقُعودِهِ وسَلَّمَ ، فَلَم يَتَكَلَّم حَتّى أشارَ بِيَدِهِ بِأَن تَقَدَّمني ، فَتَقَدَّمتُهُ ، فَأَتَيتُ بِهِ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقُلتُ : دونَكَ ها هُوَ .
فَنَظَرَ إلَيهِ ، فَإِذا هُوَ شابٌّ حَسَنُ الوَجهِ نَقِيُّ الثِّيابِ ، فَقالَ لَهُ : مِمَّنِ الرَّجُلُ ؟
فَقالَ لَهُ : مِن بَعضِ العَرَبِ .
فَقالَ لَهُ : ما حالُكَ ، ومِمَّ بُكاؤُكَ وَاستِغاثَتُكَ ؟ !
فَقالَ : حالُ مَن أُوخِذَ بِالعُقوقِ فَهُو في ضيقٍ ، ارتَهَنَهُ المُصابُ ، وغَمَرَهُ الاِكتِئابُ فَارتابَ ۷ ، فَدُعاؤُهُ لا يُستَجابُ .
فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام : ولِمَ ذلِكَ ؟ !
فَقالَ : لاِ نّي كُنتُ مُلتَهِيا في العَرَبِ بِاللَّعِبِ وَالطَّرَبِ ، اُديمُ العِصيانَ في رَجَبٍ وشَعبانَ ، وما اُراقِبُ الرَّحمنَ ، وكانَ لي والِدٌ شَفيقٌ يُحَذِّرُني مَصارِعَ الحَدَثانِ ، ويُخَوِّفُنِي العِقابَ بِالنّيرانِ ، ويَقولُ : كَم ضَجَّ مِنكَ النَّهارُ وَالظَّلامُ ، وَاللَّيالي وَالأَيّامُ ، وَالشُّهورُ وَالأَعوامُ ، وَالمَلائِكَةُ الكِرامُ ؟ ! وكانَ إذا ألَحَّ عَلَيَّ بِالوَعظِ زَجرَتُهُ وَانتَهَرتُهُ ، ووَثَبتُ عَلَيهِ وضَرَبتُهُ ، فَعَمَدتُ يَوما إلى شَيءٍ مِنَ الوَرِقِ ۸ وكانَت فِي الخِباءِ ، فَذَهَبتُ لِاخُذَها وأصرِفَها فيما كُنتُ عَلَيهِ ، فَمانَعَني عَن أخذِها ، فَأَوجَعتُهُ ضَربا ولَوَيتُ يَدَهُ ، وأخَذتُها ومَضَيتُ .
فَأَومَأَ بِيَدِهِ إلى رُكبَتَيهِ يَرومُ النُّهوضَ مِن مَكانِهِ ذلِكَ ، فَلَم يُطِق يُحَرِّكُها مِن شِدَّةِ الوَجَعِ وَالأَلَم ، فَأَنشَأَ يَقولُ :

جَرَت رَحِمٌ بَيني وبَينَ مُنازِلٍ
سَواءً كَما يَستَنزِلُ القَطرَ طالِبُه

ورَبَّيتُ حَتّى صار جَلدا شَمَردَلاً
إذا قامَ ساوى غارِبَ الفَحلِ غارِبُه

وقَد كُنتُ اُوتيهِ مِنَ الزّادِ فِي الصِّبا
إذا جاعَ مِنهُ صَفوَهُ وأطايِبَه

فَلَمَّا استَوى في عُنفُوانِ شَبابِهِ
وأصبَحَ كَالرُّمحِ الرُّدَينيِّ خاطِبُه

تَهَضَّمَني مالي كَذا ولَوى يَدي
لَوى يَدَهُ اللّهُ الَّذي هُوَ غالِبُه

ثُمَّ حَلَفَ بِاللّهِ لَيَقدَمَنَّ إلى بَيتِ اللّهِ الحَرامِ فَيَستَعدِي اللّهَ عَلَيَّ .
قالَ : فَصامَ أسابيعَ ، وصَلّى رَكَعاتٍ ، ودَعا ، وخَرَجَ مُتَوَجِّها عَلى عَيرانَةٍ ۹ يَقطَعُ بِالسَّيرِ عَرضَ الفَلاةِ ، ويَطوِي الأَودِيَةَ ويَعلُو الجِبالَ ، حَتّى قَدِمَ مَكَّةَ يَومَ الحَجِّ الأَكبَرِ ، فَنَزَلَ عَن راحِلَتِهِ وأقبَلَ إلى بَيتِ اللّهِ الحَرامِ ، فَسَعى وطافَ بِهِ ، وتَعَلَّقَ بِأَستارِهِ وَابتَهَلَ ، وأنشَأَ يَقولُ :

يا مَن إلَيهِ أتَى الحُجّاجُ بِالجَهَدِ
فَوقَ المَهاوي مِنَ اقصى غايَةِ البُعدِ

إنّي أتَيتُكَ يا مَن لا يُخَيّبُ مَن
يَدعوهُ مُبتَهِلاً بِالواحِدِ الصَّمَدِ

هذا مُنازِلُ لا يَرتاعُ مِن عققي
فَخُذ بِحَقّيَ يا جَبّارُ مِن وَلَدي

حَتّى تُشِلَّ بِعَونٍ مِنكَ جانِبَهُ
يا مَن تَقَدَّسَ لَم يُولَد ولَم يَلِدِ

قالَ : فَوَالَّذي سَمَكَ السَّماءَ ، وأنبَعَ الماءَ ، مَا استَتَمَّ دُعاءَهُ حَتّى نَزَلَ بي ما تَرى ـ ثُمَّ كَشَفَ عَن يَمينِهِ فَإِذا بِجانِبِهِ قَد شَلَّ ـ فَأَنَا مُنذُ ثَلاثِ سِنينَ أطلُبُ إلَيهِ أن يَدعُوَ لي ۱۰ فِي المَوضِعِ الَّذي دَعا بِهِ عَلَيَّ فَلَم يُجِبني ، حَتّى إذا كانَ العامُ أنعَمَ عَلَيَّ فَخَرَجتُ عَلى ناقَةٍ عُشَراءَ ۱۱ أجِدُّ السَّيرَ حَثيثا رَجاءَ العافِيَةِ ، حَتّى إذا كُنّا عَلَى الأَراكِ ۱۲ وحَطَمَةِ وادِي السِّياكِ ۱۳ ، نَفَرَ طائِرٌ فِي اللَّيلِ فَنَفَرَت مِنهُ النّاقَةُ الَّتي كانَ عَلَيها فَأَلقَتُه إلى قَرارِ الوادي ، وَارفَضَّ بَينَ الحَجَرَينِ ، فَقَبَرتُهُ هُناكَ ، وأعظَمُ مِن ذلِكَ أ نّي لا اُعرَفُ إلّا « المَأخوذَ بِدَعَوةِ أبيهِ » .
فَقالَ لَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : أتاكَ الغَوثُ ! ألا اُعَلِّمُكَ دُعاءً عَلَّمَنيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وفيهِ اسمُ اللّهِ الأَكبَرُ الأَعظَمُ العَزيزُ الأَكرَمُ ، الَّذي يُجيبُ بِهِ مَن دَعاهُ ، ويُعطي بِهِ مَن سَأَلَهُ ، ويُفَرِّجُ الهَمَّ ، ويَكشِفُ بِهِ الكَربَ ، ويُذهِبُ بِهِ الغَمَّ ، ويُبرِئُ بِهِ السُّقمَ ، ويَجبُرُ بِهِ الكَسيرَ ، ويُغني بِهِ الفَقيرَ ، ويَقضي بِهِ الدَّين ، ويَرُدُّ بِهِ العَينَ ، ويَغفِرُ بِهِ الذُّنوبَ ، ويَستُرُ بِهِ العُيوبَ ، ويُؤمِنُ بِهِ كُلَّ خائِفٍ مِن شَيطانٍ مَريدٍ وجَبّارٍ عَنيدٍ ، ولَو دَعا بِهِ طائِعٌ للّهِِ عَلى جَبَلٍ لَزالَ مِن مَكانِهِ ، أو عَلى مَيِّتٍ لَأَحياهُ اللّهُ بَعدَ مَوتِهِ ، ولَو دَعا بِهِ عَلَى الماءِ لَمَشى عَلَيهِ بَعدَ أن لا يَدخُلَهُ العُجبُ .
فَاتَّقِ اللّهَ أيُّهَا الرَّجُلُ فَقَد أدرَكَتنِي الرَّحمَةُ لَكَ ، وليَعلَمِ اللّهُ مِنكَ صِدقَ النِّيَّةِ أ نَّك لا تَدعو بِهِ في مَعصِيَتِهِ ، ولا تُفيدُهُ إلَا الثِّقَةَ في دينِكَ ، فَإِن أخلَصتَ النِّيَّةَ استَجابَ اللّهُ لَكَ ، ورَأَيتَ نَبِيَّكَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله في مَنامِكَ ، يُبَشِّرُكَ بِالجَنَّةِ وَالإِجابَةِ .
قالَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليهماالسلام : فَكانَ سُروري بِفائِدَةِ الدُّعاءِ أشَدَّ مِن سُرورِ الرَّجُلِ بِعافِيَتِهِ وما نَزَلَ بِهِ ؛ لاِ نَّني لَم أكُن سَمِعتُهُ مِنهُ ، ولا عَرَفتُ هذَا الدُّعاءَ قَبلَ ذلِكَ .
ثُمَّ قالَ : اِيتِني بِدَواةٍ وبَياضٍ وَاكتُب ما اُمليهِ عَلَيكَ . فَفَعَلتُ ؛ وهُوَ :
«بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ بِاسمِكَ يا ذَا الجَلالِ وَالإكرامِ ... » ۱۴ وتَسأَلُ اللّهَ تَعالى ما أحبَبتَ ، وتُسَمّي حاجَتَكَ ، ولا تَدعُ بِهِ إلّا وأنتَ طاهِرٌ . ثُمَّ قالَ لِلفَتى : إذا كانَتِ اللَّيلَةُ فَادعُ بِهِ عَشرَ مَرّاتٍ وَأْتِني مِن غَدٍ بِالخَبَرِ .
قالَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليهماالسلام : وأخَذَ الفَتَى الكِتابَ ومَضى ، فَلَمّا كانَ مِن غَدٍ ما أصبَحنا حينا ۱۵ حَتّى أتَى الفَتى إلَينا سَليما مُعافىً ، وَالكِتابُ بِيَدِهِ ، وهُوَ يَقولُ : هذا وَاللّهِ الاِسمُ الأَعظَم ، استُجيبَ لي ورَبِّ الكَعبَةِ .
قالَ لَهُ عَلِيٌّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ : حَدِّثني !
قالَ : [ لمّا ] ۱۶ هَدَأَتِ العُيونُ بِالرُّقادِ ، وَاستَحلَكَ جِلبابُ اللَّيلِ ، رَفَعتُ يَدي بِالكِتابِ ودَعَوتُ اللّهَ بِحَقِّهِ مِرارا ، فَاُجِبتُ فِي الثّانِيَةِ : حَسبُكَ فَقَد دَعَوتَ اللّهَ بِاسمِهِ الأَعظَمِ .
ثُمَّ اضطَجَعتُ ، فَرَأَيتُ رَسولَ اللّه صلى الله عليه و آله في مَنامي وقَد مَسَحَ يَدَهُ الشَّريفَةَ عَلَيَّ وهُوَ يَقولُ : اِحتَفِظ بِاسمِ اللّهِ الأَعظَمِ العَظيمِ ، فَإِنَّكَ عَلى خَيرٍ . فَانتبَهَتُ مُعافىً كَما تَرى ، فَجَزاكَ اللّهُ خَيرا . ۱۷

1.في المصدر : «يطلبه» ، والتصويب من بحار الأنوار .

2.المناقب لابن شهر آشوب : ج ۲ ص ۲۸۶ ، بحار الأنوار : ج ۴۱ ص ۲۰۹ ح ۲۳ .

3.دَجا الليلُ : إذا تَمّت ظُلمتُه وألبس كُلَّ شيء (النهاية : ج ۲ ص ۱۰۲ «دجا») .

4.في أحد موضعي بحار الأنوار : «مُستَرحِما» بدل «مُترَحِّما» ، وهو الأصحّ .

5.اِعتَبِر : اُنظر وتَدَبَّر (اُنظر لسان العرب : ج ۴ ص ۵۳۱ «عبر») .

6.ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار .

7.في بحار الأنوار : ج ۴۱ ص ۲۲۵ «فإن تابَ» بدل «فَارتابَ» .

8.الورق : الدراهم (لسان العرب : ج ۱۰ ص ۳۷۵ «ورق») .

9.العَيرانة من الإبل : الناجية في نشاط ، سُمّيت لكثرة تَطْوافِها وحركتها (تاج العروس : ج ۷ ص ۲۸۲ «عير») .

10.في المصدر : «يدعوني» ، والتصويب من بحار الأنوار .

11.العُشَراء : الَّتي أتى على حَملها عشرة أشهر ، ثمّ اتّسع فيه فقيل لكلّ حامل : عُشراء (النهاية : ج ۳ ص ۲۴۰ «عشر») .

12.الأراك : هو وادي الأراك ، قرب مكّة (معجم البلدان : ج ۱ ص ۱۳۵) .

13.في المصدر : «وحطته وادي السجال» ، والتصويب من بحار الأنوار .

14.اُنظر تمام الدّعاء في المصدر ، ولم نورِده هنا لِطُوله .

15.في المصدر : «حسنا» ، والتصويب من بحار الأنوار .

16.الزيادة من بحار الأنوار .

17.مهج الدعوات : ص ۱۹۱ ، بحار الأنوار : ج ۴۱ ص ۲۲۴ ح ۳۷ و ج ۹۵ ص ۳۹۴ ح ۳۳ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج11
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: سلطانی، محمدعلی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 89097
صفحه از 613
پرینت  ارسال به