۴۴۹۴.المزار الكبيرـ به نقل از ابو الحسن على بن ميثم ـ: ميثم برايم روايت كرد كه شبى از شب ها مولايم امير مؤمنان على بن ابى طالب ، مرا به صحرا بُرد . وقتى از كوفه خارج شد و به مسجد جُعفى رسيد ، رو به قبله كرد و چهار ركعت ، نماز گزارد . هنگامى كه سلام نماز را داد و تسبيح گفت ، دو دستش را گشود و گفت:
«خداى من! چگونه تو را بخوانم ، حالْ آن كه نافرمانى ات كرده ام؟ و چگونه تو را نخوانم ، كه تو را مى شناسم و دوستى تو در دلم جاى گرفته است؟! دستى را به سويت دراز مى كنم كه انباشته از گناه است و با چشمى به سويت مى نگرم كه به اميد ، دوخته شده است .
خداى من! تو صاحب بخششى و من ، اسير اشتباهاتم . از كَرَمِ بزرگان ، مدارا با اسيران است و من ، اسير جُرم خويش و در گرو اعمالم هستم.
خداى من! آن كس كه تو راهنمايش نيستى ، چه قدر راه برايش تنگ است ! و آن كس كه تو همدمش نيستى ، چه قدر راه ها برايش ترسناك است!
خداى من! اگر مرا بر گناهانم مطالبه كنى ، من تو را به گذشتت مؤاخذه مى كنم ، و اگر به [ صفات زشتِ ]درونم مرا مطالبه كنى ، من به كَرَمت تو را مؤاخذه خواهم كرد. اگر مرا به بدى ام بجويى ، من به خوبى ات تو را مى جويم ، و اگر مرا با دشمنانت در آتشْ گرد آورى ، به آنان خواهم گفت كه من دوستدار تو بودم و گواهى مى دادم كه خدايى جز خداى يگانه نيست.
خداى من! اين ، شادمانى من در حالت ترس [از كيفر تو] است . شادمانى من در حالت امان يافتن [از كيفر ]چگونه خواهد بود؟!
خداى من! اطاعت ، مسرورت مى كند و نافرمانى زيانت نمى رساند . آنچه را كه مسرورت مى كند ، به من ببخش و بر آنچه كه زيانت نمى رساند ، گذشت كن ، و بر من ببخش كه تو توبه پذيرِ مهربانى.
بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و بر من رحم كن آن گاه كه اثر من از دنيا برچيده شود و ياد من از بين آفريدگانْ محو گردد و چون كسى كه فراموش شود ، از فراموش شدگان شوم .
خداى من! سنّ من زياد شده و استخوانم شكننده شده و پير گشته ام . مرگم نزديك شده و روزگارم سپرى گرديده است . زيبايى هايم رفته، شهوتم گذشته و آثار و تبعات [ گناهان] من باقى مانده است . جسمم فرسوده شده، بندهاى بدنم از هم گسسته، اعضايم پراكنده شده و در گروِ اعمالم مانده ام.
خداى من! گناهانم درمانده ام كرده و زبانم را بُريده و هيچ حجّتى ندارم. خداى من! من به گناهم اقراركننده و به جرمم اعتراف كننده ام . اسير بدى ها و در گرو عملم هستم . در خطاهايم جسور، و در هدفم سرگشته و رها شده ام . پس بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و بر من تفضّل كن و از من بگذر.
خداى من! اگر در كنار اطاعت تو اعمالم كوچك است ، در برابر اميدوارى به تو اميدم بزرگ است .
خداى من! چگونه ناكام و محروم از درگاه تو بازگردم ، در حالى كه همه اميدم به تو اين است كه مرا نجات يافته و مشمول رحمت خود بازگردانى؟
خداى من! بر حسن ظنّم به تو ، نا اميدى نااميدان را غلبه نخواهم داد . پس درستى اميدم را در بين اميدواران ، باطل مساز.
خداى من! جرم من سنگين خواهد بود ، اگر تو مؤاخذه كننده آن باشى ، و گناهم بزرگ خواهد گشت ، اگر تو در برابرش بِايستى ، جز آن كه من ، هرگاه بزرگى گناهم را و عظمت گذشت و بخشش تو را به ياد مى آورم ، از بين آن دو ، نتيجه اى كه نزديك تر به رحمت و خشنودى توست ، فرا چنگ مى آورم.
خداى من! اگر ترس عذاب تو مرا به آتش مى خوانَد ، اميد به حُسن ثواب تو مرا به بهشت مى خوانَد.
خداى من! اگر خطاها مرا از [ به دست آوردن ]لطف هاى خوب تو به وحشت مى افكنَد ، گذشت هاى بزرگ تو مرا به يقين ، انس مى دهد.
خداى من! اگر خواب غفلت ، مرا از آماده شدن براى ديدارت باز مى دارد ، شناخت من از بزرگى نعمت هايت ، مرا بيدار مى كند .
خداى من! اگر خِرَدم از ارزيابى آنچه كه به صلاح من است ، دور است ، يقين من به لطف تو بر من ، در آنچه كه به سود من است ، دور نيست.
خداى من! اگر روزگار من در تكاپوى آنچه تو دوست مى دارى ، صرف نشد ، ولى سال هاى گذشته ام را با ايمانْ سپرى كرده ام .
خداى من! با حسرت به درگاهت آمدم ؛ در حالى كه جامه نيستى و نياز بر من پوشانده اند و شدّت نيازم مرا در پيشگاهت در بين خواران نشانده است .
خداى من! بزرگوارى . پس مرا گرامى بدار كه من از درخواست كنندگان تو هستم . احسان كردى . پس به جمع برخورداران از احسانت ، ملحقم كن .
خداى من! بر آستانِ درى از درهاى بخشش تو به درخواست ايستاده ام و از اين كه از غير تو درخواست كنم ، روگردانم و كارِ تو نيست كه درخواست كننده حسرت زده و آشناى بيچاره اى كه خير تو را چشم مى برد ، برگردانى.
خداى من! بر پل خطرها، آزمايش شده به اعمال و آزمودن ، ايستاده ام . با سبُك سازى بارها و سختى ها يارى ام كن .
خداى من! آيا مرا از جمله شقاوتمندان آفريدى كه گريه ام را طولانى كنم ، يا در جمع اهل سعادت آفريدى تا به اميد خود ، خويشتن را بشارت دهم؟
خداى من! اگر از ديدن محمّد صلى الله عليه و آله محرومم سازى و در اين باره ، اميدم را نا اميد گردانى ، دلم چيز ديگرى خواهد خواست ، اى صاحب جلال و كرم و لطف و بخشش!
خداى من! اگر مرا به اسلامْ هدايت نمى كردى ، هدايت نمى شدم ، و اگر ايمان آوردن به خود را روزى ام نمى ساختى ، ايمان نمى آوردم ، و اگر زبانم را به دعايت نمى گشودى ، دعا نمى كردم ، و اگر شيرينى معرفتت را به من نمى چشاندى ، تو را نمى شناختم.
خداى من! اگر جا ماندن از مسابقه با خوبان ، مرا زمينگير كرده ، اعتماد به تو براى پيمودن درجات خوبان ، مرا سر پا نگه داشته است.
خداى من! دلى را كه در دنيا از محبّت خود انباشته اى ، چگونه آتشى را بر آن مسلّط مى كنى كه زبانه مى كشد و او را مى سوزاند؟
خداى من! هر غمزده اى به تو پناه مى جويد و هر محرومى به تو اميد دارد.
خداى من! عبادت كنندگان ، فراوانىِ پاداش تو را شنيدند و خاشع شدند؛ لغزشگرانِ از جاده اعتدال ، بخشش تو را شنيدند و برگشتند ؛ گناهكاران ، گستردگى رحمت تو را شنيدند ، پس بهره بردند ؛ و مجرمان ، عظمت گذشت تو را شنيدند و طمع كردند ، به گونه اى كه گروه گروه ، بندگان گناهكارت ، در درگاهت ازدحام كردند و هر كدام از آنان در شهرهايت ناليدند و ضجّه كردند و هر يك ، آرزويى دارند كه آرزومند را به درگاهت كشانده و تو درخواست شونده اى هستى كه در پيشگاهش چهره درخواست كنندگان سياه نمى شود.
پس بر محمّد ، پيامبرت و خاندانش درود فرست ، و با من آن گونه كه شايسته توست ، رفتار كن ، كه تو شنونده دعايى».
آن گاه ، دعايش را آهسته خواند ، سجده كرد و صورت خود را بر زمين گذاشت و يكصد بار گفت : «العفو! العفو!»