۴۵۱۲.امام على عليه السلامـ در نامه اش به عثمان بن حُنَيف نوشت ـ: آگاه باشيد كه هر پيروى را پيشوايى است كه به وى اقتدا مى كند و از نور دانش او ، روشنايى مى گيرد .
آگاه باشيد كه پيشواى شما ، از دنياى خود ، به دو جامه كهنه و از غذايش به دو گِرده نان ، بسنده كرده است. ... اگر مى خواستم ، راه به سوى عسلِ پالايش شده و مغز گندم و لباس ابريشمى را مى جستم ؛ امّا هيهات كه هوايم بر من غلبه كند و گرسنگى ام مرا به گزينش خوراك ها رهنمون سازد ، در حالى كه شايد در حجاز و يا يمامه كسى باشد كه اميد گِرده نانى نداشته باشد و سيرى را نچشد ، و يا آن كه سير بخوابم و در اطرافم شكم هاى گرسنه و جگرهاى سوخته باشد ، و يا چنان باشم كه شاعر گفته است :
اين دردْ تو را بس كه سير بخوابى
و در اطراف تو شكم ها در آرزوى قطعه پوستِ بزغاله اى [ براى خوردن ] باشند !
آيا دل خويش را به اين خوش كنم كه به من «امير مؤمنان» گفته مى شود ، و در ناگوارى هاى روزگار ، با آنان شريك نباشم و يا اين كه در سختى هاى زندگى ، نمونه اى برايشان نباشم؟ ... و به خدا سوگند ـ سوگندى كه در آن ، [ فقط ]خواست خدا را استثنا مى كنم ـ ، كه نفس خويشتن را چنان رياضت دهم كه اگر بر گِرده نانى دست يابد ، شادمان شود و به نمك ، به عنوان خورشت ، بَسنده كند ، و ديده ام را چنان وا مى گذارم كه چون چشمه خشكيده ، بى آب گردد و اشكش را بريزد .
آيا چرنده ، از چرايش شكمْ سير كند و بخفتد ، گوسفند پروارى ، از علوفه اش سير بخورد و بيفتد و على هم از توشه اش بخورد و بخوابد؟! چشمش روشن باد كه پس از ساليان دراز ، به گوسفند پروارى و يا چرنده رها در چرا اقتدا كند! ۱