۴۶۰۶.الكامل ، مبرّدـ به نقل از ابو نيزر ـ: من مسئوليت دو مزرعه را داشتم (چشمه ابو نيزر و بُغيبغه) كه امير مؤمنان ، على بن ابى طالب نزد من آمد و فرمود : «غذايى دارى؟» .
گفتم : غذايى دارم كه آن را شايسته امير مؤمنان نمى دانم . كدويى از كدوهاى مزرعه است كه با روغن غير مطبوع ، سرخ كرده ام.
فرمود : «برايم بياور» .
آن گاه ، كنار نهر رفت و دستش را شست و سپس قدرى از آن غذا خورد و بعد ، بر سر نهر برگشت و با ماسه ، دست هايش را شُست تا آن كه دست هايش تميز گشت و سپس ، دو كفه دستش را كنار هم جمع كرد و از آب نهر ، مقدارى برداشت و نوشيد و آن گاه فرمود : «اى ابو نيزر! دست ها پاكيزه ترينِ ظرف ها هستند» و رطوبت دست هايش را روى شكمش كشيد و فرمود : «هر كس شكمش او را وارد آتش كند ، خداوند ، او را از رحمتش دور سازد!» .
آن گاه كلنگ را برداشت و داخل چشمه شد و شروع به كلنگ زدن كرد . آبى بيرون نيامد . از چشمه بيرون آمد ، در حالى كه عَرَق از پيشانى اش جارى بود . عرق را از پيشانى اش پاك كرد و بار ديگر ، كلنگ را برداشت و داخل چشمه شد و شروع به كلنگ زدن كرد و داشت نفس نفس مى زد كه ناگاه ، آب ، مانند جوشش خون از گردن شتر نحر شده ، جوشيدن گرفت .
با سرعت از چشمه بيرون آمد و فرمود : «خداوند را گواه مى گيرم كه اين ، وقف است. كاغذ و دوات برايم بياوريد. به سرعت آنها را برايش آوردم و وى، چنين نوشت:
«به نام خداوند بخشنده مهربان . اين ، آن چيزى است كه بنده خدا على، امير مؤمنان ، وقف كرد . دو مزرعه معروف به چشمه ابو نيزر و بُغيبغه را بر تهى دستان مدينه و در راه ماندگان ، وقف كرد تا در روز قيامت به سبب آن ، خداوند ، چهره اش را از آتش ، باز دارد . هيچ كدام فروخته و بخشيده نمى شوند تا آن كه خداوند ـ كه بهترينِ وارثان است ـ ، آن را به ارث بَرَد ، مگر آن كه حسن يا حسين بدان محتاج گردند كه آن دو مزرعه ملك طلق آنهاست ، و هيچ كس جز آن دو حق تصرف در آنها را ندارد».