۴۶۰۷.تاريخ المدينةـ به نقل از ابو غسّان ـ: اموال على عليه السلام چشمه هايى پراكنده در منطقه يَنبُع بود . يكى از آنها چشمه اى بود كه به آن ، «چشمه بحير» مى گفتند و به ديگرى ، «چشمه ابو نيزر» و چشمه ديگرى هم بود كه از آن به «نولا» ياد مى كردند و اكنون به نام «عدر» ناميده مى شود و همين چشمه ، چشمه اى است كه مى گويند على عليه السلام شخصا در آن ، كار كرده است ... .
على عليه السلام همچنين در يَنبُع ، بُغَيبغات را هم آباد كرد كه چندين چشمه بود از جمله آنها چشمه اى بود كه به آن ، «خيف ۱ اَراك» مى گفتند و چشمه ديگرى كه به آن «خيف ليلى» مى گفتند و چشمه ديگرى كه از آن به «خيف بسطاس» ياد مى شد كه در آن ، راسته اى از نخل بود.
[ آبادىِ ] بغيبغات ، از جمله آثارى بود كه على عليه السلام خود شخصا آن را ايجاد كرد و وقف نمود و همواره جزو موقوفات بود تا آن كه حسين بن على عليهماالسلام آن را به عبد اللّه بن جعفر بن ابى طالب داد كه از محصول آن استفاده كند و از آن براى اداى قرض ها و مخارجش سود بجويد و نيز براى آن كه دخترش را به يزيد بن معاوية بن ابى سفيان ندهد. عبد اللّه ، اين چشمه ها را به معاويه فروخت و به تصرف [ آنان ]درآمد تا آن كه بنى هاشم ، خالصه ها را تملّك كردند .
در اين زمان ، عبد اللّه بن حسن بن حسن ، با ابو العباس [ سفّاح ] ـ كه خليفه وقت بود ـ ، وارد گفتگو شد و وى آن را به موقوفات على عليه السلام برگردانْد و اين چشمه ها ، همچنان جزو موقوفات على عليه السلام بود تا آن كه ابو جعفر [ منصور ]در زمان خلافتش آنها را تصرّف كرد.
هنگامى كه مهدى عباسى به خلافت رسيد ، حسن بن زيد با وى گفتگو كرد و جريان آنها را به وى گزارش كرد و مهدى ، نامه اى به زفر بن عاصم هلالى ـ كه فرماندار وقت مدينه بود ـ نوشت و آنها را به موقوفات على عليه السلام برگرداند.
على عليه السلام از چشمه اى به نام «حدث» در ينبع ، سهم آب داشت و در آباد كردن چشمه اى مَوات در ينبع به نام «عصبيّه» نيز مشاركت داشت.
او در مدينه نيز موقوفاتى داشت : [ بخش ]«فقيرين» در عاليه ۲ ، چاه «ملك» در منطقه قنات ۳ و «ادبيّه» در منطقه اِضم. ۴ گفته مى شود كه حسن بن على عليهماالسلام يا حسين بن على عليهماالسلامهمه آنها را در جنگ هايشان فروختند و امروزه ، آن اموال در دست افراد گوناگون ، پراكنده است.
از جمله موقوفات على عليه السلام چشمه روانى در «وادى القرى» ۵ بود كه به آن ، «چشمه حسن» مى گفتند ، در منطقه بيره ، در سمت بالا ، كه تا مدّتى در دست عبد الرحمان بن يعقوب بن ابراهيم بن محمّد بن طلحه تميمى بود و در زمان حكومت عبّاس بن حسن، برادرش حمزة بن حسن بن عبيد اللّه بن عبّاس بن على ، در خصوص موقوفه بودن آن با عبد الرحمان ، مخاصمه كرد و به نفع حمزه ، داورى شد و به صدقه هاى على عليه السلام برگشت.
در وادى القرى ، چشمه ديگرى بود كه مَوات بود و باز ، حمزة بن حسن در زمان حكومت برادرش عبّاس عليه دو نفر از اهالى وادى القرى به نام هاى مصدر كبير ، از آزادشدگان حسن بن حسن، و مروان بن عبد الملك بن خارست ـ كه مِلك در دستشان بود ـ اقامه دعوا كرد و به نفع حمزه ، حكم شد و ملك ، جزو موقوفه ها گرديد.
على عليه السلام در «چشمه سكر» هم سهمى داشت ، چنان كه سهم آبى در چشمه اى در منطقه بيره داشت كه از جمله موقوفات بود.
در منطقه «حَرّة الرَّجْلاء» ۶ از ناحيه شعب زيد ، وادى اى است به نام «احمر» كه بخشى از آن در موقوفه هاى على عليه السلام و بخشى در دست آل منّاع از قبيله بنى عدى بود كه على عليه السلام به آنان بخشيده بود و همه مِلك ، در دست آنان بود تا آن كه حمزة بن حسن ، عليه آنان اقامه دعوا كرد و نصف آن را باز پس گرفت . وى در حرّة الرجلاء ، وادى ديگرى داشت كه به آن «بيضاء» مى گفتند و داراى مزارع و قسمتى خاكى بود و از جمله موقوفات اوست .
وى در حرة الرجلاء ، چهار عدد چاه داشت كه به آنها «ذات كمات»، «ذوات العشراء»، «قعين»، «معيد» و «رعوان» مى گفتند و همه ، جزو موقوفه هاى وى بود.
در ناحيه فدك ۷ ، در «زُرنوق» ۸ سرزمينى سنگلاخ بود كه به آن ، «رعيّه» مى گفتند و داراى نخل بود و جريان آب ضعيفى داشت كه با دلو و چرخ ، خارج مى شد و از جمله موقوفات او بود.
وى در منطقه فدك ، زمينى داشت كه به آن ، «اَسحن» مى گفتند و بنى فزاره بر آن ، ادّعاى مالكيّت و سكونت داشتند و اكنون ، جزو موقوفه ها و در دست متولّيان موقوفات است.
وى در فدك در قسمت بالاى حرّة الرجلاء ، مِلكى داشت كه به آن «قصيبه» مى گفتند و عبد اللّه بن حسن بن حسن با بنى عمير ، از آزادشدگان عبد اللّه بن جعفر بن ابى طالب ، قرارداد بست كه اگر محصول آن بر پايه (پيمانه) صاع نخستين ، سى صاع شد ، سهم وقف ، يك سوم باشد و اگر بنى عمير منقرض شدند ، ملك به موقوفه برگردد و اكنون هم ملك به همين روش ، در دست متولّيان موقوفه هاست.
1.خَيف ، در زبان عربى به پايينْ دستِ كوه (كوه پايه) اطلاق مى شود كه نه درشتى و سنگلاخى كوه را دارد و نه نرمى و يكْ دستى دشت را . (م)
2.نامى است براى روستاها و آبادى هاى حدّ فاصل كوه هاى مدينه تا تهامه (معجم البلدان : ج ۴ ص ۷۱) .
3.يكى از سه درّه موجود در منطقه مدينه (معجم البلدان : ج ۴ ص ۴۰۱) .
4.درّه اى است در ناحيه كوهستانى تهامه كه مدينه در آن واقع شده است (معجم البلدان : ج ۱ ص ۲۱۴) .
5.درّه اى ميان مدينه و شام كه از توابع مدينه محسوب مى شود و آبادى هاى بسيار دارد (معجم البلدان: ج ۵ ص ۳۴۵) .
6.جايى است در سرزمين بنى قين ، ميان مدينه و شام (معجم البلدان : ج ۲ ص ۲۴۶) .
7.آبادى اى است در حجاز ، به فاصله دو روز (و يا سه روز) راه از مدينه كه خداوند ، آن را در سال هفتم هجرت به پيامبر خدا بخشيد (معجم البلدان : ج ۴ ص ۲۳۸) .
8.نام سرزمين و آبادى اى در يمامه كه آب ها و كشتزارهاى فراوان دارد (معجم البلدان : ج ۳ ص ۱۳۹) .