۴۶۲۷.فضائل الصحابة ، ابن حنبلـ به نقل از عمر بن عبد اللّه ، از پدرش ، از جدّش ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله بين مردم ، پيمان برادرى برقرار ساخت و على عليه السلام را رها كرد تا آن كه آخرين فردِ باقى مانده شد و هيچ كس را برادر او نساخت.
گفت : اى پيامبر خدا! بين مردم ، پيمان برادرى بستى و مرا رها كردى؟
فرمود : «چرا فكر مى كنى تو را رها كرده ام؟ تو را براى خودم گذاشتم . تو برادر منى و من برادر تو ام . هر كس تو را ياد كرد ، بگو : من بنده خدا و برادر پيامبر اويم و پس از اين ، جز دروغگو مدّعىِ آن نخواهد بود».
۴۶۲۸.فضائل الصحابة ، ابن حنبلـ به نقل از زيد بن ابى اَوفى ـ: در مسجد پيامبر خدا خدمت او رسيدم . از داستان برادرى بين ياران ياد كرد كه على عليه السلام خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله گفته بود: وقتى ديدم با يارانت چنان رفتار كردى و با من ، چنان نكردى، جانم به لب رسيد و پشتم شكست . اگر اين كار بر پايه خشم بر من است ، تو راست حقّ عتاب يا كرامت!
پيامبر خدا فرمود : «سوگند به آن كه مرا به حق برانگيخت ، [ پيمانِ] تو را جز به خاطر خودم به تأخير نينداختم . تو نسبت به من ، چون هارون نسبت به موسى عليه السلام هستى ، جز آن كه پس از من ، پيامبرى نيست . و تو برادر و وارث منى» .
[ على عليه السلام ] گفت : از تو چه چيزى به ارث مى برم ، اى پيامبر خدا؟
فرمود : «آنچه را كه پيامبران پيش از من به ارث گذاشتند».
پرسيد : پيامبران پيش از تو چه به ارث گذاشتند؟
فرمود : «كتاب خدا و سنّت پيامبرشان ، و تو در قصرى در بهشت با فاطمه دخترم با من هستيد و تو برادر و رفيق منى» .
آن گاه ، پيامبر خدا ، اين آيه را خواند كه : « «برادرانه ، بر تخت هايى روبه روى يكديگر نشسته اند» [و فرمود :] براى خدا يكديگر را دوست دارند . و برخى از آنان به برخى ديگر مى نگرند» .