403
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج10

۴۶۵۳.المناقب ، ابن مغازلىـ به نقل از حذيفة بن اُسَيد غِفارى ـ: هنگامى كه ياران پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه آمدند ، خانه هايى كه در آن زندگى كنند ، نبود و در مسجد مى خوابيدند . پيامبر صلى الله عليه و آله به آنان فرمود : «در مسجد نخوابيد كه محتلم مى شويد».
آن گاه ، افراد در اطراف مسجد ، خانه هايى درست كردند و درِ آنها را به مسجد ، باز كردند . پيامبر صلى الله عليه و آله معاذ بن جبل را نزد آنان فرستاد .
وى ابو بكر را صدا كرد و گفت : پيامبر خدا به تو فرمان مى دهد كه از مسجد ، خارج شوى.
گفت : باشد ؛ اطاعت مى كنم . درِ خانه اش را بست و از مسجد ، خارج شد.
آن گاه ، نزد عمر فرستاد و گفت : پيامبر خدا به تو فرمان مى دهد كه درِ خانه ات را كه به مسجد باز مى شود ، ببندى و از آن ، خارج شوى .
گفت : چشم ؛ در طاعت خدا و پيامبر خدايم ، جز اين كه به خاطر خدا علاقه مندم روزنه اى به طرف مسجد داشته باشم . و معاذ ، خواستِ عمر را به پيامبر خدا رسانْد.
آن گاه نزد عثمان ـ كه رُقَيّه (دختر پيامبر خدا) همسر وى بود ـ ، فرستاد.
عثمان گفت : باشد و اطاعت مى كنم . درِ خانه اش را بست و از مسجد ، خارج شد.
آن گاه ، نزد حمزه فرستاد و حمزه ، درِ خانه اش را بست و گفت : چشم ؛ در طاعت خدا و پيامبر خدايم.
على عليه السلام در اين خصوص ، دو دل بود . نمى دانست كه آيا او از جمله كسانى است كه مى مانَد و يا از كسانى كه بايد خارج شود و پيامبر صلى الله عليه و آله در بين خانه هايش در مسجد ، خانه اى براى او ساخته بود؟
پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «تو ، طاهر و مطهّر ، در اين جا سكونت كن».
گفته پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام ، به گوش حمزه رسيد و گـفت : اى محمّد! مـا را بيرون مى كنى و نوجوانان بنى عبد المطّلب را ساكن مى كنى؟
پيامبر خدا به او فرمود : «نه ؛ اگر اختيار به دست من بود ، غير از شما كسى را ساكن نمى كردم . به خدا سوگند ، جز خداوند ، كسى اين حق را به او نبخشيده است و تو در نظر خدا و پيامبرش بر [ راه ] خير هستى و من تو را بشارت مى دهم» .
پيامبر خدا به وى بشارت داد و او در جنگ اُحد ، به شهادت رسيد.
گروهى در اين خصوص به على عليه السلام گوشه زدند و در دل هايشان به وى حسادت ورزيدند و برترى على عليه السلام بر آنان و غير آنان (از ياران پيامبر خدا) روشن شد. اين امر به گوش پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد . به سخنرانى ايستاد و فرمود : «بعضى از مردم ، در دل خود ، احساس ناراحتى مى كنند كه من ، على را در مسجد اسكان داده ام . به خدا سوگند ، آنان را من بيرون نكردم و على را من اسكان ندادم . خداوند به موسى و برادرش وحى كرد : «كه شما براى قوم خود در مصر ، خانه هايى ترتيب دهيد و سراهايتان را روبه روى هم قرار دهيد و نماز برپا داريد» ».
و به موسى عليه السلام دستور داد كه در مسجدش هيچ كس سكونت نكند و روابط جنسى برقرار نكند و كسى جز هارون و فرزندانش وارد آن نشود و على نسبت به من ، چون هارون نسبت به موسى است و او ، نه كس ديگرى از خاندانم ، برادرِ من است، و در مسجد من ، هيچ كس جز على و فرزندانش حقّ برقرارى روابط جنسى ندارند، و هر كه ناخوش دارد به آن جا (با دستش به سوى شام ، اشاره كرد) برود».
سيوطى در كتاب شدّ الأثواب فى سدّ الأبواب گفته است: با اين احاديث صحيح، بلكه متواتر،ثابت شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله از گشودن درى كه از مسجد بگذرد ، منع كرده و در اين خصوص ، به هيچ كس ... جز على عليه السلام اجازه نداده است.


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج10
402

۴۶۵۳.المناقب لابن المغازلي عن حذيفة بن أسيد الغفاري :لَمّا قَدِمَ أصحابُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله المَدينَةَ لَم يَكُن لَهُم بُيوتٌ يَبيتونَ فيها ، فَكانوا يَبيتونَ فِي المَسجِدِ ، فَقالَ لَهُمُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : لا تَبيتوا فِي المَسجِدِ فَتَحتَلِموا .
ثُمَّ إنَّ القَومَ بَنَوا بُيوتا حَولَ المَسجِدِ ، وجَعَلوا أبوابَها إلَى المَسجِدِ . وإنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله بَعَثَ إلَيهِم مُعاذَ بنَ جَبَلٍ ، فَنادى أبا بَكرٍ فَقالَ : إنَّ رَسولَ اللّهِ يَأمُرُكَ أن تَخرُجَ مِنَ المَسجِدِ . فَقالَ : سَمعا وطاعَةً . فَسَدَّ بابَهُ ، وخَرَجَ مِنَ المَسجِدِ .
ثُمَّ أرسَلَ إلى عُمَرَ فَقالَ : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَأمُرُكَ أن تَسُدَّ بابَكَ الَّذي فِي المَسجِدِ ، وتَخرُجَ مِنهُ . فَقالَ : سَمعا وطاعَةً لِلّهِ ولِرَسولِهِ ، غَيرَ أنّي أرغَبُ إلَى اللّهِ في خَوخَةٍ في المَسجِدِ . فَأَبلَغَهُ مُعاذٌ ما قالَ عُمَرُ .
ثُمَّ أرسَلَ إلى عُثمانَ ـ وعِندَهُ رُقَيَّةُ ـ فَقالَ : سَمعا وطاعَةً . فَسَدَّ بابَهُ ، وخَرَجَ مِن المَسجِدِ .
ثُمَّ أرسَلَ إلى حَمزَةَ فَسَدَّ بابَهُ وقالَ : سَمعا وطاعَةً لِلّهِ ولِرَسولِهِ .
وعَلِيٌّ عَلى ذلِكَ يَتَرَدَّدُ ؛ لا يَدري أهُوَ فيمَن يُقيمُ ، أو فيمَن يَخرُجُ . وكانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله قَد بَنى لَه بَيتا فِي المَسجِدِ بَينَ أبياتِهِ ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : اُسكُن طاهِرا مُطَهَّرا ! فَبَلَغَ حَمزَةَ قَولُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله لِعَلِيٍّ ، فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، تُخرِجُنا وتُمسِكُ غِلمانَ بَني عَبدِ المُطَّلِبِ ؟ ! فَقالَ لَهُ نَبِيُّ اللّهِ : لا ، لَو كانَ الأَمرُ لي ما جَعَلتُ مِن دونِكُم مِن أحَدٍ ، وَاللّهِ ما أعطاهُ إيّاهُ إلَا اللّهُ ، وإنَّكَ لَعَلى خَيرٍ مِنَ اللّهِ ورَسولِهِ ، أبشِر . فَبَشَّرَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ، فَقُتِلَ يَومَ اُحُدٍ شَهيدا .
ونَفَسَ ۱ ذلِكَ رِجالٌ عَلى عَلِيٍّ ، فَوَجَدوا في أنفُسِهِم ، وتَبَيَّنَ فَضلُهُ عَلَيهِم وعَلى غَيرِهِم مِن أصحابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَبَلَغَ ذلِكَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ، فَقامَ خَطيبا فَقالَ : إنَّ رِجالاً يَجِدونَ في أنفُسِهِم في أنّي أسكَنتُ عَلِيّا فِي المَسجِدِ ! وَاللّهِ ما أخرَجتُهُم ،ولا أسكَنتُهُ ، إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ أوحى إلى موسى وأخيهِ : «أَن تَبَوَّءَا لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُيُوتًا وَ اجْعَلُواْ بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَ أَقِيمُواْ الصَّلَوةَ»۲ ، وأمَرَ موسى أن لا يَسكُنَ مَسجِدَهُ ، ولا يَنكِحَ فيهِ ، ولا يَدخُلَهُ إلّا هارونُ وذُرِّيَّتُهُ ، وإنَّ عَلِيّا مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى ، وهُوَ أخي دونَ أهلي ، ولا يَحِلُّ مَسجدي لِأَحَدٍ يَنكِحَ فيهِ النِّساءَ إلّا عَلِيٌّ وذُرِّيَّتُهُ ، فَمَن ساءَهُ فَهاهُنا ـ وأومَأَ بِيَدِهِ نَحوَ الشّامِ ـ . ۳
أقولُ : قالَ السُّيوطِيُّ في كِتابِ شَدِّ الأَثوابِ في سَدِّ الأَبوابِ : قَد ثَبَتَ بِهذِهِ الأَحاديثِ الصَّحيحَةِ بَلِ المُتَواتِرَةِ أنَّهُ صلى الله عليه و آله مَنَعَ مِن فَتحِ بابٍ شارِعٍ إلَى [ الـ ] ـمَسجِدِ ، ولَم يَأذَن في ذلِكَ لِأَحَدٍ ... إلّا لِعَلِيٍّ . ۴

1.النّفْس : العَين ، يقال : نَفَسْتُك بنَفْس ؛ إذا أصَبتَه بعين (لسان العرب : ج ۶ ص ۲۳۶ «نفس») .

2.يونس : ۸۷ .

3.المناقب لابن المغازلي : ص ۲۵۴ ح ۳۰۳ وراجع علل الشرائع : ص ۲۰۲ ح ۳ وشرح الأخبار : ج ۲ ص ۲۰۳ ح ۵۳۳ ودعائم الإسلام : ج ۱ ص ۱۷ والطرائف : ص ۶۱ ح ۶۰ .

4.الحاوي للفتاوي : ج ۲ ص ۱۵۸ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج10
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: سلطانی، محمدعلی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 59003
صفحه از 600
پرینت  ارسال به