۴۶۵۳.المناقب ، ابن مغازلىـ به نقل از حذيفة بن اُسَيد غِفارى ـ: هنگامى كه ياران پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه آمدند ، خانه هايى كه در آن زندگى كنند ، نبود و در مسجد مى خوابيدند . پيامبر صلى الله عليه و آله به آنان فرمود : «در مسجد نخوابيد كه محتلم مى شويد».
آن گاه ، افراد در اطراف مسجد ، خانه هايى درست كردند و درِ آنها را به مسجد ، باز كردند . پيامبر صلى الله عليه و آله معاذ بن جبل را نزد آنان فرستاد .
وى ابو بكر را صدا كرد و گفت : پيامبر خدا به تو فرمان مى دهد كه از مسجد ، خارج شوى.
گفت : باشد ؛ اطاعت مى كنم . درِ خانه اش را بست و از مسجد ، خارج شد.
آن گاه ، نزد عمر فرستاد و گفت : پيامبر خدا به تو فرمان مى دهد كه درِ خانه ات را كه به مسجد باز مى شود ، ببندى و از آن ، خارج شوى .
گفت : چشم ؛ در طاعت خدا و پيامبر خدايم ، جز اين كه به خاطر خدا علاقه مندم روزنه اى به طرف مسجد داشته باشم . و معاذ ، خواستِ عمر را به پيامبر خدا رسانْد.
آن گاه نزد عثمان ـ كه رُقَيّه (دختر پيامبر خدا) همسر وى بود ـ ، فرستاد.
عثمان گفت : باشد و اطاعت مى كنم . درِ خانه اش را بست و از مسجد ، خارج شد.
آن گاه ، نزد حمزه فرستاد و حمزه ، درِ خانه اش را بست و گفت : چشم ؛ در طاعت خدا و پيامبر خدايم.
على عليه السلام در اين خصوص ، دو دل بود . نمى دانست كه آيا او از جمله كسانى است كه مى مانَد و يا از كسانى كه بايد خارج شود و پيامبر صلى الله عليه و آله در بين خانه هايش در مسجد ، خانه اى براى او ساخته بود؟
پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «تو ، طاهر و مطهّر ، در اين جا سكونت كن».
گفته پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام ، به گوش حمزه رسيد و گـفت : اى محمّد! مـا را بيرون مى كنى و نوجوانان بنى عبد المطّلب را ساكن مى كنى؟
پيامبر خدا به او فرمود : «نه ؛ اگر اختيار به دست من بود ، غير از شما كسى را ساكن نمى كردم . به خدا سوگند ، جز خداوند ، كسى اين حق را به او نبخشيده است و تو در نظر خدا و پيامبرش بر [ راه ] خير هستى و من تو را بشارت مى دهم» .
پيامبر خدا به وى بشارت داد و او در جنگ اُحد ، به شهادت رسيد.
گروهى در اين خصوص به على عليه السلام گوشه زدند و در دل هايشان به وى حسادت ورزيدند و برترى على عليه السلام بر آنان و غير آنان (از ياران پيامبر خدا) روشن شد. اين امر به گوش پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد . به سخنرانى ايستاد و فرمود : «بعضى از مردم ، در دل خود ، احساس ناراحتى مى كنند كه من ، على را در مسجد اسكان داده ام . به خدا سوگند ، آنان را من بيرون نكردم و على را من اسكان ندادم . خداوند به موسى و برادرش وحى كرد : «كه شما براى قوم خود در مصر ، خانه هايى ترتيب دهيد و سراهايتان را روبه روى هم قرار دهيد و نماز برپا داريد» ».
و به موسى عليه السلام دستور داد كه در مسجدش هيچ كس سكونت نكند و روابط جنسى برقرار نكند و كسى جز هارون و فرزندانش وارد آن نشود و على نسبت به من ، چون هارون نسبت به موسى است و او ، نه كس ديگرى از خاندانم ، برادرِ من است، و در مسجد من ، هيچ كس جز على و فرزندانش حقّ برقرارى روابط جنسى ندارند، و هر كه ناخوش دارد به آن جا (با دستش به سوى شام ، اشاره كرد) برود».
سيوطى در كتاب شدّ الأثواب فى سدّ الأبواب گفته است: با اين احاديث صحيح، بلكه متواتر،ثابت شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله از گشودن درى كه از مسجد بگذرد ، منع كرده و در اين خصوص ، به هيچ كس ... جز على عليه السلام اجازه نداده است.