۴۸۷۰.الغاراتـ به نقل از على بن محمّد بن ابى سيف ، از ياران خود ، در بيان اهميّت دادن محمّد بن ابى بكر به نامه امام على عليه السلام ، هنگامى كه وى را فرماندار مصر قرار داده بود و در آن نامه ، دانش هاى فراوان بود ـ: وى بدان نگاه مى كرد ، ياد مى گرفت و طبق آن ، داورى مى كرد ؛ ولى آن گاه كه شكست خورد و كشته شد ، عمرو بن عاص ، همه نامه هاى او را گرفت و آنها را نزد معاوية بن ابى سفيان فرستاد. معاويه به اين نامه مى نگريست و از آن ، شگفت زده بود .
وليد بن عقبه كه در دستگاه معاويه بود ، وقتى شگفتى معاويه را از اين نامه ديد ، گفت : فرمان بده اين نامه ها را بسوزانند!
معاويه به وى گفت : بس كن ، اى پسر ابو مُعَيط ! تو سياست ندارى .
وليد گفت : تو سياست ندارى . آيا سياست مدارى اين است كه مردم بدانند نامه هاى ابو تراب نزد توست ، آنها را ياد مى گيرى و بر اساس آنها ، داورى مى كنى؟ پس براى چه با او مى جنگى؟
معاويه گفت : واى بر تو! تو به من مى گويى چنين دانشى را بسوزانم؟ به خدا سوگند ، دانشى جامع تر و استوارتر و روشنگرتر از اين نديده ام .
وليد گفت : اگر از دانش و داورى او به شگفت مى آيى ، پس براى چه با او مى جنگى؟
معاويه گفت : اگر ابو تراب ، عثمان را نكشته بود و آن گاه براى ما فتوا مى داد ، از او ياد مى گرفتيم .
آن گاه ، اندكى سكوت كرد و سپس به همنشينان خود نگريست و گفت : ما [به مردم] نمى گوييم كه اين نامه ، از نامه هاى على بن ابى طالب است ؛ بلكه مى گوييم كه اين ، از نامه هاى ابو بكر صدّيق است كه نزد پسرش محمّد بود و ما بر وفق آن ، داورى مى كنيم و فتوا مى دهيم .
اين نامه ، همواره در خزانه هاى بنى اميّه بود تا آن كه عمر بن عبد العزيز ، به حكومت رسيد . او بود كه اظهار كرد كه اين [ نامه] ، از سخنان على بن ابى طالب عليه السلام است .
هنگامى كه به على بن ابى طالب عليه السلام خبر رسيد كه نامه او به دست معاويه افتاده است ، بر وى گران آمد .