۴۹۲۰.النهايةـ به نقل از ابن عبّاس ـ: دانش من به قرآن ، در كنار دانش على عليه السلام ، همچون آبگيرى كوچك در كنار دريايى بى كران است .
۴۹۲۱.الكافىـ به نقل از منصور بن حازم ـ: به امام صادق عليه السلام گفتم : خداوند ، با جلالت تر و گرامى تر از آن است كه به وسيله بندگانش شناخته شود ؛ بلكه بندگانش به وسيله او شناخته مى شوند .
فرمود : «راست گفتى» .
گفتم : هر كس كه بداند پروردگارى دارد ، بايد بداند كه آن پروردگار، خشنودى و ناخشنودى اى دارد و البتّه او خشنودى و ناخشنودى پروردگارش را جز از راه وحى و پيامبر ، نخواهد شناخت . . . هر كس كه به وى وحى نمى شود ، بايد در پى پيامبران باشد و هر گاه آنان را ببيند ، خواهد فهميد كه آنان ، حجّت اند و اطاعتى كه واجب شده ، حقّ آنان است .
و به مردم گفتم : مى دانيد كه پيامبر خدا ، حجّت خدا بر بندگانش است؟
گفتند : آرى .
گفتم : آن گاه كه پيامبر خدا درگذشت ، چه كسى حجّت بر بندگان بود؟
گفتند : قرآن .
به قرآن نگريستم و ديدم كه مُرجِئيان ، قَدَريان و حتّى زنديقى كه به قرآنْ ايمان ندارد ، با آن ، استدلال مى كنند تا جايى كه حريفانِ خود را در بحث ، مغلوب مى سازند . بدين ترتيب ، فهميدم كه قرآن ، جز به وسيله يك مفسّر (متصدّى تفسير) نمى تواند حجّت باشد و هر آنچه كه آن مفسّر درباره قرآن گفت ، همان ، حق است . از اين رو ، به آنان گفتم : چه كسى مفسّر قرآن است؟
[ مردم] گفتند : ابن مسعود ، آن را مى دانست . عمر نيز آن را مى دانست و حُذَيفه هم آن را مى دانست .
گفتم : همه قرآن را [ مى دانستند]؟
گفتند : نه .
و كسى را جز على عليه السلام نيافتم كه درباره اش بگويند : او همه قرآن را مى داند . وقتى وضعيت در بين مردم ، چنين باشد كه اين يكى بگويد : «نمى دانم» و آن يكى بگويد : «نمى دانم» و آن ديگرى هم بگويد : «نمى دانم» ، ولى على عليه السلام بگويد : «مى دانم» ، من گواهى خواهم داد كه على عليه السلام مفسّر قرآن است و پيروى از او واجب است و پس از پيامبر خدا ، حجّت خدا اوست و هر آنچه كه درباره قرآن گفته ، همان ، حق است .
امام صادق عليه السلام فرمود : «رحمت خدا بر تو باد!» .