195
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج9

9 / 21

معاوية بن يزيد بن معاويه ۱

۳۹۸۷.حياة الحيوان الكبرىـ پـس از يـادكردِ جـريان خلافت يزيد بن معاوية بن ابى سفيان ـ: پس از او پسرش معاويه به قدرت رسيد. او بهتر از پدرش بود و داراى خِرد و دين بود. در روز مرگ پدرش با وى بيعت شد و چهل روز خليفه شد و گفته شده كه پنج ماه و چند روز خليفه بود و خودش را از خلافت، خلع كرد.
تعداد زيادى يادآور شده اند كه معاوية بن يزيد ، هنگامى كه خودش را خلع كرد ، بر منبر رفت و مدّتى طولانى [ ساكت ]روى منبر نشست و آن گاه به حمد و ثناى الهى پرداخت و در حمد و ثنا ، سنگِ تمام گذاشت و آن گاه به بهترين وجه ، از پيامبر صلى الله عليه و آله ياد كرد و گفت :
اى مردم! من علاقه اى به رياست بر شما ندارم ؛ چون از شما بسيار ناخشنودم ، و مى دانم شما هم از ما ناخشنوديد؛ چون ما گرفتار شما شديم و شما هم گرفتار ما شده ايد.
پدر بزرگ من، معاويه ، در حكومت ، با كسى كه از او و ديگران به خاطر خويشى با پيامبر خدا و بزرگى فضل و سابقه اش ، به حكومتْ سزاوارتر بود ، جنگيد؛ با كسى كه با ارزش ترينِ مهاجران بود؛ دليرترينِ آنان ، داناترينِ آنان ، اوّلينشان در ايمان آوردن ، شريف ترينِ آنان ، پيش ترينِ آنان در مصاحبت ، پسر عموى پيامبر خدا و داماد و برادر او بود و [ پيامبر صلى الله عليه و آله ] دخترش فاطمه را به ازدواج او درآورد و با گزينش او براى دخترش ، او را شوهر دخترش قرار داد و با گزينش دخترش براى او ، او را همسر وى قرار داد. پدر نوه هايش ، سروران جوانان بهشت : برترينِ اين
امّت و دستْ پرورده هاى پيامبر خدا ، پسران فاطمه بتول ، از شجره پاك ، پاكيزه و منزّه .
جدّ من نسبت به او چيزى را مرتكب شد كه مى دانيد . و شما هم همراه او چيزى را مرتكب شديد كه نسبت به آن ، نا آگاه نيستيد تا آن كه كارها به نفع پدر بزرگم سامان گرفت. هنگامى كه سرنوشت حتمى به سراغش آمد و چنگال مرگ ، او را هلاك ساخت ، او ماند و مسئوليت كارهايش ، در گورش تنها ماند و آنچه را كه پيش فرستاده بود ، فرا رويش ديد و آنچه را مرتكب شده بود و تعدّى كرده بود ، ديد.
آن گاه ، خلافت به پدرم ، يزيد ، منتقل شد و رياست بر شما را به خاطر علاقه اش به آن به دست گرفت و پدرم يزيد ، به خاطر بدرفتارى و زياده روى ، شايسته خلافت بر امّت محمد صلى الله عليه و آله نبود. طبق هواى نفس خود عمل كرد و اشتباهاتش را نيكو شمرد و كرد ، آنچه كرد ؛ از جسارت در مقابل خدا و ستمش بر آن دسته از فرزندان پيامبر خدا كه حرمتشان را شكسته بود.
از اين رو ، روزگارش كوتاه شد و اثرش از بين رفت ، و هم بستر كارهايش و هم نشين گورش شد ؛ گرفتار اشتباهاتش گشت و گناهان و پيامدهايش باقى مانْد ، و به آنچه كه پيش داشته بود ، دست يافت و پشيمان شد ، زمانى كه پشيمانى سودى نداشت و حزن براى او ، ما را از حزن بر او مشغول داشت .
اى كاش مى دانستم [ كه در آن جهان] چه گفت و چه چيزى به وى گفته شد! آيا به خاطر كارهاى بدش مجازات شد و به خاطر رفتارش عقاب ديد؟ من چنين گمان مى كنم.
آن گاه ، اشك، گلوگيرش شد و مدّتى گريست و مويه اش بلند شد و سپس گفت : و من ، سومينِ اين قوم شدم و كسانى كه بر من خشم دارند ، بيشتر از كسانى اند كه از من خشنودند و من نمى توانم گناهان شما را به دوش بكشم و خداوند جليل ، نبيند كه من ، گناهان شما را به گردن گرفته ام و با پيامد كارهاى شما او را ملاقات كنم. اختيار حكومتتان با خودتان! آن را بگيريد و هر كس را كه مى خواهيد بر شما حكومت كند ، به حكومت برسانيد. من بيعت خود را از گردن شما برداشتم... .
سوگند به خدا، اگر خلافتْ ، سودى داشت ، پدرم گرفتار زيان و گناه آن شد ، و اگر بد بود ، به همان مقدار كه به او رسيد ، بس است.
آن گاه از منبر فرود آمد. نزديكان و مادرش به وى وارد شدند و ديدند كه مى گِريد. مادرش به او گفت : اى كاش تو لكّه حيض بودى و [ اين ]ماجراى تو را نمى شنيدم!
گفت : سوگند به خدا، من همين را دوست مى داشتم .
و افزود : واى بر من اگر خداوند به من رحم نكند!
بنى اميّه به معلم او (عمر مقصوص) گفتند : تو اينها را به او آموزش داده اى و اينها را به وى املا كردى و او را از خلافت، باز داشتى و دوستى على و اولادش را برايش آراستى و او را بر نسبت دادن ظلم به ما وادار ساختى و بدعت ها را براى وى نيكو ساختى تا آن كه اين سخنان را به زبان آورد و گفت ، آنچه را كه گفت.
وى گفت : سوگند به خدا، من چنين نكردم؛ بلكه سرشت و طينت او بر دوستى على بود.
اين سخن را از او نپذيرفتند و وى را گرفتند و زنده به گور كردند تا مُرد.

1.معاوية بن يزيد بن معاوية بن ابى سفيان ، ابو ليلى ، خليفه. طبق وصيت پدرش با وى بيعت شد. او به گفته ذهبى جوانى متديّن و بهتر از پدرش بود كه چهل روز حكومت را به دست گرفت. گفته شده كه سه ماه و همچنين گفته شده كه تنها بيست روز ، حكومت را در دست داشت و در بيست و سه سالگى درگذشت؛ نيز گفته شده كه در بيست و يك سالگى و بعضى گفته اند كه هفده سال داشت و به هيچ كس براى خلافت ، وصيّت نكرد (ر. ك : سير أعلام النبلاء : ج ۴ ص ۱۳۹ ش۴۶) .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج9
194

9 / 21

مُعاوِيَةُ بنُ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ ۱

۳۹۸۷.حياة الحيوان الكبرىـ بَعدَ ذِكرِ خِلافَةِ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ بنِ أبي سُفيانَ ـ: ثُمَّ قامَ بِالأَمرِ بَعدَهُ ابنُهُ مُعاوِيَةُ ، وكانَ خَيرا مِن أبيهِ ، فيهِ دينٌ وعَقلٌ ، بويِعَ لَهُ بِالخِلافَةِ يَومَ مَوتِ أبيهِ ، فَأَقامَ فيها أربَعين يَوما ، وقيلَ : أقامَ فيها خَمسَةَ أشهُرٍ وأيّاما ، وخَلَعَ نَفسَهُ ، وذَكَرَ غَيرُ واحِدٍ أنَّ مُعاوِيَةَ بنَ يَزيدَ لَمّا خَلَعَ نَفسَهُ صَعِدَ المِنبَرَ فَجَلَسَ طَويلاً ، ثُمَّ حَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ بِأَبلَغِ ما يَكونُ مِنَ الحَمدِ وَالثَّناءِ ، ثُمَّ ذَكَرَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله بِأَحسَنِ ما يُذكَرُ بِهِ ، يا أيُّهَا النّاسُ ، ما أنَا بِالرّاغِبِ فِي الِائتِمارِ عَلَيكُم ؛ لِعَظيمِ ما أكرَهُهُ مِنكُم ، وإنّي لَأَعلَمُ أنَّكُم تَكرَهونَنا أيضا ؛ لِأَنّا بُلينا بِكُم وبُليتُم بِنا ، إلّا أنَّ جَدّي مُعاوِيَةَ قَد نازَعَ في هذَا الأَمرِ مَن كانَ أولى بِهِ مِنهُ ومِن غَيرِهِ لِقَرابَتِهِ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وعِظَمِ فَضلِهِ وسابِقَتِهِ ، أعظَمُ المُهاجِرينَ قَدرا ، وأشجَعُهُم قَلبا ، وأكثَرُهُم عِلما ، وأوَّلُهُم إيمانا ، وأشرَفُهُم مَنزِلَةً ، وأقدَمُهُم صُحبَةً ، ابنُ عَمِّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وصِهرُهُ ، وأخوهُ ، زَوَّجَهُ صلى الله عليه و آله ابنَتَهُ فاطِمَةَ ، وجَعَلَهُ لَها بَعلاً بِاختِيارِهِ لَها ، وجَعَلَها لَهُ زَوجَةً بِاختِيارِها لَهُ ، أبو سِبطَيهِ ؛ سَيِّدَي شَبابِ أهِل الجَنَّةِ ، وأفضَلِ هذِهِ الاُمَّةِ ، تَربِيَةِ الرَّسولِ ، وَابنَي فاطِمَةَ البَتولِ ، مِنَ الشَّجَرَةِ الطَيِّبَةِ الطّاهِرَةِ الزّكِيَّةِ ، فَرَكِبَ جَدّي مَعَهُ ما تَعلَمونَ ، ورَكِبتُم مَعَهُ ما لا تَجهَلونَ ، حَتَّى انتَظَمَت لِجَدِّيَ الاُمورُ ، فَلَمّا جاءَهُ القَدَرُ المَحتومُ ، وَاختَرَمَتهُ أيدِي المَنونِ ، بَقِيَ مُرتَهِنا بِعَمَلِهِ ، فَريدا في قَبرِهِ ، ووَجَدَ ما قَدَّمَت يَداهُ ، ورَأى مَا ارتَكَبَهُ وَاعتَداهُ .
ثُمَّ انتَقَلَتِ الخِلافَةُ إلى يَزيدَ أبي ، فَتَقَلَّدَ أمرَكُم لِهَوىً كانَ أبوهُ فيهِ ، ولَقَد كانَ أبي يَزيدُ بِسوءِ فِعلِهِ وإسرافِهِ عَلى نَفسِهِ ، غَيرَ خَليقٍ بِالخِلافَةِ عَلى اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، فَرَكِبَ هَواهُ ، وَاستَحسَنَ خَطَأَهُ ، وأقدَمَ عَلى ما أقدَمَ مِن جُرأَتِهِ عَلَى اللّهِ ، وبَغيِهِ عَلى مَنِ استَحَلَّ حُرمَتَهُ مِن أولادِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقَلَّت مُدَّتُهُ ، وَانقَطَعَ أثَرُهُ ، وضاجَعَ عَمَلَهُ ، وصارَ حَليفَ حُفرَتِهِ ، رَهينَ خَطيئَتِهِ ، وبَقِيَت أوزارُهُ وتَبِعاتُهُ ، وحَصَلَ عَلى ما قَدَّمَ ونَدِمَ حَيثُ لا يَنفَعُهُ النَّدَمُ ، وشَغَلَنَا الحُزنُ لَهُ عَنِ الحُزنِ عَلَيهِ ، فَلَيتَ شِعري ماذا قالَ وماذا قيلَ لَهُ ؟ هَل عوقِبَ بِإِساءَتِهِ وجوزِيَ بِعَمَلِهِ ؟ وذلِكَ ظَنّي .
ثُمَّ اختَنَقَتهُ العَبرَةُ ، فَبَكى طَويلاً وعَلا نَحيبُهُ ، ثُمَّ قالَ : وصِرتُ أنَا ثالِثَ القَومِ ، وَالسّاخِطُ عَلَيَّ أكثَرُ مِنَ الرّاضي ، وما كُنتُ لَأَتَحَمَّلَ آثامَكُم ، ولا يَرانِيَ اللّهُ جَلَّت قُدرَتُهُ مُتَقَلِّدا أوزارَكُم وألقاهُ بِتَبِعَاتِكُم ، فَشَأنُكُم أمرُكُم فَخُذوهُ ، ومَن رَضيتُم بِهِ عَلَيكُم فَوَلّوهُ ، فَلَقَد خَلَعتُ بَيعَتي مِن أعناقِكُم ... .
وَاللّهِ لَئِن كانَتِ الخِلافَةُ مَغنَما لَقَد نالَ أبي مِنها مَغرَما ومَأثَما ، ولَئِن كانَت سوءا فَحَسبُهُ مِنها ما أصابَهُ .
ثُمَّ نَزَلَ فَدَخَلَ عَلَيهِ أقارِبُهُ واُمُّهُ ، فَوَجَدوهُ يَبكي ، فَقالَت لَهُ اُمُّهُ : لَيتَكَ كُنتَ حَيضَةً ولَم أسمَع بِخَبَرِكَ !! فَقالَ : وَدِدتُ وَاللّهِ ذلِكَ ، ثُمَّ قالَ : وَيلي إن لَم يَرحَمني رَبّي .
ثُمَّ إنَّ بَني اُمَيَّةَ قالوا لِمُؤَدِّبِهِ عُمَرَ المَقصوصِ : أنتَ عَلَّمتَهُ هذا ولَقَّنتَهُ إيّاهُ ، وصَدَدتَهُ عَنِ الخِلافَةِ ، وزَيَّنتَ لَهُ حُبَّ عَلِيٍّ وأولادِهِ ، وحَمَلتَهُ عَلى ما وَسَمَنا بِهِ مِنَ الظُّلمِ ، وحَسَّنتَ لَهُ البِدَعَ حَتّى نَطَقَ بِما نَطَقَ وقالَ ما قالَ ، فَقالَ : وَاللّهِ ما فَعَلتُهُ ! ولكِنَّهُ مَجبولٌ ومَطبوعٌ عَلى حُبِّ عَلِيٍّ ، فَلَم يَقبَلوا مِنهُ ذلِكَ ، وأخَذوهُ ودَفَنوهُ حَيّا حَتّى ماتَ . ۲

1.معاوية بن يزيد بن معاوية بن أبي سفيان ، أبو ليلى الخليفة . بويع بعهد من أبيه . وكان شابّاً ديِّناً خيراً من أبيه . فولِّي أربعين يوماً ، وقيل : ثلاثة أشهر ، وقيل : بل ولِّي عشرين يوماً . ومات وله ثلاث وعشرون سنة ، وقيل : إحدى وعشرون سنة ، وقيل : بل سبع عشرة سنة . وامتنع أن يعهد بالخلافة إلى أحد (راجع سير أعلام النبلاء : ج ۴ ص ۱۳۹ الرقم ۴۶) .

2.حياة الحيوان الكبرى : ج ۱ ص ۵۷ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج9
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: سلطانی، محمدعلی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 47064
صفحه از 551
پرینت  ارسال به