21
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج9

7 / 6

خالد بن معمَّر

۳۸۹۳.الصواعق المُحْرقة :معاويه به خالد بن معمّر گفت : چرا على را نسبت به ما دوست تر مى دارى؟ پاسخ داد : به خاطر سه ويژگى : به خاطر برد بارى اش در هنگامى كه خشمگين مى شد ؛ و به خاطر راستگويى اش هر وقت كه سخن مى گفت ؛ و به خاطر دادگرى اش، هرگاه داورى مى كرد.

7 / 7

دارِميّه حَجونى

۳۸۹۴.العقد الفريدـ به نقل از ابوسهل تميمى ـ: معاويه، حج به جا آورد و در آن جا درباره زنى پرسيد كه در حَجُونْ سكونت داشت و وى را دارميه حجونى مى گفتند... .
كسى را پىِ او فرستاد و او را آوردند ... . گفت : آيا مى دانى براى چه به دنبال تو فرستادم؟
گفت : جز خدا، كسى علم غيب نمى داند.
معاويه گفت : به دنبالت فرستادم تا از تو بپرسم : چرا على را دوست مى داشتى و مرا بد مى داشتى و از او پيروى مى كردى و با من، دشمنى مى ورزيدى؟
گفت : مرا معاف دار، اى امير المؤمنين!
معاويه گفت : معاف نمى دارم.
زن گفت : حال كه نمى پذيرى، بدان كه على را به خاطر دادگرى اش در بين توده مردم، و قسمت كردن به تساوى، دوست مى داشتم. تو را از آن جهتْ دشمن مى داشتم كه با آن كس كه از تو برخلافتْ سزاوارتر است، جنگيدى و چيزى را خواستى كه حقّ تو نبود. على را از آن رو پيروى كردم كه پيامبر خدا بر دوستى او پيمان گرفت و [ نيز] به خاطر مهرورزى اش با مستمندان و بزرگداشتِ دينداران ؛ و تو را به خاطر خونريزى هايت، ستمكارى ات در داورى و زمامدارى ات بر طبق هواى نفس، دشمن مى دارم... .
معاويه گفت : اى زن! آيا على را ديده اى؟
پاسخ داد : آرى.
پرسيد : او را چه طور ديدى؟
پاسخ داد : سوگند به خدا، وى را ديدم كه پادشاهى اى كه تو را فريفته، او را نفريفته بود، و نعمتى كه تو را به خودْ مشغول كرده، او را مشغول نداشته بود.
پرسيد : آيا سخنش را شنيده اى؟
پاسخ داد : آرى . سوگند به خدا، سخن او دل را از كورى جلا مى داد، چون جلا يافتن طشت با روغن.
معاويه گفت : راست گفتى . آيا حاجتى دارى؟
زن پرسيد : اگر بخواهم، انجام مى دهى؟
گفت : آرى.
زن گفت : هزار ناقه سرخْ مو بده كه در بين آنها نر و نيز كسى كه به آنها رسيدگى كند ، باشد.
پرسيد : با آنها چه كار مى كنى؟
گفت : از شير آنها، كودكان را غذا مى دهم، كهنْ سالان را زنده نگه مى دارم، خوبى ها را به وسيله آنها به دست مى آورم، و در بين عشاير، به اصلاح مى پردازم.
معاويه گفت : اگر اين در خواستت را بدهم، آيا در نزد تو جايگاه على بن ابى طالب را مى گيرم؟
گفت : آبى چون آب صدّاء نيست و چرا گاهى چون سعدان، و جوانى چون مالك. ۱ سبحان اللّه ! آيا چون او شوى؟!
معاويه شروع كرد به خواندن اين شعر :


اگر به بردبارى بر شما روى نكنم
پس، از چه كسى پس از من، اميد بردبارى مى رود؟

آن را گوارا بگير و ياد كن از كار بزرگوارى
كه در برابر جنگ ، تو را با صلح پاداش داد.

آن گاه گفت : امّا سوگند به خدا، اگر على زنده بود، از اين شترها چيزى به تو نمى داد.
زن گفت : نه به خدا سوگند، و نه به مقدار سرِ سوزنى از مال مسلمانان!

1.صدّاء ، چشمه بسيار شيرين و سعدان ، علف پُر شير و مالك ، همان مالك بن نويره است كه اين سه جمله ، مَثَل است براى هماورد نداشتن چيزِ مورد نظر (مجمع الأمثال : ج ۳ ص ۲۶۷ ش ۳۸۴۲ و ج ۲ ص ۴۵۰ ش ۲۷۶۲) .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج9
20

7 / 6

خالِدُ بنُ مُعَمَّرٍ

۳۸۹۳.الصواعق المحرقة :قالَ مُعاوِيَةُ لِخالِدِ بنِ مُعَمَّرٍ : لِمَ أحبَبتَ عَلِيّا عَلَينا ؟ قالَ : عَلى ثَلاثِ خِصالٍ : عَلى حِلمِهِ إذا غَضِبَ ، وعَلى صِدقِهِ إذا قالَ ، وعَلى عَدلِهِ إذا حَكَمَ . ۱

7 / 7

دارِمِيَّةُ الحَجونِيَّةُ

۳۸۹۴.العقد الفريد عن أبي سهل التميمي :حَجَّ مُعاوِيَةُ فَسَأَلَ عَنِ امرَأَةٍ مِن بَني كِنانَةَ كانَت تَنزِلُ بِالحَجونِ ۲ يُقالُ لَها : دارِمِيَّةُ الحَجونِيَّةُ ... فَبَعَثَ إلَيها فَجيءَ بِها، فَقالَ : ... أ تَدرينَ لِمَ بَعَثتُ إلَيكِ ؟ قالَت : لا يَعلَمُ الغَيبَ إلَا اللّهُ . قالَ : بَعَثتُ إلَيكِ لِأَسأَلَكِ : عَلامَ أحبَبتِ عَلِيّا وأبغَضتِني ، ووالَيتِهِ وعادَيتِني ؟ قالَت : أوَتُعفيني يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟ قالَ : لا اُعفيكِ .
قالَت : أمّا إذ أبَيتَ ؛ فَإِنّي أحبَبتُ عَلِيّا عَلى عَدلِهِ فِي الرَّعِيَّةِ ، وقَسمِهِ بِالسَّوِيَّةِ ، وأبغَضتُكَ عَلى قِتالِكَ مَن هُوَ أولى مِنكَ بِالأَمرِ ، وطِلبَتِكَ ما لَيسَ لَكَ بِحَقِّ ، ووالَيتُ عَلِيّا عَلى ما عَقَدَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِنَ الوَلاءِ ، وحُبِّهِ المَساكينَ ، وإعظامِهِ لِأَهلِ الدّينِ ، وعادَيتُكَ عَلى سَفكِكَ الدِّماءَ ، وجَورِكَ فِي القَضاءِ ، وحُكمِكَ بِالهَوى ... .
قالَ لَها : يا هذِهِ ! هَل رَأَيتِ عَلِيّا ؟
قالَت : إي وَاللّهِ .
قالَ : فَكَيفَ رَأَيتِهِ ؟
قالَت : رَأَيتُهُ وَاللّهِ لم يَفتِنهُ المُلكُ الَّذي فَتَنَكَ ، ولَم تَشغَلهُ النِّعمَةُ الَّتي شَغَلَتكَ .
قالَ : فَهَل سَمِعتِ كَلامَهُ ؟
قالَت : نَعَم وَاللّهِ ، فَكانَ يَجلُو القَلبَ مِنَ العَمى ، كَما يَجلُو الزَّيتُ صَدَأَ الطَّستِ .
قالَ : صَدَقتِ ، فَهَل لَكِ مِن حاجَةٍ ؟
قالَت : أ وَ تَفعَلُ إذا سَأَلتُكَ ؟
قالَ : نَعَم .
قالَت : تُعطيني مِئَةَ ناقَةٍ حَمراءَ فيها فَحلُها وراعيها .
قالَ : تَصنَعينَ بِها ماذا ؟
قالَت : أغذوا بِأَلبانِهَا الصِّغارَ ، وأستَحيي بِهَا الكِبارَ ، وأكتَسِبُ بِهَا المَكارِمَ ، واُصلِحُ بِها بَينَ العَشائِرِ .
قالَ : فَإِن أعطَيتُكِ ذلِكَ ، فَهَل أحُلُّ عِندَكِ مَحَلَّ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ؟
قالَت : ماءٌ ولا كَصَدّاءٍ ، ومَرعىً ولا كَالسَّعدانِ ، وفَتىً ولا كَمالِكٍ ۳ ، يا سُبحانَ اللّهِ ! أ وَدونَهُ ؟ !
فَأَنشَأَ مُعاوِيَةُ يَقولُ :


إذا لَم أعُد بِالحِلمِ مِنّي عَلَيكُمُ
فَمَن ذَا الَّذي بَعدي يُؤَمَّلُ لِلحِلمِ

خُذيها هَنيئا وَاذكُري فِعلَ ماجِدِ
جَزاكِ عَلى حَربِ العَداوَةِ بِالسِّلمِ

ثُمَّ قالَ : أما وَاللّهِ لَو كانَ عَلِيٌّ حَيّا ما أعطاكِ مِنها شَيئا . قالَت : لا وَاللّهِ ، ولا وَبرَةً وَاحِدَةً مِن مالِ المُسلِمينَ . ۴

1.الصواعق المحرقة : ص ۱۳۲ ، الفصول المهمّة : ص ۱۲۷ ؛ الأمالي للطوسي : ص ۵۹۴ ح ۱۲۲۹ ، تنبيه الخواطر : ج ۲ ص ۷۵ ، كشف الغمّة : ج ۲ ص ۳۶ وفي الثلاثة الأخيرة «ولي» بدل «حكم» .

2.جبل بأعلى مكّة عنده مدافن أهلها (معجم البلدان : ج ۲ ص ۲۲۵) .

3.صَدّاء : رَكِيَّة لم يكن عندهم ماء أعذب من مائها . والسَّعدان : أخثر العشب لبنا ، وهو من أنجع المراعي في المال . ومالك هو ابن نويرة (مجمع الأمثال : ج ۳ ص ۲۶۷ الرقم ۳۸۴۲ و ج ۲ ص ۴۵۰ الرقم ۲۷۶۲) . وهذه أمثال ثلاثة تضرب للشيء يفضل على أشباهه .

4.العقد الفريد : ج ۱ ص ۳۴۲ ، بلاغات النساء : ص ۱۰۵ عن أبي إسحاق المقدمي نحوه .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج9
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: سلطانی، محمدعلی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 47035
صفحه از 551
پرینت  ارسال به